Friday, August 13, 2010

: خامنه‌ای همچون شاه معتاد دریافت گزارش‌های امنیتی شده است


چنين می‌نمايد دو پادشاه آخرين ايران تنها فريب خورده‌های دستگاه امنيتی شان نبودند، هميشه احتمال تکرار هست. تکرار اين که دستگاهی چنان در دزد بگيری و ستون پنجم سازی و کشف جاسوس جلو برود که رييس را معتاد و محتاج خود کند. چنان که شاه معتاد گزارش های ساواک شده بود. ... دستگاه کشف دشمن چنان پيشرفت کرده بود که دشمن ساز شده بود و اين را شاه در نيافت تا موج جمعيت را در خيابان ديد.
مسعود بهنود روزنامه‌نگار ساکن لندن در باره سخنرانی سردار مشفق که مبنای شکایت هفت شخصیت اصلاح‌طلب زندان رفته شده است نوشته‌ای در سایت خویش منتشر کرده و با بررسی روند دشمن سازی و ستون پنجم یابی که تمام دستگاه ولایت فقیه را به خود آلوده کرده پیش‌بینی می‌کنی که این دشمن یابی و دشمن سازی روزی به تمام خودی‌ها خواهد رسید. متن کامل نوشته در زیر می‌آید.

اينک که گفته های سردار مشفق منتشر شده، و در حقيقت تلو نامه شکايت هفت از جان گذشته ای است که انگار بمبی به خود بسته و وارد صحنه ای پر آتش شده اند، فرصتی فراهم آمده تا پشت پرده بازی کمی بالا زده شود. البته به قيمت به خطر افتادن آن جان ها، نوری تابيده شده است به درخونگاه قدرت، ولی جای آن است که قدر خطری را که آن ها به جان خريده اند، بدانيم. بهترين پاداش صبر و ثبات آن ها و درد و رنجی که می برند به گمانم اين است که بکوشيم تهديدشان را تبديل به فرصتی کنيم.

در اين مسير پيشنهادم اين است که با درست کردن سايت يا وبلاگ کوچکی، توضيح هر کس را که نامی از وی توسط سردار مشفق برده شده منعکس کنيم تا هر کس می خواهد بتواند دريابد که چه درصدی از اين گفته ها واقعيت دارد. از کسانی که در معرض تهمت واقع شده اند دعوت کنيم که آن جا خونسرد و مستند نشان دهند واقعيت را، چندان که از جمع آن ها کژی های اين استندآپ کمدی تراژدی آشکار گردد. سايتی برای اطلاع رسانی به مردم. که داور نهائی آن ها هستند و اگر راست گفته باشيم همه عمر، خورشيد هميشه پشت ابر نمی ماند.

چند نکته
و پيش از اين که خود به اين کار اقدام کنم. چند نکته را فهرست وار می گويم.
اول اين که اين جناب سردار نه از جايگاه قبلی محسن رضائی جايگاهش بلندترست، نه چنان مقامی دارد که سردار قاليباف داشت. از نظر وسعت ميدان اختيار هم نه در آن موقعيت است که سعيد امامی بود و نه حتی همين کسان که الان زندانيش هستند و زير لب گفت خود بازجوئی شان کرده است. پس فاعتبروا اولی الابصار. هيچ عاملی نمی تواند تضمين بسپارد که جناب مشفق چندی ديگر در جای امروز متهمان نباشد.

اگر سردار مشفق خيال آن دارد که همه در خطرند جز او، بايد گفت زهی خيال محال. حتی اگر گمان دارد حصن ولايت محکم است و هر کس بدان داخل شود از هر عذابی در امان خواهد بود، کافی است بداند که هيچ کس در اين کار به اندازه هاشمی امتحان نداده است، محسن رضائی و باقر قاليباف و علی لاريجانی هم هيچ کجا ثبت نيست که ملتزم به ولايت نباشند. پس حکايت اين نيست، حکايت انتخاب است، انتخاب احمدی نژاد يا ديگری. پس به همين سادگی ممکن است روزی که احمدی نژاد شد ابوالحسن بنی صدر آن گاه کسانی که سينه برای او به تنور چسبانده اند تبديل به بازندگان شود و خدا نياورد که سردار را بازجويانی مانند خودش به بند بکشند. آن گاه يک ژنرال مشرفی [مثلا] بند کلام بگشايد و گفته های زندانی را نقل کند. با همين ادبيات و با همين اهداف. که شاعر گفت لعنت من بر تو اين شد که ايزدت عاشق کناد/ بريکی سنگين دل نامهربان چون خويشتن

نکته ديگر اين است که عاقل خوب می داند که اين گفته ها چقدر شبيه به گفته های سعيد امامی است، همان قدر حق به جانب و مقتدر و متظاهر به اعتماد به نفس. او هم وقتی داستان قتل سعيدی سيرجانی را برای مديران استان همدان شرح می دهد همين قدر مقتدر و مقهور اقتدار خويشتن بود و من من می گفت. اين طعم قدرت است که شيرين چندان است که به داشتنش اکتفا نمی توان کرد بايد زبان هم دور لب چرخاند تا حاضران بدانند که چقدر از شيرينی در کام ماست.

نه سردار مشفق اول کس است که بر تمايلات خود جلوه دينداری و ولايت پذيری می دهد و نه آخرين خواهد بود. کافی است که يواشکی نامه ۲۴ فرمانده سپاه را به محمد خاتمی رييس جمهور بخواند که کيهان درج کرد و به زمان خود يک کودتا بود، و در خاطر آورد که نويسنده و طراح آن نامه که نگران ولايت و اسلام می نمود همين کس است که الان در گفته های سردار مشفق متهم می شود به همدستی با فتنه و دادن ستادهای خود به ميرحسين. ملاحظه می کنيد که فاصله خيلی کوتاه تر از آن است که به چشم نيايد.

همه جاسوس و ستون پنجم
نکته سوم پاسخی است به اين همه اتهام جاسوس و مامور دشمن خواندن ديگران، مانند نقل و نبات.

از نظر سردار مشفق، هر کس که با وی مخالف است يا موافق نيست، جاسوس و مامور اجنبی است. از جمله اهدافی که اين کار می تواند داشته باشد عادی سازی و از قبح انداختن ارتباط با دستگاه های اطلاعاتی است. وقتی رياست جمهور محبوبی که هنوز محبوب تر از وی در ايران کس نيست، منظورم محمد خاتمی است، که تمام لجن پراکنی ده سال گذشته کوچک ترين خدشه ای به محبوبيت وی وارد نکرده، مامور اجنبی – به قول استاندآپ کمدی سردار مشفق: زير دست ابطحی – است، چطور بايد اين عمل را قبيح دانست. وقتی آقای يونسی، هشت سال وزير اطلاعات مملکت با سرويس های بيگانه مرتبط است ديگر چه نظامی و چه اطلاعاتی و چه مصلحتی. کسی مقيم حرم حريم نخواهد ماند.

ديگر کشفی که از اين همه جاسوس سازی می توان داشت اين است که به طور طبيعی شنونده در هويت گوينده تامل می کند و از خود می پرسد آيا گوينده اين سخنان به راستی چنان هست می نمايد، آيا قصد پنهان کردن چيزی را ندارد.

در زمانی که در حبس بودم يک روز که از قضا ماه رمضان بود، روز کشدار بازجوئی از صبح، فرصت گفتگو با بازجوی محترمم را نصيب کرد. گفت و گفتم. گفت و گفتم تا سخن به فلان کس رسيد. پرسيد چرا اين قدر از او بد می گوئی. گفتم وقت لازم است برای بازگفتن. گفت باشد. نشانی دادم کتاب خاطرات سعيد شاهسوندی را. گفتم اگر در ميان کتاب هائی که مامورانتان آورده اند نبود بفرستيد از خانه بياورند. و شرح دادم که بنا به مستندات آن کتاب وقتی مجاهدين درگيری مسلحانه را پايان دادند و ترورها را پايان دادند نمی تواند درست همان زمان باشد که نيروهای نفوذی و امکانات تخريبی شان هم تمام شد و خزانه به صفر رسيد. بيشتر به عقل می آيد که کسانی و امکاناتی ذخيره کرده باشند.

از بازجويم که از قضا از سرداران سپاه و جنگ ديده است و چهره نجيبش مرا به ياد ابراهيم حاتمی کيا می انداخت پرسيدم اين کسان الان کجا هستند. گفت از کجا بايد بدانم. گفتم در چه احوال اند به قاعده. .و افزودم کسی که ماموريت پنهان می دارد نمی تواند منقد باشد و مثلا اصلاح طلب، و خود را چنين در چشم دستگاه های ناظر بنشاند که شب و روز مراقبش باشند. بلکه همان می کند که مسعود کشميری می کرد که همه می دانند اعتماد زنده ياد رجائی را کاملا جذب کرده بود. يک هفته قبل از حادثه نخست وزيری همين کشميری بمبی کشف کرده بود و کسانی را هم دستگير، معاون امنيتی رييس جمهور رجائی بود. چقدر دشمن يافته بود که ماموريت تاسيس وزارت اطلاعات و تهيه لايحه اش را به او سپردند.

گفتم اين ذخيره ها به گمانم جز اين که برای روز مبادا می مانند، همانند کشميری، در عين حال درجريان کار هم ماموريت هائی دارند که فقط برای ايمن سازی خود نيست بلکه برای پوک کردن و خالی کردن نظامی است که به ظاهر مامور حفظ آن شده اند.

دشمن سازی 
طرفه حکايتی است، چنين می نمايد دو پادشاه آخرين ايران تنها فريب خورده های دستگاه امنيتی شان نبودند، هميشه احتمال تکرار هست. تکرار اين که دستگاهی چنان در دزد بگيری و ستون پنجم سازی و کشف جاسوس جلو برود که رييس را معتاد و محتاج خود کند. چنان که شاه معتاد گزارش های ساواک شده بود. حالا که برخی از اين اسناد گشوده شده آدمی می بيند درست مثل همين هاست که سردار مشفق گفته است به غيبت های آشپزخانه ای می ماند. همين قدر سرسری و سر به هوا، شلخته و برساخته است. همان گزارش ها کار پادشاه آخرين را به جائی رساند که مردمی با وی نماندند در آن روز مبادا. دستگاه کشف دشمن چنان پيشرفت کرده بود که دشمن ساز شده بود و اين را شاه در نيافت تا موج جمعيت را در خيابان ديد.

از مجموع استدلال های سردار مشفق به نظرم رسيد همان ماشين با حجمی چند برابر در کارست. البته که مايه دين و شيعه مرتضا علی ساروج محکمی است و ابتدا کردن به نام امام زمان در دل شيعيان محبت می سازد، اما همه معطوف است به روزی که ماموم در نيابد که امام در پس پرده به چه کار است. که در آن صورت ...

توضيح آخر
برای آن که خود به پيشنهادی که در توضيح ادعاهای سردار مشفق مطرح کردم، عمل کرده باشم اين را نکته آخر کنم که:

در اين سخنرانی دو بار از من نام برده شده به عنوان کسی که در دفتر جناب محمد خاتمی در سويس جلسات متعددی با ايشان داشته ام. من در سی و پنج سال گذشته هيچ گاه حتی يک ساعت در سويس نبوده ام. در همه عمرم با جناب خاتمی که برايشان احترامی بيش از هر زنده ديگر قائل هستم جلسه ای نه در سويس نه در هيچ جای ديگر عالم نداشته ام. در سی و يک سال گذشته دو بار در يک مجلس عمومی با ايشان بوده ام يکی در مجلس ختم خانم بروجردی خواهر دکتر محمود بروجردی در مسجد ميدان نيلوفر تهران [به گمانم سال هفتاد] و بار ديگر دو سال پيش در لندن و در کانون توحيد که جناب خاتمی سخنرانی داشت.

آيا من حق ندارم به بقيه اطلاعات داده شده در اين سخنرانی هم شک کنم. در پاسخ می گويم نه. صبر کنيم تا ديگران هم توضيح بدهند



http://abyes.blogspot.com/ :برای ادامه مطلب به این لینک کلیک کنید*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه ما نیستشما هم چيزی بنويسيد- هر چي دلتان مي خواهد بنويسيد. اينجا مربوط به شماست- اگر نظر خصوصی‌ای دارید لطف کنید و از طریق ای‌میل مطرح کنید، ممنون

1 comment:

A.MALK said...

عجب متن متینی بود....لذت بردم.خدا مسعود بهنود را برای فرهنگ ایران نگهدارد....