Thursday, February 17, 2011

کودتا یا انقلاب، آینده مصر و قمار پیچیده غرب


-
*******************************************************
خلاصه مقاله:
این مقاله تحلیلی در رابطه با تحولات اخیر مصر و نقش ایلات متحده در این تحولات و تاثیر نهایی احتمالی آن بر نقش منطقه ای ایران نگاشته شده است. محور اصلی این مقاله این جمله الکسی توکویل فیلسوف فرانسوی است که ” دشوارترین بخش هر انقلاب طراحی تقطه پایان انقلاب است” و این همان چیزی است که غرب با تمرکز و طراحی دقیق آن را پی می گیرد. این مقاله مروری خواهد داشت بر 150 سال جنبشهای رهایی بخش در مصر و دو انقلاب پیشین مصر و تاثیر آن انقلابها بر جهان عرب و نتایج آن در جامعه کنونی مصر و تاثیرات احتمالی روند تاریخی مصر بر آینده انقلاب حاضر و همچنین نقش جنبش اخوان المسلمین به عنوان یکی از بازیگران اصلی سیاست مصر که برای 30 سال اصلی ترین رقیب طرد شده از عرصه سیاست مصر بوده است و سرانجام بررسی برنامه طولانی مدت ایلات متحده در طراحی انقلابی در مسیر معکوس انقلاب ایران برای خنثی سازی تاثیرات منطقه ای ایران و مقایسه های دو انقلاب که نویسنده معتقد است در صورت موفقیت طرح ایلات متحده در آینده فراوان شنیده خواهد شد و در نهایت این که چگونه ایالات متحده از ارتش مصر در مدیریت و هدایت تضمین شده این انقلاب میتواند بهره برداری کند و چه اندازه شانس وجود دارد که یک کودتا را چنان یک انقلاب نمایش دهد و یا یک انقلاب با یک کودتا پایان پذیرد.
*****************************************************************
ناپلئون زمانی گفت که همیشه و در هر انقلابی دو گروه محور اصلیند. آنها که انقلاب را ایجاد می کنند و آنها که از آن نفع می برند و در خیزش اخیر مصر شکی نیست که جمعیت جوان کشور مصر، کشوری که دوسوم جمعیت آن هرگز حاکمی به جز حسنی مبارک را در رهبری جامعه خود ندیده اند انقلاب را به پیش می برند ولی این سوال که چه کسانی از این تحول سیاسی منتفع خواهند شد سوالی است که زمان به آن پاسخ خواهد داد و البته شاید بتوان از پس تصویر مه آلود آنچه پیش رو داریم تصویری از آینده دید و تصور کرد.

ناپلئون همچنین در رابطه با توصیف انقلابها می گوید انقلاب طرح و ایده ای است که با اسلحه نوشته می شود و آلکسی دوتوکویل فیلسوف فرانسوی و پیشگوی سیاسی در رابطه با اجرای این طرح هشدار می دهد که: انقلاب یک ایده نوآورانه است که دشوارترین بخش در پیاده سازی آن “طراحی نقطه پایان است” و این همان بخش دشواری است که احتمالا ذهن آنان که قرار است از انقلاب مصر نفع ببرند را سخت به خود مشغول داشته است. محاسبه ای که در مواجهه و تحلیل انقلابهای پیچیده و غیر قابل پیش بینی دنیای شرق حساس، کلیدی و البته دشوار است

می دانیم که مصر یکی از مهمترین کشورهای دوست و هم پیمان ایالات متحده در منطقه و رهبر سیاسی و فرهنگی جهان عرب است. کشوری که میزان کمکهای امریکا به آن پس از اسرائیل بالاترین مبلغ کمکهای خارجی امریکا را شامل می شود که شامل تنها بیش از یک میلیارد دلار کمک تسلیحاتی در سال می شود که این خود به تنهایی بیانگر اهمیت مصر برای ایالات متحده است. هفته گذشته ویکی لیکس سندی را منتشر کرد که طی آن مدعی شد امریکا از سه سال پیش برای این تغییر برنامه ریزی کرده است. اسناد ویکی لیکس برای من شخصا بیشتر حکم تحلیل دارد تا افشای خبری و اغلب نیز این تحلیل ها را گمراه کننده یافته ام ولی در رابطه با این خبر خاص، نخستین موضوعی که در صورت فرض به صحت خبر به ذهن می رسد پارادوکسی است که سالهاست امریکا با آن دست و پنجه نرم می کند و اتفاقا نقطه خوبی برای شروع تحلیل است

بدون شک این روزها برای پرزیدنت اوباما هم حساس است و هم دشوار و همان طور که دیدیم چنانکه در هفته هایی که گذشت مقامات رسمی کاخ سپید روند تحولات تونس را با سکوتی نسبی پشت سر گذاشتند. این سکوت نسبی در رابطه با مصر به عنوان مهمترین شریک امریکا پس از اسرائیل در خاورمیانه آسان نبود زیرا به علت این نزدیکی استراتژیک این سکوت تعبیری جز تایید سرکوب معترضین نمی یافت امری که نه تنها با ادعا و شعار آزادی و دموکراسی لیبرالیسم مغایر است و چهره ای غیراخلاقی از امریکا ترسیم می کند بلکه در عمل و در صورت ایجاد تغییر در مصر نیز می تواند بر روابط آمریکا و دولت مصر تاثیر گذاشته و منافع امریکا در مصر و منظقه را به خطر اندازد و از سویی دیگر حمایت مستقیم از معترضین به سست تر شدن پایه های حکومت کشوری می انجامید که نه تنها متحد و دوست قدیمی امریکاست بلکه برای امریکا امنیت و ثبات آن که سالها برای تضمین آن به نفع خود هزینه کرده ،حیاتی است

در تحلیل اولیه نظر می آید هیچ سوی این تحول و ورود سیاسی به آن برای امریکا دلخواه نباشد مگر آنکه طرحی دقیق برای شروع و پایان آن در دست باشد. آیا انقلاب در مصر و سایر کشورهای عربی دلخواه و در راستای منافع امریکاست؟ نگاه نخست می گوید به هیچ عنوان! زیرا دیگر کسی نیست که تردید داشته باشد که اگر نگوییم غیر ممکن! می توانیم بگوییم بسیار سخت است تصور خاورمیانه ای دموکراتیک و در عین حال طرفدار امریکا! و تقریبا انتخابات آزاد بیش از آنکه شانسی برای قدرت گرفتن لیبرالهای طرفدار غرب را پدید آورد منجر به قدرت گرفتن اسلام گرایان می شود. امری که به خوبی توجیه می کند چرا برای دهه های متمادی امریکا از دیکتاتورها در جهان عرب حمایت کرده است زیرا در میزان عملگرایی سیاسی غرب، آرمانگرایی و آزادیخواهی خط قرمزی دارد که جز منافع سیاسی نیست و حکمی ابزاری دارند

سوال بسیار مهم دیگر این است که انقلابها بر چه نیروهایی تکیه دارند و ارمغان آنها چیست؟ معجزه شگفت انقلابها این است که ساختار مکانیکی جامعه را ناگهان به ارگانیسمی یکپارچه و زنده بدل می سازند که از آن موجودی متولد می شود که چیزی نیست جز”اراده عمومی” مفهومی که فلاسفه سیاسی آنرا به عنوان مفهومی انتزاعی به کار می گیرند ولی ناگهان وجودی عینی می یابد. اراده ای که معطوف به همگرایی نیروهای اجتماعی و شکل گرفته اساسی ترین شاکله های همگونی خودآگاهی آنهاست و جدا از مفاهیم آزادی و برابری که نقطه آغازین شروع انقلابها هستندو اغلب نیز پس از انقلابها همچنان چون شعاری باقی می مانند که با مرور زمان با دید تردید بیشتر به آنها نگریسته می شود، عناصر دیگری وجود دارند که قدرتهای سیاسی پس از انقلابات بر آنها بنا می شوند. عناصری که ریشه در خودآگاهی جمعی و مفهوم “ما” دارد که با اراده عمومی تبلور می یابند که مهمترین این عناصر باورهای سنتی و مشترک جمعی (اغلب دین) و مفهوم پررنگ ما (ناسیونالیسم) است


دشوار است باور اینکه انقلابهای دنیای شرق به چیزی غیر از دین گرایی و یا ناسیونالیسم منتهی شوند و تاریخ نیز جز این گواهی نمی دهد. به یاد داشته باشیم که آخرین انقلاب مصر که اتفاقا انقلابی بر ضد سلطنت ملک فاروق بود خیلی زود به ناسیونالیسمی انجامید که تمام جهان عرب را فرا گرفت و این که در خود آگاه مشترک مردم مصر، اسلام و ناسیونالیسم پررنگ تر از آنند که تحت الشعاع ایدئولوژی سیاسی سومی قرار گیرند آنقدر واضح است که دوجنبش بزرگ تاریخ معاصر عرب یعنی اخوان المسلمین به صورت جنبشی جهانی با شاخه های بسیار در جهان اسلام و ناسیونالیسم عرب که محصول الغای سلطنت در مصر بود در محضر شهادت تاریخ معاصر حاضرند

بیایید نگاهی به سابقه تاریخی روابط غرب و مصر که همواره در سایه این نیروها بوده است بیندازیم. مصر از جمله کشورهایی بود که خیلی زود شانس دموکراتیک شدن را یافت . چیزی حدود 140 سال پیش یعنی حتی حدود ربع قرن قبل از مجلس نخست مشروطه در ایران. در این زمان ملی گرایی نیرویی شد تا “احمد عرابی” رهبر جریان ملی گرایی در مصر اصلاحات بزرگی را رهبری کند که در نهایت به اعمال کنترل مصر بر منابع مالی خود منتهی شد ولی این نهال استقلال که جنبشی دموکراتیک آن را رهبری می کرد توسط غرب نابود شد. بمب افکن های فرانسوی و انگلیسی اسکندریه را در هم کوبیدند و نیروی نظامی مصر را که سعی در مقاومت داشت در جنگ تل الکبیر در هم شکستند و عرابی را به تبعید فرستادند و اصلاحات دموکراتیک بر ضد نظام سلطنتی را متوقف کردند و شاه اسماعیل از خاندان محمدعلی که نزدیک به 70 سال بر مصر حکومت کرده بودند را با پسرش توفیق عوض کردند داستان آشناست مگر نه؟ شبیه داستان ما و ملی شدن صنعت نفت نیست؟ و این سرنوشت نخستین جنبش ملی مصر بود

ولی این پایان نبود. چهل سال دیگر جنبش دموکراسی خواهی و استقلال طلبی در مصر به تاخیر افتاد تا پس از جنگ جهانی دوم و تغییرات وسیعی که در مناسبات قدرت رخ داد “سعد زغلول” حزب ملی گرای “وفد” را بنیان نهاد و اغلب کرسی های شورای قانون گزاری مصر را از آن خود کرد که منتهی به آن شد که نیروهای انگلیسی اورا دستگیر و تبعید کردند و این جرقه نخستین انقلاب مصر که به استقلال و خود مختاری مصر منتهی شد را سبب شد و سرانجام نظام سلطنتی مصر نیز با انقلاب دوم مصر در 1952 متلاشی گردید که با روی کار آمدن جمال عبدالناصر به ملی گرایی وسیعی منتهی گردید که کل جهان عرب را تحت تاثیر قرار داد

و اما جنبشهای اسلامی نیز به عنوان نیروی دوم جایگزین و شاید نیروی نخست در مورد مصر سابقه ای به همین اندازه پرریشه و قدرتمند دارند. جنبش اخوان المسلمین مصر که “حسن البنا” بنیان گزار آن بود جنبشی است جهانی که تقریبا در تمام کشورهای جهان عرب شعبه دارد که گستره ای از شمال آفریقا تا حاشیه خلیج را شامل می شود. در گستردگی این جنبش همین بس که جنبشی مانند مقاومت حماس در فلسطین تنها انشعابی محلی از این جنبش اسلامی بین المللی است که در مقطع زمانی خاص (1980) به دلیل تفاوت در اهداف از اخوان المسلمین جدا شد.

بسیاری به دلیل تبلیغات منفی رسانه های غرب این جنبش را تندرو و هم پایه گروههایی چون القاعده می دانند که این درک غلط تنها به دلیل استریوتایپ سازی از گروههای اسلامی در جهان غرب همه گیر شده است در حالی که این جنبش بر اساس مبانی خود مخالف خشونت است و در تمام تاریخ خود توسط گروههای تندرو و تکفیرگرا به سازش و خیانت متهم گردیده است و تاریخ آن پر از انشعابات گروههایی است که معتقد بوده اند روشهای بدون خشونت اخوان المسلمین به مبارزه ای حقیقی در مسیر احیاء امت اسلامی منتهی نخواهد شد از جمله گروه جماعت اسلامی، گروه “تکفیر و الهجره” و حماس که به صورت خاص با سیاست های اخوان المسلمین در فلسطین موافق نبود. این جنبش جز در موارد بسیار محدود مانند قتل عام حما که ارتش حزب بعث سوریه در پاسخ به انقلاب آنان نزدیک به 40000 نفر از آنان را قتل عام کرد استفاده از خشونت را برای دستیابی به اهداف خود مجاز ندانسته اند. گفتنی است که آنها جزو نخستین گروههایی بودند که حادثه 11 سپتامبر را محکوم کردند.

در طول 30 سال گذشته اخوان المسلمین همزمان توسط غرب و دولت حسنی مبارک تخریب شده است و دلیل آن پشتوانه عظیم مردمی این گروه در مصر است. فعالیت اخوان المسلمین در طول بیست سال گذشته در مصر ممنوع بوده است و اعضاء آن در دوره های مختلف با دستگیری وسیع و شکنجه مواجه شده اند که یکی از موارد آن انتخابات 2005 بود که علیرغم ممنوعیت فعالیت، اعضاء آن با عنوان مستقل در انتخابات پارلمان شرکت کردند و توانستند بزرگترین گروه مخالف دولت در مجلس مصر را تشکیل دهند ولی حتی این اقلیت پارلمانی نیز تحمل نشد و متعاقب آن صدها تن از سران اخوان المسلمین بازداشت شدند و تظاهرات دانشجویان حامی آنان توسط رژیم مبارک سرکوب شد. اخوان المسلمین با برخورداری از صدها خیریه در میان طبقه فرودست مصر حامیان بسیار دارد و همچنین در سالهای اخیر توانسته است با مطرح کردن شعار دموکراسی اسلامی و طرح امکان سازش مردم سالاری با دموکراسی در میان جوانان تحصیلکرده مصری نیز پایگاه قابل توجهی یافته است

همه انقلابها با شعار آزادی و برابری آغاز می شوند ولی به یادبیاوریم آنچه را که دوهزار سال پیش ارسطو نگاشت:” مادر انقلابها فقر است ” اگرچه این جمله سراسر حقیقت نیست ولی اشاره به نکته مهمی دارد و آن این حقیقت است که انقلابهای فراگیرعلیرغم آغاز با شعار آزادی که طبقه متوسط منادی آن است در نهایت بر شانه های طبقات فرودست جامعه و امیدوار به شعار برابری تا پیروزی بدرقه می شوند و از این رو اغلب دولتهای پس از انقلاب تا استقرار کامل و در نسل نخست خود می کوشند پشتیبانی این طبقه موثر و ایجاد کننده انقلاب که در کشورهای انقلابی معمولا جمعیت کوچکی نیست را با خود داشته باشند و خود را نماینده همگونی فرودستانه اجتماعی نشان دهند.

این همگونی بنا شده بر طبقه فرودست با اشتراکات اصلی آنها پیوند دارد با عناصری چون دین، سنتها و خواستهایی که در این طبقه بسیار نیرومندتر از طبقه متوسط است. در مصر ارتباط تشکیلات دینی نیرومندی چون اخوان المسلمین با مردم و توان بسیج کنندگی این گروه بدون شک در هر تغییر سیاسی، اخوان المسلمین را به جنبشی مرکزی و بسیار مهم و بازیگری تعیین کننده در عرصه سیاست مصر بدل خواهد ساخت.

بدون تشکیل جامعه مدنی و گسترش رفاه عمومی، هر انقلابی به آسانی به انقلاب توده ای تبدیل خواهد شد و سوال اینجاست که آیا جامعه مصر به آن حد از توسعه اجتماعی دست یافته که در پایان طبقه متوسط هدایت انقلاب را در مسیری در دست گیرند که با نظام سیاسی دلخواه غرب نزدیکی لازم را داشته باشد؟شواهد زیادی در دست است که نشان می دهد غرب نمی تواند تا این اندازه خوش بین باشد. نزدیک به 50 میلیون نفر از 80 میلیون نفر جمعیت مصر در فقر به سر می برند و اسلام گرایی و ناسیونالیسم در مصر بسیار نیرومندند و در نزدیک به 150 سال گذشته غرب همواره جنبشهای استقلال طلب، ملی گرا، اسلامی و حتی دموکراتیک مصر را سرکوب کرده و از دیکتاتوری و سرکوب در مصر حمایت کرده است تا امنیت و منافع خود را در این منطقه حفظ کند و این موضوعی است که یقینا از چشم مردم مصر پنهان نیست و دلیلی برای محبوبیت غرب و آرمانهایش که طعم آن را مردم مصر سالهاست که چشیده اند در این کشور وجود ندارد. افزوده بر تمام اینها در مصر احزاب جایگزین به دلیل وجود دیکتاتوری طولانی مدت وجود ندارند و تنها نیروی بسیج کننده واقعی همان اپوزیسیون دیرین رژیم مبارک یعنی جماعت اسلام گرای “اخوان المسلمین” است که غرب سالهاست آنها را به عنوان حمایت از تروریسم محکوم می کند

به نظر می رسد نه انقلاب و نه یک نظام دموکراتیک در مصر در مسیر منافع غرب حرکت نمی کنند پس چرا باید باور کنیم غرب از این تغییر در خاورمیانه سود می برد؟ به نظر منطقی نمی رسد ولی نکته اینجاست که اگر طرح زمینه ای این تحولات توسط غرب درست پیگیری شود و مدیریت روند انتقال آنگونه که آنان می خواهند صورت پذیرد منافعی بزرگ در آن مستتر است که در سطور بعدی به آن می پردازم. نکته اینجاست که همانگونه که در ابتدای نوشتار اشاره شد طراحی نقطه پایان انقلاب و مدیریت تحولات می تواند سود را نصیب آن طرفی سازد که ایجاد تغییر را به دیگران سپرده است. ولی این چگونه ممکن است؟

شخصا معتقدم در میان تغییرات صورت پذیرفته در جهان عرب و موج ایجاد شده، تونس تنها شروع کننده بود ولی هدف اصلی مصر است زیرا مصر یک کشور معمولی نیست. این کشور قطب سیاسی جهان عرب و اسلام سنی است و به واسطه هزاران سال تمدن از نرم افزار فرهنگی برخوردار است چیزی که در سایر کشورهای جهان عرب و حتی عربستان سعودی نایاب است. نرم افزار فرهنگی امکان پیچیده ای است که تنها تاریخ می تواند آن را پدید آورد و یا جهشی تاریخی بدان منتهی شود و این چیزی نیست مگر ظرفیت تولید فرهنگ و اندیشه پیشرو، تفکر فلسفی و اعتماد به نفس ورود به حوزه فرهنگ مولد. در تمام جهان اسلام شاید بدون اغراق دو کشور این ظرفیت را به دلیل پیشینه فرهنگ و تمدن خود داشته باشند. ایران و مصر وگرنه این امکان در کشورهایی چون کویت و امارات و قطر و حتی عربستان یافت نخواهد شد و البته کشورهایی چون عراق، اردن ، سوریه و ترکیه نیز تا حدودی از این ظرفیت برخوردارند.

نقش مصر در این رابطه در جهان عرب و اسلام سنی پررنگ و تعیین کننده است تا آن حد که اگر مصر را رهبر طبیعی جهان عرب و قطب قطعی سیاست و فرهنگ آن بدانیم به بیراهه نرفته ایم. بدون شک هر حرکتی در مصر کل جهان عرب و اسلام سنی را متاثر خواهد ساخت و بر معادلات منطقه و جهان تاثیر گذار خواهد بود. آنچه در خیزش و قیام تونس رخ داد مانندانفجار یک چاشنی در کنار بمبی بزرگ بود که تنها زمان دامنه تاثیرات آن را نشان خواهد داد. ولی این ظرفیت در این مقطع تاریخی چه نسبتی با این انقلاب و نتایج حاصل از آن دارد؟

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی غرب بزرگترین ایدئولوژی رقیب خود را سرانجام پشت سر نهاد و فلاسفه لیبرال چون فوکویاما پیروزی نهایی دموکراسی لیبرال و حتی پایان تاریخ را اعلام کردند. نئولیبرالها معتقد بودند از این پس دموکراسی لیبرال به عنوان آخرین نظریه باقی مانده فلسفی در حوزه سیاست به عنوان تنها نظریه ای که تاریخ سودمندی عملی آن را به نمایش گذاشته است چون موجی کشورها را پشت سر خواهد گذاشت و فراگیر خواهد شد ولی حتی در همان مقطع بسیاری چون فیلسوف ژاپنی تاکیشی امها نوشتند که در عصر فروپاشی فرا روایتها لیبرالیسم قربانی بعدی تحولات تاریخی خواهد بود. در عرصه عملی نیز خیلی طول نکشید تا روند وقایع تاریخ نشان داد که الگوی ثابت سیاسی به نتایج یکسان در بسترهای متفاوت تاریخی منتهی نمی شود.

هم انقلاب و هم دموکراسی می توانند محصولاتی برخلاف ایدئولوژی غرب داشته باشند. جهان شرق می تواند علم را بپذیرد، سنتهای خود را نگاه دارد، دموکراسی را تمرین کند، توسعه یابد، دینی باشد و علامت سوالی بزرگ روبروی لیبرالیسم رهایی بخش قرار دهد. سالهاست که غرب بر اسلام هراسی دامن می زند و از آن به عنوان یک ایدئولوژی بالقوه خطرناک یاد می کند و در تناقضی آشکار از دیکتاتورهای سکولار حمایت می کند، فئودالهای ما قبل تاریخ پاکستان را به عنوان متحد می پذیرد، جنبشهای دموکراتیک ، ملی گرا و اسلامی را با کمک دیکتاتورها سرکوب می کند و ادعای رهایی بخشی نیز دارد. ادعایی که برای هر یک از کشورهای منطقه برای بدبینی شدید به این ادعا رجوع به تاریخ دور نیاز نیست و حتما کودتا وسرکوبی را در 50 سال اخیر خود می توانند بیابند

بدون تردید انقلاب ایران شرایط منطقه را در روند تاریخی 30 سال گذشته بسیار پیچیده تر ساخته است. اسلام سیاسی که خود را جمهوری می خواند و انتخابات برگزار می کند و مرزهای ایدئولوژیک خود را از مرزهای طبیعی خود گسترده تر ساخته است. مانع تاریخی ایران برای گسترش انقلاب خود اختلافات تاریخی سنی و شیعه و نژادپرستی دوسویه پارس و عرب بوده که غرب و دیکتاتورهای سکولار منطقه از هر دو آنها به خوبی بهره گرفته اند تا بر ایران هراسی دامن بزنند ولی برای کسانی که مسلمانان طبقه فرودست و حتی متوسط را در کشورهای دیگر دیده اند تردیدی وجود ندارد که غرب ستیزی و سیاست متمرکز بر دامنه عمومی و تهیدست جامعه به ویژه در دولت اخیر ایران در سطحی وسیع در جهان اسلام الهام بخش بوده است و توانسته تا حدودی از مرزهای موانع طبیعی موجود عبور کند و فراتر از دنیای شیعه در کوچه های قاهره و جاکارتا نیز گروههای مسلمانان را همراه سازد. آیا ایران یک خطر برای غرب است؟ بدون شک غرب اینگونه می پندارد. مسئله اینجاست که ایران سیاسی امروز نه تنها محصول یک انقلاب تاریخی است بلکه می توانست و می تواند در تمامیت خود پشتوانه سنت اندیشه تاریخی و نرم افزار فرهنگی یک تمدن را به همراه داشته باشد.

این حقیقتی است که جهان اسلام به خوبی اندیشه ورزان دینی ایران را دنبال می کند و از آنها تاثیر می پذیرد. انقلاب ایران ظرفیت بزرگی برای به چالش کشیدن مدرنیته لیبرال و اندیشه سکولاریسم بود زیرا مدعی بود می تواند دین را با دموکراسی و پیشرفت آشتی دهد، سکولاریسم را نپذیرد و مستقل بماند. در صورت وقوع این اتفاق شاید این تنها جهان اسلام نبود که از آن تاثیر می پذیرفت بلکه می شد پایان یک ایدئولوژی را اعلام کرد. چندی پیش با یک مرد برزیلی که تجربه سالیان را داشت صحبت می کردم و جمله ای به من گفت که مایلم اینجا نقل کنم. او گفت من نسبت به اسلام بنیادگرا بدبینم ولی از یک منظر ایران را ستایش می کنم و آن این است که تلاش می کند مستقل بماند و باور کن برای بسیاری چون من این رنجی است که در حاشیه رود آمازون تابلوی “ملک شخصی آقای جانسون ورود ممنوع” راببینیم. برای هر آن کس که در جهان به استقلال و ایتادگی در برابر امریکا اهمیت می دهد ایران کشوری قابل احترام است حتی اگر به راستی آنگونه که امریکا مدعی است یک دموکراسی واقعی نباشد. بدون هیچ کامنتی بر این تحلیل تنها مایلم بر این نکته تاکید کنم که ایران نیز چون مصر کشوری است که تحولات سیاسی در ان دیده می شود و الهام بخش است و هر دوی این کشورها بیش از یک قرن است که برای آزادی و استقلال و بازگرداندن قدرت طبیعی منطقه ای خود با همه ظرفیت خود می جنگند و پیش می روند

ولی آیا این همانندی در این تحلیل معنایی دارد؟ معتقدم جواب مثبت است. حجم سرمایه گزاری در مسیر تبلیغات منفی علیه ایران در طول این سالها که بی شک خطاهای استراتژیک داخلی بر سهولت آن افزوده اند در مقایسه با هر کشور دیگری در جهان بی مانند است شاید تنها بشود آن را با سرمایه گزاری بر علیه اتحاد جماهیر شوروی مقایسه کرد. در طی سالها تصویری ضد بشری از ایران در رسانه های غرب به نمایش در آمده که البته ایران نیز چندان به تغییر این تصویر بها نمی دهد و دلیل آن عدم درک اهمیت این تغییر و فواید آن در سیاست استراژیک بلند مدت است. روند اتفاقات پس از انتخابات نیز که رسانه های غرب در بازتاب آن کوتاهی نکردند آسیبی جدی به تصویر ایران به عنوان یک نظام دموکراتیک در جهان وارد ساخت و از جذابیت آن به عنوان یک دموکراسی سازگار با آزادی کاست. ممکن است که در طولانی مدت عقلانیت سیاسی این چهره را ترمیم کند و یا رمانتیسم و نادیده گرفتن حقایق اجتماعی و سیاسی داخلی و بین المللی بر وخامت آن بیفزاید ولی آنچه قطعی است و مورد انکار حاکمیت نیز نیست این است که روند وقایع برای جمهوری اسلامی تلخ و برای دشمنانش شیرین بوده است و این که مسئول این تلخی کیست انگشت اتهامی است که طرفین به سوی هم گرفته اند ولی هرچه که هست تاریخ انقلاب را ناگهان از پیوستگی خارج ساخته و تصویری ناموزون از آن به دنیای خارج منعکس می کند که بر اساس هر عقل سلیمی مطلوب یک نظام سیاسی نیست

زمانی میشل فوکو در اوج انقلاب ایران این انقلاب را نخستین انقلاب پست مدرن تاریخ نام نهاد و آن را تجلی بی نظیر تاریخی چهره چهارم قدرت و اراده عمومی دانست و علامت سوالی بزرگی را به تاریخ سپرد آنگاه که عنوان کتاب خود در رابطه با انقلاب ایران را این پرسش قرار داد که : ” ایرانیان چه رویایی در سر دارند؟” . انقلاب ایران هرچیزی بود به جز یک انقلاب مدرن زیرا همه انقلابهای شناخته شده تاریخ سیاسی مدرن در مسیر آزاد سازی نیروهای مدرنیته بوده اند ولی انقلاب ایران رو به این نیروها نداشت. این که در روند سالها تخریب چهره الهام بخش این انقلاب تنها به دست رسانه های خارجی صورت نگرفت ولی بدون شک بیشترین سود از آن توسط دشمنان نظام سیاسی ایران برده شد. خوب این چه ارتباطی با انقلاب مصر می تواند داشته باشد؟ تنها اشاره به یک نکته کافی است که معنای این ارتباط را آشکار سازد و آن ایجاد تفاوت در جهت گیری دو انقلاب است. تا امروز ایران تنها انقلاب زنده جهان اسلام بود که مبنایی اسلامی داشت و مدعی مردمسالاری بود ولی پس از انقلاب مصر دیگر نه تنها انقلاب است و نه جدید و همه موانع ایران در جهان اسلام از جمله شیعه بودن و نفس ایران بود در برابر جهان عرب بر شدت این دشواری می افزاید. طی یک روند طبیعی انقلابات به ویژه در مصر به ملی گرایی منتهی می شوند و این ناسیونالیسم عربی بدون شک بر بعد ایران هراسی و ایران ستیزی خواهد افزود

روند این سالها ممکن است ایالات متحده را به این جمع بندی رسانده باشد که به جای جنگیدن با دینی که در قلمرو او نیست و تنها به تزاید نفرت دو طرفه بی حاصل می انجامد که بر بنیادگرایی دامن می زند و اصرار بر سکولاریسمی که در جوامع اسلامی و عربی میسر نیست و چون ترکیه ارتش باید تمام قد از آن حفاظت کند به راهی روی آورد که عملا یک بازنگری استراتژیک در مسیر هدفی خاص است. به نیروهای معتدل مذهبی و معتقدین به دموکراسی اسلامی اجازه دهد تا جایگزین دیکتاتورهای سکولار شوند و اندیشه های خود را در جهان اسلام توسعه بخشند. به جای جنگیدن با اسلام بنیادگرا که به کوبیدن سر به دیوار می ماند از روی این دیوار بپرد و اپوزیسیونی فعال و پرانرژی برای آن طراحی کند. در تصویر جدیدی که می کوشند ترسیم کنند ایران انقلابی تصویری از گذشته است که توسط انقلابیون اتفاقا اسلام گرا به چالش کشیده خواهد شد. نابودی تصویر خارجی ایران در جهان اسلام و قبولاندن تصویر جدید به مردم فرودست جهان عرب دستاورد کوچکی نیست

این بدان معنا نیست که کل این روند برای حصول به این نتیجه طراحی شده است و به قولی برای آستین کت دوخته اند بلکه این نتیجه ای است که غرب بر آن تمرکزی ویژه خواهد داشت و به یاد بیاوریم این سخن وزیر امور خارجه امریکا را که نمی خواهیم مصر ایران دومی شود و احتمالا این آغاز مقایسه ای است که تازه شروع شده است. اگر امریکا موفق شود دولتی میانه رو، دموکراتیک و اسلام گرا و حاصل یک انقلاب را به عنوان متحدی در کنار خود ببیند. ترکیه ای که ارتش آن ضامن دموکراسی نباشد بلکه یک دموکراسی زنده حاصل از انقلاب را نمایش دهد آنهم در مصر که قطب سیاسی جهان عرب است در آن واحد خود را با کمی تطبیق از زیر بار متهم بودن به دورویی و حمایت از استبداد می رهاند، به سیاست خود شکلی اخلاقی تر می دهد که به افزایش قدرت نرم آن کمک می کند درست پیش از آنکه یک انفجار در تمام جهان عرب دهها حکومت تندرو اسلامی برسر کار بیاورد که غرب چراغ گرفته و ایران را جستجو کند و بر چشم نهد. وضعیت خاورمیانه با کلکسیون کامل انواع دیکتاتورها مانند سرزمینهای واقع بر کمربند زلزله است که زلزله در روزی نامعلوم سرنوشت محتوم آنهاست. به نظر می رسد غرب تصمیم گرفته است با زلزله ای به دقت مدیریت شده به انتهای روز موعود و تخریب نهایی ننشیند و با این تیر چند هدف می زند که یکی از آنها رسیدن به یک برتری قطعی استراتزیک در جنگ نرم با ایران است
در این مسیر کلید اصلی کنترل روند انقلاب مصر و به پایان رساندن این انقلاب است و به نظر میرسد که غرب با تاکید شدید بر روند کنترل شده جابجایی سعی در کنترل این روند خواهد داشت. شاید یکی از موثرترین ابزارها ارتش مصر باشد که نخست در نقش نجات دهنده و حامی مردم مصر ظاهر می شود و سپس با توافقی در سطوح بالا با غرب نقش سخنگوی انقلاب را به عهده می گیرد و به نام نظم لازم برای امنیت مردم بر روند این تغییر کنترل شده نظارت می کند تا در این فرصت غرب چهره سازی از بعضی شخصیتهای سیاسی و ایجاد احزابی قابل رقابت در انتخابات را در دستور کار قرار دهد. در این فرایند ارتش در ظاهر با مردم و انقلاب ولی در عمل حامی منافع بلندمدت غرب خواهد بود و هرگونه مخالفت از درون انقلاب با آن دشوار و هدایت کننده انقلاب به چند دستگی خواهد بود که در پایان انقلاب طرف برنده به نام حفظ انقلاب اقدام به حذف سیاسی گروه مخالف با روند کنترل خواهد شد.

ولی شاید ماجرا به این سادگی نباشد. کنترل روندی که آغاز شده کلید اصلی است و انتقال دقیق از انقلاب به یک نظام سیاسی حیاتی ترین بخش این طراحی است. شرق همیشه دنیای شگفتی بوده و غرب دقت گرا و عقل مدار در این دنیای رمانتیک و حیرت گرا بازیگر در میدان خودی نیست و تنها یک برنامه ریزی بی نقص می تواند به اهداف طراحی شده منتهی گردد و در غیر این صورت آن چه از آن می ترسیدند فرا خواهد رسید. در این میان ایران نیز شانسهای خود را دارد اگر درک درستی از تغییرات داشته باشد و پیش از غافلگیر شدن و انزوای حاصل از موجی که خواهد آمد به صورت بازیگری فعال با تغییر در روند شرایط موجود زندگی و نشاط را به سیاست خود بازگرداند و اجازه ندهد که به تصویری قدیمی و متناقض با نام خود بدل گردد. روزی مدتها پیش از این وقایع محمود احمدی نژاد در یک سخنرانی گفت “موج انقلاب اسلامی به زودی به تمام جهان خواهد رسید” و تنها تاریخ نشان خواهد داد که کدام سوی این بازی آینده را درست تر دیده اند. بی شک برگ بعدی که هریک از آنها رو خواهند کرد نتیجه نهایی را رقم خواهد زد.

تنها نکته ای که توجه به آن برای ایران در این تحول سیاسی بسیار مهم است درک این حقیقت تاریخی است که انقلابهای مصر تا کنون همیشه به ناسیونالیسم عربی که در ذات خود ضد ایرانی است منتهی شده اند و بازسازی یک انقلاب شبیه به انقلاب ایران ولی در جهت نیروهای مدرنیته شاید لزوما به نفع انقلاب ایران نباشد چرا که می تواند در صورت تغییر مسیر به یک آنتی انقلاب و صورت وارونه انقلاب ایران منتهی شود و این نکته ای است که غفلت از آن ناگهان می تواند ایران را در برابر شرایط پیچیده و پیش بینی نشده ای در منطقه قرار دهد. مایلم نوشته خود را با این جمله فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا به پایان ببرم که هر انقلابی نبرد بین گذشته و اینده است و این ماییم که تصمیم می گیریم در کدامیک زندگی کنیم.

آیدین پورمسلمی
16 بهمن 1
فرزانش ایرانی » Blog Archive » کودتا یا انقلاب، آینده مصر و قمار پیچیده غرب

1 comment:

mojtaba hojatoleslami said...

فتنه احمدی‌نژاد. سلام، الان تازه متوجه شدم چرا در سالروز وفات امام خمینی ، حضرت امام خامنه‌ای فرمودند که خود امام خمینی بارها فرمودند اشتباه کردند و منظور ایشان از این حرف چه بود . با رفتار اخیر رئیس جمهور بالاخره روشن شده است که احمدی‌نژاد با دادن نتایج آرا دروغی انتخابات به امام خامنه‌ای، باعث شدند که حضرت امام خامنه‌ای در ملا عام اعلام کنند که حمایت از احمدی‌نژاد بعد از انتخابات، اشتباه بوده است. فتنه اصلی‌ زیر سر احمدی نژاد و خائنین امثال خودش بوده و هست.ای کاش دسته احمدی‌نژاد هم سر به خیابان بگذارند شخصاً ترتیب ایشان را هم از پشت بام خواهم داد. سرباز ولایت من هستم نه آن مشائی دزد.