Monday, November 22, 2010

قم، نمایشگاه سلطه عنصر مسلح بر عنصر روحانی یا دفن ولایت فقیه توسط خامنه ای؟ |




مسائلی که رژیم مافیائی ولایت مطلقه فقیه با آنها روبرو است، عبارتند از:
۱ - سرنوشت رژیم هر گاه خامنه ای بمیرد، موضوع روز بود اما خامنه ای در قم، ولایت فقیه را به خاک سپرد و پاسخ پرسش را داد:
از دلایل سفر خامنه ای به قم، یکی را قبولاندن اجتهاد مجتبی خامنه ای و فراهم کردن زمینه جانشینی او، گفته اند. پیشتر هم، گفته شده بود که مشائی گفته است ممکن است تا انتخابات آینده رهبر زنده نماند. چند سالی است که در باره بیماری خامنه ای، اطلاع و شایعه انتشار می یابند. در حال حاضر، مرگ احتمالی او مسئله سران مافیاها شده است:
گردانندگان رژیم، در گفتگوهای خصوصی، بدی حال خامنه ای، یکی از موضوعات گفتگوها است. رفتن به قم بطور رسمی و اقامت ۱۰ روزه در این شهر، از جمله، برای اینست که حال او را خوب جلوه بدهند و «شایعات» را تکذیب کنند. با وجود این، سفر رفع نگرانی نکرد. زیرا دیدار کنندگان با او، سلامت او را احراز نکردند. بلکه او را فرسوده یافتند. از این رو، بعد از سفر، صحبت در باره «بعد از خامنه ای» داغ تر شده است:
• پیش از سفر خامنه ای به قم، محمد یزدی گفت: آب ما با آقای هاشمی از یک جوی نمی رود. او معتقد به شورائی کردن رهبری است و ما مخالف آنیم. این سخن مربوط به گذشته نمی شود. زیرا خامنه ای «رهبر» است. مربوط به آینده می شود. یعنی وقتی که خامنه ای از میان رفته باشد. بودن هاشمی رفسنجانی در مقام رئیس مجلس خبرگان، در آن وقت، از دید، مافیاهای حامی احمدی نژاد خطرناک است.
• در گذشته، وقتی هاشمی رفسنجانی نامزد ریاست جمهوری بود و با تقلب احمدی نژاد را رئیس جمهوری کردند، فرزند او، مهدی هاشمی با یو اس تو دی مصاحبه کرد و خبر داد که در صورت انتخاب پدرش، رهبر همان نقش را پیدا خواهد کرد که ملکه انگلستان در دولت این کشور دارد. به احتمال زیاد، علت تحت تعقیب بودن امروز او، مصاحبه آن روز او است. در آن زمان، در داخل کشور نیز، صحبت از شورائی شدن رهبری می شد و نام کسانی چون هاشمی شاهرودی و هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی، بعنوان اعضای آن نیز برده می شد. زمانی نیز از شاهرودی بعنوان جانشین خامنه ای نام برده می شد. در حال حاضر، هاشمی رفسنجانی و خاتمی مغضوب و نام هاشمی شاهرودی از فهرست جانشینان احتمالی خامنه ای حذف شده است.
• در عوض، خامنه ای در تدارک جانشین کردن فرزند خود، سید مجتبی خامنه ای شد. او مقرر کرد مجتبی خود را نشان ندهد و کسی در باره نقش او در «بیت رهبری» سخنی نگوید تا وقتی زمینه از هر جهت آماده شد، نامزدی او برای تصدی رهبری اعلان شود. خامنه ای او را به قم فرستاد تا در درسهای برخی از روحانیون "بلند پایه" شرکت کند و از آنها اجازه اشتهاد بگیرد.
اما از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ که مجتبی به سود احمدی نژاد وارد عمل شد و بخصوص بعد از کودتای خرداد ۶۰، نقش او بر همگان معلوم گشت. البته نامه مهدی کروبی به خامنه ای، در باره تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ و نقش مجتبی در این تقلب، موجب معرفی او شد. ولی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، نقش او نمایان تر شد. گزارش تفصیلی در باره کودتا که از طریق نشریه انقلاب اسلامی در مطبوعات جهان منتشر شد، توضیح داد چسان سید علی خامنه ای بر آنست که با تجدید ریاست جمهوری احمدی نژاد، زمینه برای رهبر شدن سید مجتبی را بعد از مرگ خود، فراهم آورد. هنگامی که در خیابانهای تهران شعار «مجتبی مجتبی بمیری – رهبری را نبینی » سر داده شد و شعار مردم به گوش خامنه ای رسید، او به خشم آمد و از نزدیکان خود خواست بگردند و کسی که این شعار را ساخته است و کسی که سید مجتبی را به عنوان «رهبر» آینده شناسانده است، پیدا کنند. البته چنین کس یا کسانی را نخست در «بیت رهبر» باید سراغ کرد و صد البته که با وجود ساختار این بیت، پیدا شدنی نیست. واواکی ها و اطلاعات بیت او گفته اند: شماری از اصلاح طلبان این موضوع را میان مردم انتشار داده اند اما نمی توان شخصی را پیدا کرد که آغاز گر بوده باشد.
• توجیه خامنه ای برای رهبر کردن مجتبی اینست که در دهه آینده، اکثر نسل اولی ها و حتی نسل دومی هائی که در خدمت نظام هستند، از بین می روند. کار به دست نسل سومی ها و چهارمی ها می افتد. رهبری دمخور آنها لازم است و آن مجتبی است. با وجود این، نگرانی او و دستیارانش شدید است. زیرا در جنبش بعد از کودتای ۲۲ خرداد ۸۸، اعتراض کنندگان نسل سومی هائی بودند که قرار است اداره نظام را تصدی کنند. اینها نظام ولایت مطلقه فقیه را نمی خواهند. یک دلیل از دلایل بسیج ستائی خامنه ای و سخن گفتن از بصیرت دادن به مردم، همین نگرانی است.
• انتشار خبر در باره تدارک جانشین کردن مجتبی، واکنش ها برانگیخت: از قول خامنه ای انتشار یافت که سید حسن خمینی به او گفته است، رهبری حق خاندان امام است و از او خواسته است ترتیب بازگشت رهبری را به این خاندان، یعنی خود او بدهد. معنی این قول اینست که سید حسن خمینی خود را از مجتبی لایق تر به رهبری می داند. هجوم تبلیغاتی به او و حتی جلوگیری از سخنرانی او، در سال روز مرگ خمینی، هدفی جز حذف او از شمار مدعیان رهبری بعد از مرگ خامنه ای نداشت.
• سفر به قم بقصد زمینه ساختن برای رهبری مجتبی، فرع بر اینست که ولایت مطلقه فقیه به حوزه قبولانده شود. اما خامنه ای، در قم، ولایت فقیه را به گور سپرد. زیرا تفوق عنصر مسلح را بر عنصر روحانی، به نمایش در آورد. بخصوص که بسیج را «آیت الهی» خواند و نقشش را در سرکوب خونین مردم ستود و خواست که بسیج همچنان این نقش را ایفا کند:
در ۳ آبان ۸۹، در قم، خامنه ای خطاب به بسیجی ها که از سراسر کشور به قم آورده شده بودند، گفته است: «بسیج یکی از آیات قدرت الهی استکه تفکر پیدایش آن به دست بنده صالح و شخصیت بی نظیر تاریخ معاصر ما، امام خمینی(ره) پردازش شد و سپس به مرحله عمل رسید و بعد از گذشت سی سال، این شجره طیبه پربارتر از گذشته برای انقلاب و ملت ایران ثمر می دهد.....رهبر انقلاب اسلامی در تبیین حقیقت و ماهیت بسیج خاطرنشان کردند: تفکر تشکیل بسیج از جانب امام خمینی(ره) در واقع ادامه همان نگاه با بصیرت، و اعتماد به مردم و جوانان بود که نسل جوان و بسیجی امروز میوه های شیرین آن درخت طیب و طاهری هستند که امام (ره) با دست خود غرس کرد. حضرت آیت الله خامنه ای ایمان، عمل و جهاد را مؤلفه های تشکیل دهنده بسیج برشمردند و افزودند: عرصه های مجاهدت بسیج وسیع و فراگیر است و از میدان علم، سیاست و اجتماع تا عرصه بین المللی ادامه دارد....رهبر انقلاب اسلامی سه عنصر بصیرت، اخلاص و عمل به هنگام و به اندازه را شاخص حرکت بسیج خواندند و افزودند: یکی از موفقیت های بسیج، افزایش توانایی و بصیرت خود در مقابل پیچیده شدن توطئه های دشمنان است که قضایای فتنه سال ۸۸ مؤید این موضوع است. در فتنه سال ۸۸ خیلی ها اشتباه کردند و از این جمع، بسیاری هم بعد از مدتی اشتباه خود را تصحیح کردند اما حرکت عظیم بسیج با حفظ پرچم بصیرت، مسیر را اشتباه نکرد و توانست در صراط حق بماند.»
پیش از او، یک نوبت رضا شاه و نوبت دیگر، فرزند او محمد رضا شاه، قم را صحنه تفوق نظامی بر روحانی کرده بودند. اما آن دو، نه روحانی بودند و نه دم از ولایت مطلقه فقیه می زدند. آنها دم از ولایت مطلقه شاه متکی به نیروی نظامی می زدند. این بار، با به گور سپردن ولایت فقیه، ولایت زور به هر لباس که در آید پایان می پذیرد و ولایت جمهور مردم برقرار می شود.
• از راه اتفاق نیست که سه روز بعد از خامنه ای، احمدی مقدم، «فرمانده» قوای انتظامی، گفته است: نیروهای انتظامی به کمک بسیج آماده مقابله با هرگونه بلوائی است. اشاره او به احتمال خیزش مردم بر اثر اجرای قانون هدفمند شدن رایانه بوده است. اما رژیمی که در قم، بسیج و سپاه را به رخ می کشد و در تهران، بعنوان راه حل مشکل اقتصادی که ایجاد می کند، باز بسیج و سپاه را به رخ مردم می کشد، رژیم افلیجی است که دیر یا زود از پای در می آید.
۷۲ درصد مردم هنوز نمی دانند هدفمند کردن یارانه یعنی چه؟ - آیا مشائی و احمدی نژاد یک جریان ایجاد کرده اند؟ - دفاع خامنه ای از احمدی نژاد بخاطر نگرانی از دست دادن موقعیت خویش است:
• فرزین مسئول هدفمندی یارانه ها، گفته است: حتی نمی دانم چند ماه بعد چه می شود. ما اصلا در قضیه نیستیم. هر چند یک بار، رئیس جمهوری، به صورت قطره ای، دستوری را به ما می دهد که ما باید اجرا کنیم. حتی نمی دانیم این مقدار پولی که به حسابها ریخته شد و هنوز اجازه برداشت به صاحبان حسابها داده نشده است، در چند ماه بعد هم به حسابها ریخته خواهد شد یانه؟.
تنها مردم نیستند که از طرح هدفمندی یارانه ها آگاه نیستند. مصطفی کواکبیان، «نماینده» مجلس نیز، در مجلس مافیاها گفته است: ما نسبت به چگونگی اجرای طرح هدفمندی یارانه ها بی اطلاع هستیم و دولت بیاید و به ما بگوید که این طرح قرار است چگونه اجرا شود؟. بهروز مرادی از مسئولان طرح هدفمندی یارانه ها در پاسخ این پرسش که ۸۱ هزار تومان برای چه مدت به حسابها ریخته شده اند؟ گفته است: شاید برای یکماه، شاید دو ماه، شاید سه ماه و شاید هم چهار ماه. به سخن دیگر، او که از مسولان رده اول طرح هدفمندی می باشد، خبر ندارد این مبلغ برای چند ماه است، چه برسد به مردم.
• طرح هدفمندی یارانه ها، وقتی مردم نمی دانند چیست و چه اثری بر زندگی اقتصادی روز به روز آنها می گذارد، چگونه ممکن است با موفقیت اجرا شود؟ بر اساس یک نظر سنجی محرمانه که رژیم انجام داده است، بیش از ۷۲ درصد مردم از این طرح چیزی نمی دانند و چون نمی دانند، نسبت به آینده زندگی خود، نگرانی بیشتر دارند. نگرانی ها، در درجه اول، از گران شدن گازوئیل هستند. زیرا کارخانه ها و خودرو ها و خانه ها و ... گازوئیل مصرف می کنند. گران شدن بهای آن، سبب می شود که تولید دخل و خرج نکند. حتی مرغ داریها نیز ناگزیر از تعطیل می شوند. با کارها هم به خیل بیکارها افزوده می شوند. بعد از گازوئیل، گرانی بنزین و برق است که سبب نگرانی خانواده ها است. بهای مایحتاج اولیه، از نان و قند و شکر و دارو و لباس که هنوز قانون اجرا نشده، به قول یک «نماینده» مجلس، ۲۰ درصد گران تر شده است (و در واقع، ۳۰ درصد) نگرانی سوم همه قشرهای جامعه است.
• احمدی مقدم، «فرمانده» نیروی انتظامی نسبت به وضعیت کشور، بعد از آغاز طرح هدفمندی یارانه ها، گفته است: فتنه ای اقتصادی در راه است. مبنای «هشدار» او، اطلاعاتی و برآوردهائی هستند که از طریق دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی، تحصیل شده اند. رادان معاون وی و حتی خود احمدی نژاد گفته اند: برخی ها در فکر فتنه اقتصادی هستند. وزیر واواک نیز گفته است: برای پیشگیری از فتنه اقتصادی کارها و برنامه هایی را آماده کرده ایم. این هشدارها، البته تکذیب صریح سخنان خامنه ای خطاب به بسیجی ها در ۳ آبان است. او گفت: وضعیت اقتصاد ایران خوب است و دشمنان آن را وارونه نشان می دهند. پس از اینکه، برغم هشدارهای اقتصاددانان و استادان دانشگاه و با وجود بیکاری و گرانی روز افزون و وضعیت فلاکت بار تولید صنعتی و کسر بودجه و... به این آشکاری دروغ گفت، بسیاری از استادان اقتصاد در دانشگاهها که چند نوبت هشدار دادند و نیز اقتصاددانان رژیم که وضعیت اسف بار اقتصاد را به او گزارش کردند، این پرسش را پیش کشیدند: آیا گزارشها به او می رسند و او با علم و اطلاع دروغ می گوید و یا چون شاه سابق، مایل نیست جز دروغهائی را بشنود که او را خوشحال می کنند؟ سخنان او در قم، یک امر را مسلم کرده است: او کسی نیست که مانع ویران سازی اقتصاد توسط مافیاهای نظامی – مالی شود. رانت خواری به حداکثر است و از دید مافیاها، وضعیت اقتصادی عالی است زیرا آنها بیشترین سود را عاید می کنند.
• با وجود این، بخاطر بدی وضعیت اقتصادی، حکومت احمدی نژاد، به قول مردم، «قطره» ای عمل می کند. از جنبش اعتراضی مردم بسیار می ترسد. جرأت هم نمی کند طرح اجرائی قانون را اعلان کند. چنانکه معلوم نیست کدام قیمتها چه وقت آزاد می شوند و خانواده ها ماهانه چه مبلغ دریافت خواهند کرد و پی آمد های اجرای قانون، کدامها هستند و حکومت چه تدابیری برای بی اثر کردن آنها اندیشیده است؟ نمایش قدرت خامنه ای در قم، از راه به رخ کشیدن بسیج و سپاه و طرح مسئله اقتصاد در اجتماع بسیجی ها، از قرار، نوعی اخطار به روحانیان قم بود که باید دم فرو بندند. مبادا چون مکارم شیرازی، نسبت به گسترش فقر و گرانی زندگی هشدار بدهند.
• از دید «نمایندگان» مجلس و سران اصول گرا، احمدی نژاد و همکاران او فکری برای پی آمدهای اجرای قانون نکرده اند. گوئی پی آمدهای ناگوار را طالب نیز هستند. زیرا مردم و «رجال دولت و دین» بدانها مشغول می شوند و ترس از بدتر شدن وضعیت، مددیار حکومت ناتوان او می شود. در طول مدتی که او ریاست جمهوری را تصدی می کند، مسئله ها را او ساخته است و دیگران به حل آن مشغول شده اند:
• در قم، خامنه ای از حکومت احمدی نژاد حمایت کرد و مدعی شد که در دوره او به اندازه ادوار گذشته کار شده است. آیا این حمایت، یعنی این که اختلافی میان او و بیت او با احمدی نژاد نیست؟ هر گاه قول مصلحی، وزیر واواک را نیز در نظر بگیریم (روی کار آوردن احمدی نژاد و اصول گراها تدبیر رهبری بود)، در ظاهر اختلافی نیست. اما در واقع، اختلاف وجود دارد و شدید هم هست. جز اینکه خود ساخته را تدبیر نیست. خامنه ای می داند که اگر جنبش خوابیده بود، او به قم نمی رفت و مدت ۱۰ روز از «فتنه» صحبت نمی کرد. او از شدت مخالفت مردم با شخص خود و ولایت فقیهش آگاه است و بیم آن را دارد که روانه کردن احمدی نژاد، کار را به روانه کردن خود او بکشاند. لذا، به این نتیجه رسیده است که باید کاری بکند که دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد پایان بپذیرد و تا آن وقت، رفع و رجوی خرابیهای او و حکومت او را نیز خود تصدی کند. اینست که دستور آماده باش به سپاه و بسیج بخاطر پی آمدهای اجرای قانون یارانه ها را داده است.
دانستنی است که احمدی نژاد، بهنگام دیدار با محمد یزدی و شیخ علی خزعلی، از آنها خواسته بود رحیم مشائی را به حضور بپذیرند و آنها گفته بودند حاضر نیستند با شیطان دیدار کنند. این دو بدون اجازه خامنه ای آب نیز نمی خورند. با اطلاع از نظر او نسبت به رحیم مشائی این پاسخ را داده اند. اما بعد از این دیدار، احمدی نژاد همان حرفهای مشائی را زد و

• در ۶ آبان ۸۹، علی دورانی دبیر ائتلاف فراگیر اصولگرایان در گفت و گو با خبرنگار شفاف گفته است: اگر تقسیم بندی را بر اصلی بعمل آوریم که مقام معظم رهبری معین کرده اند، همه نیروهایی که چارچوب های نظام را قبول دارند و به احکام قانون اساسی و مقام معظم رهبری پایبند

هستند اصولگرا و اصولگرای اصلاح طلب هستند و در تعریف اصلی بسیاری از اصلاح طلبان هم جزو نیروهای اصولگرا به معنای عام و در داخل نظام هستند.

در حال حاضر در کشور ۵ جریان سیاسی از نظر کیفی وجود دارد و در این تقسیم بندی ها اصولگرایان به سه جریان و اصلاح طلبان به دو جریان تقسیم می شوند.

اصولگرایان به ۳ گروه اصولگرایان، آرمان گرایان و ارزش گرایان تقسیم می شوند. اصولگرایان سنتی که از قبل به عنوان جبهه پیروان خط امام(ره) و رهبری می شناختیم و جمعیت ایثارگرایان در این جریان اول قرار دارند که اصرار دارند در دایره اصولگرایی تعریف شوند و به هرگونه انتقادی به نام اصولگرایی انتقاد می کنند.

آرمان گرایان، جریانی هستند که موسوم به حامیان دولت هستند و دیدگاه خاص ایدئولوژی و سیاسی دارند و یک نوع افکار سیاسی خاص را پیگیری می کنند و این تقسیم بندی یک تقسیم بندی کیفی است و حال که قدرت را در دست دارند یک جریان محسوب می شوند و امکان دارد چنانچه قدرت را به هر علتی از دست بدهند از پتانسیل جریان بودن خارج شوند. رهبر فکری این گروه مشایی و رهبر سیاسی آن احمدی نژاد است که بسیاری از تندروهای اصولگرایان در این جریان هستند.

ارزش گرایان، جریان دیگری از گروه اصولگرایان محسوب می شوند و از دولت نهم جز منتقدان دولت بودند که در انتخابات مجلس نیز از آنها به عنوان ائتلاف فراگیر اصولگرایان یاد شد.

چنانچه قرارباشد جریان سومی متولد شود، طبیعی است که با محوریت گروه ارزش گرایان ایجاد شود و نحوه تاثیر گذاری این جریان بستگی به چگونگی مدیریت آنها بر عرصه های رسانه ای، سیاسی و اجتماعی دارد تا بتواند به عنوان جریان اصلی انقلابی و مکتبی در بلوغ کامل خود به ظهور برسد و اگر این جریان ارزش گرایان نتوانند در عرصه قدرت قرار گیرند، این دلیل بر این نیست که نظام به آن بی توجهی کرده بلکه ناشی از عدم مدیریت صحیح است.

گروه اصلاح طلبان سابق یا همان دوم خردادی ها در تقسیم بندی جدید به دو جریان اصلاح طلب و جریان سبز تقسیم می شوند. اصلاح طلبان در داخل نظام هستند و اصول انقلاب را قبول دارند و پایبند به قانون اساسی و احکام ولایت فقیه هستند و گروه دیگر جریان سبز است که اصول شکن بوده و نمی خواهند خود را در جریان انقلاب و مسیر آن تعریف کنند.

بدین ترتیب، در رژیم، جریانی هم بوجود آمده است که رهبری فکریش مشائی و رهبر سیاسیش احمدی نژاد است!

رابطه با امریکا- رئیس جمهوری آینده ؟ موقعیت سپاه؟:
• اختلاف شریعتمداری و احمدی نژاد و نیز بعضی از مجلسیان بر سر رحیم مشائی و سیاست خارجی ادامه دارد. رویاروئی ها، قسمتی در علن و بخشی در پرده انجام می گیرند. بنا بر اطلاع،
از حسین شریعتمداری پرسیده اند: برای انتخاب احمدی نژاد سنگ تمام گذاشتید. حالا نظر شما در باره او و عملکرد حکومت او چیست؟ او پاسخ داده است: اگر تا مدتی قبل نسبت به رحیم مشائی معتقد بودیم که نیت سوء دارد حالا احمدی نژاد هم به نظر می رسد که نیت سوء در مورد کشور داشته باشد. بنا بر قول او، روابط با امریکا را کسی تصدی می کند که مشکوک است. و او عبدالحمید مولان است. به همین دلیل دستور داده ام دیگر هیچ مطلبی از وی در نشریه کیهان درج نشود. عبدالحمید مولان شهروند امریکا و مشاور برجسته احمدی نژاد و رئیس بنیاد مولانا است. گفته می شود رحیم مشائی نیز دیدارهائی با امریکائیها داشته است.
اما آنچه علنی است اینست که در مجلس از احمدی نژاد، در باره رابطه با امریکا و پولهائی که در سوریه خرج می شوند و پولی که به کرزای داده اند بی آنکه به تصویب مجلس رسیده باشند، سئوال شده است.
• و از هم اکنون، در بیت خامنه ای و در «نهاد ریاست جمهوری»، صحبت از رئیس جمهوری آینده است. احمدی نژاد به این فکر افتاده است که قالیباف را از شهرداری تهران، برکنار کند. فکر او به این جا رسیده است که طرحی را به تصویب برساند که بنا بر آن، شهردار را وزیر کشور معرفی و شورای شهر تصویب کند!
قصد راندن قالیباف از شهرداری تهران، یعنی قصد جلوگیری از نامزد ریاست جمهوری شدن و موفقیت احتمالی او است. علی دورانی از وجود سه گرایش اصول گرا صحبت کرده اما نگفته است که از هم اکنون، هریک از آنها و بیت خامنه ای، در کار آماده کردن نامزد ریاست جمهوری خود هستند:
۱ – گروه مشائی - احمدی نژاد که به دو کار مشغول است: از اعتبار انداختن نامزدهای رقیب و کوتاه کردن دست آنها از امکانات و جلو انداختن نامزدی از گروه خود. به نوبت، اسمی را سر زبانها می اندازند: زمانی اسم رحیمی، معاون اول احمدی نژاد و، در این روزها، اسم مشائی را سر زبانها انداخته اند. اما بنا بر اطلاع، هیچیک از این دو نامزد این گروه نیستند. اولی پرونده دارد و دومی بیش از آن حساسیتها را بر ضد خود برانگیخته است که حتی بتواند تصویب صلاحیت خود را از شورای نگهبان توقع کند. واقعیت اینست که این گروه شخص قابل معرفی نیز ندارد.
۲ - اصولگرایان سنتی بر روی قالیباف یا لاریجانی حساب باز کرده اند. مافیاهای نظامی – مالی حامی احمدی نژاد با این دو تن و نیز با علی اکبر ولایتی و حسن روحانی سخت مخالفند.
از هم اکنون، در مجلس مافیاها، بر سر هیأت رئیسه فراکسیون اصول گرایان نزاع است. مخالفان لاریجانی در برکنار کردن او از این مقام می کوشند.
۳- گروه سوم، اصول گرایان که خود را به «بیت رهبر» نزدیک می داند، بر اینست که رئیس جمهوری آینده اولا باید از سپاه پاسداران نباشد. و ثانیا ˝ تابع مطلق «رهبر» باشد. اما این گروه نیز کسی را ندارد. از ناچاری، اسامی مهدی چمران، رئیس انجمن شهر تهران و حداد عادل و حتی حسین صفار هرندی را میخواهند سر زبانها بیاندازند.
بنا بر خبر دیگری، سر زبان انداختن این اسامی، ایجاد پوشش لازم برای نامزدی است که در موقع خود، خود را نشان خواهد داد.
• بنا بر اطلاعی از عراقی های نزدیک به رژیم ایران، انفجار خرم آباد مرگبارتر و ویرانگر تر از آن بوده است که ارزیابی های اولیه می گفتند. تعداد کشته ها بیشتر از ۱۰۰ تن و تعداد زخمی ها بیشتر از تعداد زخمی ها بوده اند و موشکهای بسیاری منهدم شد ه اند. با توجه به این امر که انفجار کار عوامل خریداری شده بوده است، خامنه ای بشدت نگران و هراسان شده است. همه دستگاههای اطلاعاتی بکار افتاده اند تا مگر ردی از عاملان انفجار بدست آورند.
• سخنرانی خامنه ای خطاب به بسیجی ها و پاسدارها، گویای نگرانی او از سقوط روحیه افراد سپاه و بسیج بخاطر شرکت در جنگ با مردم بی سلاح است. اصرار شدید او بر این که توطئه درکار بوده است و انتشار «ساختار فتنه» که گویای آماده شدن برای حذف بسیاری از سران و کادرهای رژیم است، برای اینست که افراد سپاه و بسیج باور کنند که «دشمن توطئه بزرگی» را طراحی کرده بوده و آنها می باید بخود ببالند که این توطئه را خنثی کرده اند! اما آنها که در سرکوب مردم شرکت کرده اند و دیده اند که شهرهای ایران بودند که عرصه جنبش مردم ایران شدند، می دانند توطئه ای در کار نبوده است. بعضی از آنها می دانند توطئه را مافیاهای نظامی – مالی و شخص خامنه ای طراحی و اجرا کرده اند. اینها بودند که با تقلب بزرگ، کودتا کردند. باز آنها، روزها و روزها، مردم در جنبش را دیده اند و شعارهای آنها را شنیده اند. بخصوص، در روز عاشورا، دیده اند که جوانان بیرق ایران را بر بام یکی از کلانتری ها به اهتزاز در آوردند و آنها را گرفتار ترس از سقوط کلانتری های دیگر کرده اند. با وجود این، خون یک مأمور را نیز نریختند. یعنی نمی خواستند از راه خشونت و درگیری مسلحانه رژیم را ساقط کنند. و گرنه، وقتی یکی از کلانتری ها سقوط می کند کلانتریهای بعدی آسان تر سقوط می کند. ۵ منطقه شهر نیز در اختیار مردم قرار گرفتند. ترس در دل سران سپاه و نیروی انتظامی افتاد. آنها نبودند که مانع از سقوط کلانتری ها شدند، مردم بودند که نخواستند جنبش خود را خشونت آمیز کنند. اما با وجود مشاهده تصمیم مردم به پرهیز از خشونت، دستور کشت و کشتار صادر شد و قوای قهریه نیز از هیچ جنایتی فرو گذار نکردند. پس از آن نیز، به دروغ، مردم متهم به خشونت شدند و صفت «محارب» یافتند. اثر اینهمه جنایت و دروغ بر روحیه افراد سپاه و بسیج که در میان مردم زندگی می کنند، سقوط روحیه آنها است.
عامل دیگر سقوط روحیه اینست که در روزهای اول نیروی انتظامی مسئول حفظ نظم بود و با مردم در جنبش خشونت بکار نمی برد. نتیجه اینکه آنها را کنار گذاشتند و سپاه و بسیج و لباس شخصی و اراذل ( که به خدمت در آورده اند) بکار گرفتند. نتیجه این شد که امروز، از دید مردم، سپاه و بسیج عامل تمامی بدبختیهای آنها است. دولت در دست سپاه است. اقتصاد در دست سپاه است. دستگاه قضائی در دست سپاه است و... نتیجه اینست که هر سپاهی و بسیجی وقتی خود را با افراد عادی مواجه می بیند، خود را در میان دشمنان تصور می کند.
مردم عامل گسترش فسادها را نیز سپاه می دانند: از قاچاق و دیگر رانت خواری ها، تا مشروب خواری و قاچاق مشروبات الکلی و فحشاء (سردار رضا زارعی که دختران مردم را در خیابانها شکار می کرد و در خانه ای با آنها شهوت رانی می کرد و عریانشان می کرد و به نمایش نماز جماعت وادارشان می کرد و...).
سیاست اوباما در ایران برگ برنده او در انتخابات میان دوره ای بود، باوجود این، عامل پیروزی نشد زیرا برگ بازنده (اقتصاد) قوی تر بود:
* در روزهای پیش از انتخابات میان دوره ای امریکا، موفقیتهای اوباما و حکومت او در سیاست خارجی، بخصوص در مورد ایران، برگ برنده او ارزیابی شد در روزهای پیش از انتخابات میان دوره ای امریکا، موفقیتهای اوباما و حکومت او در سیاست خارجی، بخصوص در مورد ایران، برگ برنده او ارزیابی شد اما عدم توفیق سیاستهای او و حزب دموکرات در بهبود وضعیت اقتصادی و کاستن از میزان بیکاری، با آنکه حاصل سیاست بوش بود، سبب شکست دموکراتها در انتخابات مجلس نمایندگان شد. برابر گزارشها، جمهوری خواهها اکثریت را در مجلس نمایندگان بدست آوردند. این شکست البته باعث خوشحالی نتان یاهو نخست وزیر اسرائیل و رهبر حزب لیکود و احمدی نژاد رئیس جمهوری نظام ولایت فقیه و خامنه ای گشته است. اما از موفقیتهائی که برای اوباما در سیاست خارجی می شمارند، آنها که به ایران مربوط می شوند، عبارتند از:
حکومت او موفق شد قطعنامه ای را از تصویب شورای امنیت بر ضد رژیم ایران بگذراند. باز موفق شد کشورهای اروپائی را به تشدید تحریمها برانگیزد. حکومت خود او نیز تحریمها را تشدید کرد و رابطه را با ایران تغییر داد: در دوره بوش، رژیم ایران بود که بحران می ساخت و سیاست تعرضی در پیش گرفته بود و اینک در موضع تدافعی است. در منطقه نیز، موفق شده است توجه ها را بسوی رژیم ایران برگرداند. فروش ۱۲۸ میلیارد دلار اسلحه به کشورهای منطقه و کاستن میزان صدور نفت از خلیج فارس (روزنامه نشنال که در امارات به زبان انگلیسی انتشار می یابد، خبر از «گشایش پایگاه دریائی فجیره» داد با این توضیح که این پایگاه به امارات اجازه می دهد تنگه هرمز را دور بزند و انتقال نفت خویش را سریع و امن کند)، از موفقیتهای دیگر حکومت اوباما بشمار می رود. حاصل سیاست حکومت اوباما، انزوای بیش از پیش ایران بوده است:
* گفتگوی کشورهای ۵ +۱ با ایران: تا تصویب قطعنامه چهارم و وضع مجازاتهای امریکا و اروپا، غرب بود که برای گفتگو بی قراری نشان می داد. اما از آن پس، رژیم مافیاها است که بی قرار شده است. آن کشورها اواسط ماه نوامبر را معین کردند. احمدی نژاد و جوانفکر، مشاور او، شرط و شروط کردند که این کشورها می باید از موضع دوستانه گفتگو کنند و جواب احمدی نژاد در باره اسرائیل و اسلحه اتمی اسرائیل را بدهند تا ایران به پای میز مذاکره بیاید. اما بر کسی پوشیده نبود که این شرطها مصرف داخلی دارند. چنانکه در ۱ نوامبر ۲۰۱۰، رژیم آمادگی خود را برای گفتگو در ۱۰ نوامبر اعلان کرد. همین تغییر رفتار، گویای تغییر رابطه قوا است و از دید ناظران، این تغییر را حکومت اوباما بوجود آورده است.
* در مورد نخست وزیر عراق، رژیم مافیاها مقتدا صدر را به موافقت با نخست وزیری نوری المالکی بر انگیخت. هرگاه مشکل جدیدی پیش نیاید، او نخست وزیر عراق باقی می ماند. نخست وزیری او را نتیجه مانور موفقیت آمیز امریکا ارزیابی می کنند. توضیح این که نخست گفته شد علاوی نامزد نخست وزیری امریکا و انگلیس است. علاوی بر ضد ایران و مداخله اش در امور عراق، موضع شدید اللحنی گرفت. رژیم مافیاها ناگزیر شد به مالکی بچسبد. مانور دومی امریکائیها دادند و آن پیش کشیدن عبدالمهدی بعنوان نامزد نخست وزیری بود. او زمانی کمونیست بود و بعد بعثی شد و دست آخر به گروه حکیم پیوست. مطرح شدن او نیز، عامل دیگری بسود مالکی شد. نتیجه، مالکی که امریکا او را «خیر الموجودین» می داند، به احتمال زیاد نخست وزیر عراق می شود.
* پول گرفتن حمید کرزای از ایران، برای پرداخت حقوق کارکنان ریاست جمهوری را نیز نیویورک تایمز لو داد. نخست رژیم دروغگوی مافیاهای نظامی – مالی تکذیب کرد، اما بعد، کرزای خبر را تصدیق کرد. انتشار خبر توسط نیویورک تایمز، بی هدف نبوده است:
• وزارت خارجه امریکا گفت: با کمک مالی ایران به افغانستان مخالف نیست هرچند از نیک بودن هدف ایران مطمئن نیست. با وجود این، در ۲۶ اکتبر ۲۰۱۰، هدف امریکا در افغانستان اینطور توضیح داده شد: پاکستان نزد پشتون ها نفوذ دارد. و ایران، نزد اقلیتهای قومی که مخالف سلطه اکثریت پشتون بر افغانستان هستند. هر گاه ایران و پاکستان به توافقی میان خود دست بیابند، امریکا و کشورهای عضو ناتو می توانند قوای خود را از افغانستان خارج کنند. و از آنجا که تعادل قوا میان این دو همسایه اجازه نمی دهد یکی از آنها دست بالا را پیدا کند، افغانستان، دیگر پایگاه تروریسم نمی ماند و امریکا موقعیت متفوق خود را حفظ می کند.
• اما ناظران سیاسی بر آنند که تحقق تعادل قوا میان پاکستان و ایران به ترتیبی که امریکا به هدفهای خود برسد، آسان تحقق پذیر نیست. زیرا
۱- این امر که ایران هزینه نهاد ریاست جمهوری افغانستان را می پردازد، از دید طالبان، همکاری با امریکا و دشمنی با طالبان و القاعده تلقی می شود.
۲ – نزدیکی بسیار ایران به هند، از دید پاکستان، سیاستی ناسازگار با مصالح پاکستان است.
۳ – روابط ایران و پاکستان مجموعه ای از ستیز و سازش است و این امکان را به امریکا نمی دهد که دو طرف را به تعادل قوای مساعدی با خروج نیروهای امریکا از افغانستان، بر انگیزد. با ایران، بر سر برنامه اتمی مشکل دارد و با پاکستان بر سر رابطه اش با القاعده و طالبان مشکل دارد. و
۴ – ایران روابط پاکستان با عربستان را با «مصالح» خود سازگار نمی بیند. و
۶ – در خود افغانستان نیز سیاست های ایران و پاکستان بسیار بغرنج شده اند: ارتباط با گروههایی که بر ضد یکدیگر در جنگ هستند، بخصوص مساعد نبودن سیاست این دو کشور با خارج شدن افغانستان از جنگ، کار این دو را به رسیدن به توافقی را مشکل ساخته است که می تواند بسود هر دو باشد و به حضور قوای ناتو در افغانستان پایان بدهد.
* اما سفر احمدی نژاد به لبنان و پی آمدهای آن:
• بنا بر خبر، غضنفر رکن آبادی، سفیر رژیم در لبنان، در تدارک استقبال از احمدی نژاد، زحمت زیاد کشیده
است. احتمال داده می شود ترفیع مقام بیابد. با وجود این، موقعیت رژیم در لبنان، ضعیف تر از پیش از سفر احمدی نژاد شده است:
• برغم تبلیغات دستگاه تبلیغاتی رژیم و قول سعد حریری (پدرم را سوریه نکشت)، دادگاه قتل رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان، از اواخر دسامبر سال جاری شروع بکار می کند و پای سوریه و حزب الله گیر است.
• مقاومت حزب الله در برابر قوای اسرائیل، در جنگ ۳۳ روزه و پولی که رژیم برای بازسازی جنوب لبنان و جاده کشی و... خرج کرد و صحبت ۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری در سوریه و ۶۰ هزار عراقی (بنا بر گزارشهای محرمانه که ویکیلیک انتشار داده است) که از ایران حقوق می گیرند و پولهائی که در ونزوئلا خرج می شود و نیز ۲۹۰ میلیون دلاری که رئیس جمهوری بولیوی، در سفر به ایران، وام گرفت و رفت و ۳۰ میلیارد دلار مبادلات ایران و چین و...، نه تنها در نظر مردم ایران که در نظر مردم منطقه، رژیم ایران را به یک دولت باج گذار بدل ساخته است. دولتی که در انزوای بین المللی است و باج می دهد تا از پا در نیاید.
با همه خرج کردنها، حزب الله در لبنان، محبوبیت ایام مقاومت را ندارد. رژیم ایران نزد مسیحیان و سنیان یک رژیم مداخله گری شمرده می شود که مانع از آن شده است لبنان از مداخله کشورهای دیگر چون سوریه و عربستان و اسرائیل و امریکا، خلاص شود. بخصوص که قبل از جنگ ۳۳ روزه، حزب الله تا مرز با اسرائیل حضور داشت. اما در حال حاضر از این منطقه چندین کیلومتر عقب نشینی کرده است. احمدی نژاد نیز نتوانست برابر برنامه، از نقاط مرزی دیدن کند. نیروهای سازمان ملل نیز در جنوب لبنان مستقر شده اند.
ارزیابی ناظران بین المللی بر اینست که در حال حاضر، هم حزب الله لبنان و هم حماس فلسطین به مهار نسبی در آمده اند. همان ناظران عملکرد حکومت احمدی نژاد از سوئی و سیاست حکومت اوباما از سوی دیگر را دلیل تحت مهار نسبی در آمدن این دو سازمان دانسته اند.
• در ۳۰ اکتبر، خبرگزاریها از نزدیک شدن سفرای ایران و سوریه و عربستان خبر دادند. هدف ایجاد یک دولت با ثبات در لبنان است. اما
• در ۲۵ اکتبر ۲۰۱۰، روزنامه فیگارو، گزارشی اختصاصی را در باره مخفی گاههای اسلحه حزب الله لبنان انتشار داد. بنا بر این، گزارش،
۱ – در ژانویه ۲۰۱۰، رادار سیا نقل و انتقال موشکها از سوریه به طرف لبنان را ثبت کرد: ۲۶ فروند موشک M-۶۰۰۲ ساخت سوریه در راه دمشق به مرز لبنان، رد یابی شدند. این موشکها ۲۵۰ کیلومتر برد دارند و به حزب الله امکان می دهند اسرائیل را در قلب این کشور هدف قرار دهد. یک مقام نظامی فرانسه به ما (فیگارو) گفته است: انتقال این موشکها که تکنولوژی آن ایرانی است به لبنان و در اختیار حزب الله قرار گرفتنش از تمام اهمیت برخوردار است را نمی توانیم تأیید کنیم. در عوض، کمی بعد، اطلاعاتی به پاریس رسیدند در باره خط سیر اسلحه و تجهیزات به لبنان.
۲ – حزب الله سه ساختار لوجستیکی برای دریافت و نگاهداری اسلحه و مهمات دارد: بنا بر یک گزارش نظامی محرمانه، ۱۰ هزار تن سلاح و ۴۰۰۰۰ موشک دارد. ساختار اول، واحد ۱۰۸ است. این همان واحدی است که موشکهای فوق را دریافت کرده است. دفتر اصلی این واحد در دمشق است. این واحد حمل اسلحه و مهمات را از انبارها در سوریه به مرز لبنان، تا شبکه های حزب الله مستقر در مرز را سازمان می دهد... ساختار دوم واحد ۱۱۲ است. کارش تأمین نیازهای واحدهای حزب الله در خود لبنان است. اسلحه و مهماتی را که واحد ۱۰۸ به مرز حمل می کند این واحد به دره بقاع انتقال می دهد... و ساختار سوم، واحد ۱۰۰ است کار این واحد نیز نقل و انتقال نفرات بطور محرمانه از سوریه به لبنان و از لبنان به سوریه است. چنانکه افراد حزب الله را که برای آموزش پرتاب موشکهای فاتح – ۱۱۰ به ایران برده شده بودند، از لبنان برد و به لبنان باز گرداند. حزب الله در خود لبنان زمین و فضای لازم را برای آزمایش موشکهائی با برد ۱۵۰ کیلومتر را ندارد.
* در مورد یمن، سرکوب شیعه سبب تضعیف موقعیت ایران در این کشور شده است. در عوض، انتشار خبر کشف کامپیوترهائی که حاوی مواد منفجره بوده اند و از یمن، به غرب (مقصد نهائی کنیسه یهودیان در شیکاگو) و دوبی ارسال شده اند، بیانگر تقویت موقعیت القاعده در یمن است. در ۳۱ اکتبر، تایم خبر داده است ۱۲۸ محموله دیگر نیز وجود دارند که باید کشف شوند و دستگاههای مبارزه با تروریسم بر اینند که باوجود صرف میلیونها دلار در یمن، القاعده یمن تهدید آمیز تر شده است.
ایران می توانست بشیوه ای رفتار کند که موقعیت خود را نه تنها از دست ندهد که تقویت کند و از نفوذ عربستان (با توجه به نارضائی شدید یمنی ها از عربستان بخاطر دست انداختن عربستان بر زمینهای یمن که احتمال می رود دارای منابع نفت باشند) بکاهد. اما رفتار ایران، سبب تضعیف موقعیت ایران و تقویت موقعیت عربستان در یمن شد.

وضعیت ارزی و پولی بسیار خطرناک ایران!؟:

* بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی گفته است: ذخیره ارزی ایران ۱۰۰ میلیارد دلار است. مزروعی، هشداری را در باره قول او، به تاریخ ۸ آبان ۸۹، انتشار داده است که دو قسمت از آن را نقل می کنیم:

• «ذخیره ارزی ایران» یا به تعبیر درست تر« ذخائر ارزی بانک مرکزی» که الزاما در خارج (از کشور) و می تواند بصورت سبدی از ارزهای مختلف و فلزات گرانبها چون طلا و در حساب های خاص نگهداری شود، عبارت است از ارزی که توسط بانک مرکزی از دولت جمهوری اسلامی ایران خریداری و ما به ازای ریالی آن به دولت پرداخت شده و دراختیار بانک مرکزی قرار گرفته است و دیگر دولت حق هیچ دخل و تصرف و هزینه آنرا ندارد و این ذخائر ارزی پشتوانه ارزش پولی کشور محسوب می شود و مدیریت آن با بانک مرکزی برپایه حفظ ارزش پولی و منافع کشور است .

دولت احمدی نژاد از سال ۸۴ تاکنون بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی حاصل از فروش نفت و گاز داشته است که نزدیک به ۳۰۰ میلیارد دلار آن برپایه قوانین بودجه سنواتی هزینه شده است و بنابراین باید حدود ۱۰۰ میلیارد مازاد در" حساب ذخیره ارزی " واریز شده باشد، با این فرض که ۷۰ میلیارد دلار مدعایی متعلق به این حساب باشد بازهم رئیس کل بانک مرکزی باید با شفاف سازی و جدا سازی آن از " ذخائر ارزی ایران " یا " ذخائر ارزی بانک مرکزی " اعلام کند برپایه چه قانون یا مجوزی از این حساب برای تامین هزینه پروژه ها استفاده کرده است.

انقلاب اسلامی: هرگاه از ۴۰۰ میلیارد دلار پول نفت، ۳۰۰ میلیارد دلار خرج شده و ۱۰۰ میلیارد دلار مازاد ارزی باشد که باید به حساب ذخیره ارزی برود، جمع ذخایر ارزی بانک مرکزی که دولت ما به ازای ریالی آن را گرفته و خرج کرده و پشتوانه پول ایران بشمار می رود و ۱۰۰ میلیارد دلار مازاد ارزی، ۲۰۰ میلیارد دلار می شود. پس اگر قول بهمنی به این معنی باشد که تنها همان ۱۰۰ میلیارد دلار ذخایر ارزی بانک مرکزی برجا مانده است، پس اولا ۱۰۰ میلیارد دلار پول مردم ایران، بی حساب و کتاب خرج شده است و ثانیا دولت دیناری ارز برای فروش ندارد و ارزی که می فروشد، همانست که روز به روز از فروش نفت بدست می آورد. اما اگر مقصود او همان ۱۰۰ میلیارد دلار مازاد ارز باشد که باید به حساب ذخیره ریخته شده باشد، اولا می باید حساب و کتاب روشن داشته باشد و ثانیا قابل انتقال به داخل کشور نیست زیرا پول خارجی است که در خارج از ایران قدرت خرید بحساب می آید. دولت می تواند به دو ترتیب عمل کند: یا آن را به متقاضیان در داخل کشور بفروشد و یا تبدیل به طلا کند و به داخل کشور بیاورد. ارزی را به داخل آوردن و پشتوانه طرحهای اقتصادی کردن، سخنی دروغ و نابجا است. این دروغ که احمدی نژاد و رئیس بانک مرکزی منصوب او ساخته اند و گمان برده اند نه مردم می دانند یعنی چه و نه سانسور اجازه می دهد اقتصاددانان حقیقت را به مردم بگویند، به احتمال قوی، اعتراف به مصرف شدن ۱۰۰ میلیارد دلار بدون اطلاع مجلس و مردم ایران است. موضوع دارای اهمیتی حیاتی است و مردم ایران می باید از رژیم مافیاها بخواهند بطور روشن آنها را از مجموع دارائی های ارزی، خواه ذخایر ارزی بانک مرکزی و چه موجودی ارزی دولت و نیز میزان واقعی قرضه خارجی کشور، آگاه کند. بخصوص که
* احمدی نژاد گفته است کارشناسان را مأمور کرده است قیمت واقعی دلار را معین کنند. معنی این سخن این است که بهای دلار افزایش خواهد یافت. اجرای قانون یارانه ها نیز افزایش قیمت دلار را ناگزیر می کند. سخنی که اعلان افزایش بهای دلار بشمار است، سبب هجوم برای خرید دلار می شود زیرا هر کس پولی دارد برآن می شود آن را به دلار تبدیل و به انتظار بالا رفتن قیمت او شود.
سخن سخت نا بخردانه او، سبب شد که روز بعد، بگویند: بنظر احمدی نژاد بهای دلار بیشتر از بهای واقعی است و او کارشناسان را مأمور کاستن از قیمت دلار کرده است. اما کاستن از قیمت دلار، باز سخنی نا بخردانه است. زیرا وقتی قرار باشد با اجرای قانون یارانه ها، قیمتها بالا بروند، یعنی از ارزش پول کشور کاسته شود، چگونه می توان بهای دلار را کاهش داد؟ هر گاه دولت برغم کاهش ارزش ریال و افزایش نیاز به واردات و افزایش بیکاری و... قیمت دلار را کاهش دهد، می باید اولا ارزی مازاد بر نیاز داشته باشد که ندارد و ثانیا ارزش ریال را بالا ببرد که پائین می آورد و ثالثا چشم انداز اقتصاد کشور را بلحاظ رفع تحریم ها امیدوار کننده کند که مأیوس کننده می کند و رابعا اقتصاد را تولید محور کند که بیش از پیش مصرف محور می کند.
به این ترتیب، هر گاه تحریمها تشدید شوند و ذخیره ارزی قابل بکاربردن نباشد، کاهش ارزش پول داخلی و افزایش هزینه ها، کاهش تولید را از آنهم که شده است، کمتر می کند و...
انقلاب اسلامی: از مواردی که وطن دوستان می باید دیوار سانسور را بشکافند و حقایق را بجویند و با مردم ایران در میان بگذارند، مورد داده های اقتصادی و سرنوشتی است که در انتظار مردم است.
باری، قسمت دوم گزارشی که قسمت اول آن، در شماره گذشته، انتشار یافت، بخصوص از این نظر اهمیت دارد که بیانگر دو جریان نا همسو است: جریان تجزیه در درون رژیم و جریان اتحاد در بیرون از رژیم، بر ضد رژیم:


برای ادامه مطلب به این لینک کلیک کنیدhttp://abyes.blogspot.com*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه ما نیستشما هم چيزی بنويسيد- هر چي دلتان مي خواهد بنويسيد. اينجا مربوط به شماست- اگر نظر خصوصی‌ای دارید لطف کنید و از طریق ای‌میل مطرح کنید، ممنون

No comments: