Thursday, April 16, 2009

مقاله بسیار مهمی است. حتما بخوانید تا موضع سپاه را بدانید واكنش سپاه به كانديداتوري موسوي

واكنش سپاه به كانديداتوري موسوي      مقاله بسیار مهمی است. حتما بخوانید تا موضع سپاه را بدانید

صبح صادق(سردار جواني، رئيس اداره سياسي سپاه) :
به نظر مي رسد مشكلي كه آقاي موسوي نگران آن است، مشكل از دست دادن آراي برخي از نيروهاي ارزشي، اصولگرا و خط امامي در جامعه است كه ايشان روي آن حساب باز كرده است. بنابراين مي توان گفت موسوي از نظر استراتژي و رويكردي يك دوم خردادي است، لكن براي جمع آوري آراي نيروهاي ارزشي به صورت تاكتيكي شعار اصولگرايي را نيز برگزيده است. 
جرياني خود را اصولگرا مي نامند و گروهي دم از اصلاح طلبي زده و كساني هم معتقدند نه تماماً اصولگرا نه تماماً اصلاح طلب، بلكه اصولگراي اصلاح طلبي هستند كه با هر دو جبهه اصولگرايي و اصلاح طلبي سر و سري داشته و مرتبط مي باشند.
از آنجا كه جريان شناسي سياسي به عنوان يكي از ضرورت هاي زمان كنوني براي حركت در مسير صحيح براي نيروهاي انقلاب و طرفداران واقعي نظام ديني به حساب مي آيد، در اين نوشتار به اختصار موضوع ياد شده مورد بررسي قرار مي گيرد. 
شكل گيري آرايش و صف بندي سياسي در ايران با عنوان جريان اصولگرا و جبهه اصلاحات يا جريان اصلاح طلبي، به دهه سوم انقلاب و مشخصاً به انتخابات دوم خرداد سال 76 و حوادث سياسي بعد از آن برمي گردد. با انتخاب سيدمحمد خاتمي در خرداد 1376 به عنوان رئيس جمهور، جبهه دوم خرداد در ايران متشكل از احزاب و گروه هاي سياسي و اصلاحات، در نهايت به جبهه اصلاحات تغيير نام داده شد و جريان اصلاح طلبي اين گونه شكل گرفت.

تا پيش از اين جريان هاي سياسي عمده در كشور با عناويني چون جريان ديني، اسلامي و يا مذهبي، جريان ملي گرا، جريان ليبرال، جريان چپ ماركسيست، جريان التقاط و جريان روشنفكري نامگذاري و اصول، مباني، ديدگاه ها و مواضع هر يك مورد بررسي و تحليل قرار مي گرفت. هر يك از اين جريان ها در درمان خود داراي طيف ها و جناح هاي خاص بوده و بر همين اساس جريان اسلامي پيرو خط حضرت امام (ره) در سال هاي پاياني عمر با بركت آن عزيز سفر كرده، با انشعاب مجمع روحانيون مبارز از جامعه روحانيت مبارز، رسماً به دو جناح چپ و راست تقسيم شد.

از آن تاريخ به بعد و با توجه حذف جريان هاي ملي، ليبرال، چپ ماركسيست و التقاط از صحنه سياسي كشور در دوران حضرت امام (ره)، رقابت هاي انتخاباتي در كشور عمدتاً بين دو جناح اصلي از جريان ديني و مذهبي، يعني جناح چپ و جناح راست انجام مي گرفت و در همين راستا، انتخابات دوم خرداد سال 1376 در ظاهر رقابتي بود كه بين آقاي خاتمي عضو برجسته مجمع روحانيون مبارز و كانديداي جناح چپ و آقاي ناطق نوري عضو برجسته جامعه روحانيت مبارز و كانديداي جناح راست انجام گرفت.
پس از دوم خرداد 1376 بود كه جبهه دوم خرداد با محوريت خاتمي شكل گرفت. نكته قابل توجه اينكه در سال 1376 جناح چپ ابتدا قصد داشت ميرحسين موسوي را به عنوان كانديداي خود به صحنه آورد، لكن موسوي نپذيرفت و در نهايت خاتمي كانديداي جناح چپ در آن انتخابات شد و پيروز گشت. موسوي در پاسخ به سوال اعضاي شوراي مركزي سازمان مجاهدين كه چرا شما در سال 76 درخواست گروه هاي چپ را براي حضور در صحنه انتخابات رد كرديد و اكنون در حالي كه خاتمي اعلام حضور كرده، شما هم كانديداي انتخابات شديد، مي گويد: «علت عدم حضور در سال 76 آن بود كه در آن سال شخصي همانند خاتمي در صحنه حاضر بود. او شخصيتي ناشناخته بود و مي دانستم كه رأي آوري بيشتري دارد و مطمئن بودم كه رأي خواهد آورد.
ضمن آنكه مدت كوتاهي هم از فاصله گرفتن من از قدرت گذشته بود و فرصت براي خاتمي مهياتر بود...
بنابراين مي توان گفت، جريان چپ در سال 76 نظر به موسوي داشت، لكن موسوي نگران رأي نياوردن خود بود و خاتمي را از جهت رأي آوري به دليل ناشناخته بودن بر خود ترجيح داد.با پيروزي خاتمي در ظاهر جناح چپ پيروز صحنه انتخابات شد، لكن از همان ابتدا جبهه دوم خرداد با شعارهايي چون جامعه مدني و سپس توسعه سياسي شكل گرفت و مجموعه اي از حوادث و رخدادهاي سياسي به وقوع پيوست كه نشان داد ماهيت جبهه دوم خرداد، بسيار متفاوت از ماهيت جناح چپ سابق و در زمان حيات حضرت امام (ره) مي باشد.
يكي از اين حوادث برداشته شدن و يا كم رنگ شدن خطوط و مرزهاي اعتقادي : سياسي مجموعه هاي اصلي جناح چپ مانند سازمان مجاهدين، دفتر تحكيم وحدت و كارگزاران با جريان هايي چون ملي گراها، ليبرالها و التقاطيون بود. بر همين اساس در جبهه دوم خرداد با گذشت زمان عناصر اين جريان هاي مخالف نظام ديني و ولايي و خط امام (ره) وارد شده و بسياري از رويكردها و عملكردهاي جبهه يا جريان نوظهور دوم خرداد با محوريت آقاي خاتمي در حوزه هاي مختلف و در پوشش شعارهايي چون جامعه مدني، توسعه سياسي و در نهايت اصلاحات، خبر از ورود به عصر تازه اي مي داد كه از آن عده اي با عنوان پايان انقلاب ياد كرده و افرادي چون اكبر گنجي در حاشيه كنفرانس برلين در مصاحبه با مجله اشپيگل آلمان با صراحت اصلاحات در حال انجام ايران را اينگونه تشريح كرد: «اصلاحاتي كه در ايران در حال انجام است، يعني از اين پس بايد خميني را در تاريخ مطالعه كرد.»

سخن گنجي نيازي به توضيح ندارد. صدها مطلب در روزنامه هاي دوره اصلاحات و در همايش ها، سخنراني ها و مصاحبه ها بيان گرديد كه نشان مي دهد جبهه دوم خرداد از اصول اساسي انقلاب و نظام ديني عبور كرده و در تلاش است تا اصول و مباني يك نظام غير ديني و سكولار مبتني بر انديشه هاي ليبراليسم را در كشور تئوريزه كند. چنين رويكردي از سوي جبهه دوم خرداد با محوريت خاتمي و احزاب و گروه هايي چون سازمان مجاهدين، حزب مشاركت، كارگزاران، تحكيم وحدت، مجمع روحانيون مبارز و ... هم جريان مخالف نظام ديني در داخل كشور را براي پيوستن به اين جبهه وسوسه كرد و هم دشمنان انقلاب اسلامي و در رأس آنان آمريكايي ها را خوشحال ساختو آنان را براي متوقف گشتن روند انقلاب اسلامي اميدوار ساخت.
در چنين فضايي بود كه تمامي نيروها و مجموعه هاي معتقد به انقلاب اسلامي و نظام ديني و ولايي، جبهه اي را با عنوان جبهه منتقدين دوم خرداد و با هدف حفظ انقلاب اسلامي و نظام مقدس جمهوري اسلامي در برابر جبهه دوم خرداد شكل دادند.
اين جبهه به دليل حضور تمامي نيروهاي ارزشي و معتقد به انقلاب اسلامي، ديگر معادل جناح راست نبود. بنابراين پس از دوم خرداد مي توان گفت، پيدايي جبهه دوم خرداد و به دنبال آن جبهه منتقدين دوم خرداد، به دوره دسته بندي جريان ديني و مذهبي به جناح چپ و راست پايان داد.

جبهه منتقدين دوم خرداد، براي ساماندهي فعاليت هاي سياسي و به ويژه حضور فعال در انتخابات، شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب اسلامي را شكل داد و در نهايت اين جبهه نام اصولگرايي را براي خود برگزيد.

انتخاب اين نام از آن جهت بود كه اساساً كساني كه در جبهه منتقدين دوم خرداد و سپس شوراي هماهنگي حضور پيدا كردند، با هدف حفظ اصول اساسي انقلاب اسلامي و نظام ديني پا به اين عرصه نهاده، چرا كه اين اصول مورد هجوم دوم خرداد قرار گرفته بود. مهم ترين اين اصول عبارت است از: اسلام و جامعيت آن و پيوند آن با سياست. 2- حضرت امام (ره) و آرا و انديشه هاي آن بزرگوار. 3- قانون اساسي به عنوان ميثاق ملي يادگار امام (ره) و شهيدان 4- ولايت فقيه به عنوان محور اصلي نظام ديني 5- رهبري به عنوان مصداق اصلي ولايت فقيه در اين دوران.
به هر حال دوران هشت ساله جريان دوم خرداد يا جريان اصلاحات سپري شد و اصولگرايان با رأي مردم به قدرت رسيدند و جريان اصلاحات به حاشيه رفت. اين جريان تصميم گرفته از فرصت انتخابات دهم براي بازگشت به قدرت استفاده كند. همه طيف هاي جبهه دوم خرداد براي رسيدن به چنين پيروزي بسيج شده اند و اختلافات آن در اين است كه با چه كسي اين پيروزي حاصل مي شود.
مجموعه هاي افراطي و گردانندگان اصلي جريان دوم خرداد طي هشت ساله اصلاحات، يعني سازمان مجاهدين و مشاركت بر اين اعتقاد بودند كه اين پيروزي با خاتمي حاصل مي شود. اما شخص خاتمي نسبت به پيروزي در انتخابات ترديد جدي داشت فلذا با صراحت گفت: «يا من مي آيم يا موسوي» خاتمي اعلام حضور كرد و پس از چند سفر استاني دريافت كه رأي نخواهد داشت و بلافاصله به نفع موسوي انصراف داد و موسوي اعلام حضور كرد با اين هدف كه برخلاف سال 1376، در شرايط كنوني امكان رأي آوري او در جريان دوم خرداد، بيش از هر كس ديگر مي باشد.
خاتمي در مورد موسوي مي گويد: اگرچه موسوي بخشي از آراي من را ندارد، لكن آراي بخشي از جريان اصولگرا را دارد فهم اين جمله بسيار مهم است. موسوي چه نوع شخصيتي دارد كه از هر دو جبهه اصلاح طلبي و اصولگرايي مي تواند رأي جمع كند و بر همين اساس به پيروزي اميدوار است.

موسوي بالاخره اصولگرا است يا يك شخص اصلاح طلب و در اردوگاه دوم خرداد تعريف مي شود؟ موسوي خود با صراحت مي گويد: «اصلاح طلبي هستم كه اصول را گم نمي كنم» آيا اصلاح طلبي نه به معناي مفهوم اصلاح و اصلاحات، بلكه به معناي همين جرياني كه از دوم خرداد سال 1376 در ايران ظهور پيدا كرد و با رويكردها و عملكردهايي كه داشت در مقابل آن جريان اصولگرايي شكل گرفت، مي تواند با اصولگرايي در يك فرد جمع گردد؟ موسوي با صراحت مي گويد به اينكه مشاور ارشد خاتمي بوده، افتخار مي كند و در دوره اصلاحات هيچ دغدغه اي نداشته است و دوران آقاي خاتمي را يك دوران درخشان ارزيابي مي كند. اين نزديكي هاي موسوي نسبت به دوران اصلاحات كه در آن تمامي اصول اساسي انقلاب و نظام اسلامي به چالش كشيده شد، چگونه با رويكردهاي اصولگرايي قابل جمع است؟ آيا اين يك تناقض نيست؟ اگر هست، چرا؟ شايد بتوان گفت، اين تناقض را بايد پذيرفت تا در يك وضعيت غيرشفاف از همه طيف هاي جامعه رأي جمع آوري كرد و پيروز صحنه انتخابات شد اگر بازيگران عرصه سياسي چنين رفتارهاي تناقض آلودي دارند، براي اهل بصيرت بايد، چنين رفتارهايي خوب و درست تحليل شود.
انسان هاي با بصيرت بايد بدانند آيا كسي كه دم از حضرت امام (ره) و ارزش هاي انقلاب اسلامي مي زند، با هر پيشينه و سابقه اي كه دارد، آيا اكنون در نظر و عمل كاملاً به راه و خط امام (ره) پاي بند است و الزامات حركت در مسير حضرت امام (ره) را مي پذيرد و تبعات آن را به جان مي خرد. اكنون براي همه انسان هاي با بصيرت و پيرو ولايت روشن است كه سازمان مجاهدين و مشاركت چه نسبتي را به خط امام (ره) پيدا كرده اند.
سخنان آقاجري در همدان و حمايت مشاركت و مجاهدين از اين فرد، افكار و انديشه هاي حداقل چهره هاي اصلي اين گروه ها را نسبت به مسائل اساسي انقلاب مشخص مي سازد. آقاجري در همدان مسائلي را مطرح كرد كه به دنبال آن جامعه محترم مدرسين حوزه علميه قم با صدور بيانيه اي، مشروعيت ديني سازمان مجاهدين را زير سوال برد.
چگونه است كه موسوي خود را يك اصولگرا معرفي مي كند، لكن در ملاقات با اعضاي مركزي سازمان مجاهدين مي گويد: «انتظارم آن است كه شما همگي و به طور صريح و كاملاً شفاف حمايت خود را از من اعلام كنيد.
از شما حمايت صددرصدي و نه بيانيه اي و روي كاغذ مي خواهم و از اين رو شما بايد به طور جدي براي حمايت از من وارد گود شويد چرا كه افكار و انديشه هاي من با شما كاملاً نزديك است و هدف نيز بايد پيروزي در نظر گرفته شود.»
موسوي با توجه به برخي از ترديدها نسبت به خودش از اينكه در كانون اصلاح طلبي قرار دارد يا نه، خطاب به سران مجاهدين مي گويد: «اينكه برخي اعلام مي كنند با شكست ميرحسين به دليل وجود خاتمي، اصلاحات همچنان زنده خواهد ماند و براي انتخابات بعدي كار خواهيم كرد به شدت اشتباه است و با شكست من كل اصلاحات شكست خواهد خورد.»
بنا بر آنچه گفته شد، موسوي هر چند به ظاهر طي 20 سال از عرصه به دور بوده، لكن يك چهره همراه و پشت صحنه و در كنار خاتمي در دوران اصلاحات بوده و اكنون پيروزي يا شكست خود را پيروزي يا شكست كامل اصلاحات مي داند.
اصرار او بر اصولگرايي به خاطر همان جمله اي است كه خاتمي مي گويد، موسوي بخشي از آراي اصولگرايان را دارد و موسوي نمي خواهد به اين برداشت برخي از نيروهاي با سابقه انقلابي از وي كه او را خط امامي مي پندارند آسيبي وارد شود.
بر همين اساس موسوي ترجيح مي دهد حمايت عناصر و مجموعه هاي افراطي و ساختارشكن در جبهه دوم خرداد از وي فعلاً علني نشود. وي در همين راستا در ملاقات با عناصر سازمان مجاهدين مي گويد: «من به همراهي و رفاقت با شما افتخار مي كنم ولي در بعضي جاها بايد با تاكتيك مناسب وارد شويم، چرا كه حمايت و نزديكي بين ما، مشكلات را زيادتر مي كند، اگرچه من ابايي از همراهي با شما ندارم ولي به خاطر برخي از مشكلات موجود، فكر مي كنم كه اين حمايت ها نبايد فعلاً علني شود، البته تصميم گير نهايي خود شما خواهيد بود.»
به نظر مي رسد مشكلي كه آقاي موسوي نگران آن است، مشكل از دست دادن آراي برخي از نيروهاي ارزشي، اصولگرا و خط امامي در جامعه است كه ايشان روي آن حساب باز كرده است. بنابراين مي توان گفت موسوي از نظر استراتژي و رويكردي يك دوم خردادي است، لكن براي جمع آوري آراي نيروهاي ارزشي به صورت تاكتيكي شعار اصولگرايي را نيز برگزيده است.
________

No comments: