غروب محزون یک دودمان سلطنتی
حمید دباشی
حمید دباشی، استاد مطالعات ایرانی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، از جمله چهرههای دانشگاهی حامی «جنبش سبز» است که به تازگی کتاب «ایران، جنبش سبز و آمريکا؛ روباه و تناقض» منتشر کرده است. او در یادداشتی برای سایت شبکه خبری سی.ان.ان، به خودکشی علیرضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران پرداخته است.
برای ما که در ایران ِ زمان سلطنت پهلویها به دنیا آمدیم و بزرگ شدیم، تولد اعضای خانواده سلطنتی در زندگیهایمان حادثه مهمی به شمار میرفت. من همچنان به روشنی روز 9 آبان 1339 را به یاد میآورم که شاهزاده رضا پهلوی به دنیا آمد.
از آن به بعد برای هر سالگرد تولد او از ما میخواستند که سرود بخوانیم، برقصیم و در استادیوم بزرگ شهر رژه برویم. تولد سه فرزند دیگر محمدرضا پهلوی به اندازه تولد فرزند اولش تبدیل به رخدادی ملی نشند؛ چون خیال ملت ایران از اینکه چه کسی جانشین شاه خواهد شد، راحت شده بود. هر چند عاقبت هم چنین اتفاقی نیفتاد.
خودکشی احتمالی شاهزاده علیرضا پهلوی، پسر دوم و فرزند سوم شاه سابق ایران، در شهر بوستون آمریکا به اندازه تولد فرزند اول شاه مهم اما بسیار غمانگیز بود. زمانیکه من در اواخر دهه 60 به دانشگاه کلمبیا پیوستم، جاییکه شاهزاده جوان هم دانشجو بود، بیش از یکبار با او و دیگر اعضای خانواده سلطنتی روبهرو شدم. به یاد میآوردم که او دانشجویی جوان، خیلی مودب، دوستداشتنی و جدی، اما کمی کمحرف و محتاط بود. به طور کلی به نظر میرسید که او با دیگر دانشجوها با بیتکلفی قاطی میشد.
سلطنت برای من که در دامان مادری معتقد به شیعه و پدری متعهد به سوسیالیسم بزرگ شده بودم، هرگز قابل قبول نبود. من تمام زندگیام با سلطنت پهلوی مخالفت کردم، اما با این حال به عنوان پدر چهار فرزند، مرگ شاهزاده جوان عمیقا مرا متاثر کرده است.
مشکل میتوان به این سرعت بعد از خودکشی غمانگیز این مرد جوان، درباره آن اظهارنظر کرد. اما تشخیص پزشکی افسردگی و ناامیدی در این مورد هر چه که باشد، همنطور که برادر بزرگ او در اطلاعیهای رسمی گفته، من معتقدم که حس عمیق سرخوردگی و سردرگمی، لااقل عواملی موثر در این حادثه بودهاند.
علیرضا پهلوی و پیش از او، خواهر کوچکترش لیلا پهلوی که در سال 79 در لندن خودکشی کرد، حتما مانند دیگر جوانان ایرانی میخواستهاند منشاء خیر برای سرزمین مادریشان باشند. جهتگیری سیاسیمان هر چه که میخواهد باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که در این قضیه شک کنیم. اما شرایط تاریخی و پایان سلطنت در ایران این اجازه را نداد و در تبعید، ملکه سابق و چهار فرزندش نتوانستد راهی مناسب برای تاثیرگذاری مثبت بر وطنشان پیدا کنند.
به نظر من سلطنت در ایران آیندهای ندارد و مدتهاست که اعتبارش را از دست داده است. حتی در دموکراسیهای اروپایی مثل سوئد و انگلستان که سلطنت چون عتیقهای عجیب، کارناوالی بیخطر و حتی گاهی سرگرمکننده با مراسم و تزئیناتی رنگارنگ به نظر میرسد، این پدیده قطعا برای صنعت گردشگری خوب است اما نهایتا بهترین جا و مکان برایش نسخه دیزنیلند آن در ایالات متحده است.
انقلاب ایران بین سال های 56 تا 57، خیزشی اجتماعی و گسترده بود و هر آنچه نیروهای انقلابی را از هم جدا میکرد، پایان سلطنت تنها نقتهای بود که همه بر سر آن با هم توافق داشتند.
به همین خاطر فکر نمیکنم شاهزاده رضا، تنها پسر زنده شاه سابق، به عنوان شمایلی از سلطنت از پادرآمده، آیندهای در آروزهای ملت خود داشته باشد؛ آرزوهایی که بسیاری از ایرانیان برای بهدستآوردنش شجاعانه با قساوتهای جمهوری اسلامی دست و پنجه نرم میکنند. اما قطعا رضا پهلوی به عنوان یک ایرانی حق دارد که آرزو کند جزئی از آن آینده دموکراتیک باشد.
این آینده اما دیگر یک کودتای نظامی، حمله یک کشور خارجی یا انقلاب نخواهد بود. من معتقدم که هر آن چه ما امروز در ایران شاهدش هستیم، نشانگر آرزوی مشترک نسلی جوان، پرامید و بخشنده برای گذار صلحآمیز و عاری از خشونت به سوی دموکراسی است. رضا پهلوی باید بخشی از این گذار و تغییر باشد و یک بار برای همیشه دست از مطالبه «تاج و تخت» بردارد. چرا که در ایران دیگر تاج و تختی باقی نمانده است، نه برای سلطنت و نه برای روحانیون.
تاریخ ایران در دو سده گذشته شاهد دو سلطنت بوده است؛ قاجاریه (1170 تا 1304 شمسی) و سلطنت پهلوی (1304 تا 1357 شمسی). اما سلطنت، حتی پیش از خلع پهلویها در سال 1357، تبدیل به نهادی منسوخ شده بود. خاندان پهلوی مانند دیگر خانوادههای سلطنتی، به زندگیای مرفه، لوکس و به قدرت عادت کرده بودند- و به یکباره و با شدت تمام این زندگی را از کف دادند.
در سالهای اخیر، لیلا و علیرضا حتما با ترکیبی از حسرت و تحسین، خیزش همنسلان خودشان برای رسیدن به دموکراسی در ایران را نظاره کرده بودند. تحسین از آن رو که این قیام گسترده اجتماعی در وطن آنها روی میداد، و حسرت برای آنکه آنها نمیتوانستند برای خودشان در این قیام جایی تصور کنند.
قطعا این تراژدی بیش از هر چیزی برای مادر عزادار شاهزاده، ملکه فرح و برادر و خواهرش طاقتفرساست.
نمیتوان هیچ مقایسهای میان خودکشی شاهزاده علیرضا با مرگ هزاران جوان ایرانی کرد که در دوران سلطنت پهلوی کشته شدند و گناهشان، در سر داشتن رویای وطنی بهتر بود. همانطور که نمیتوان این خودکشی را با مرگ هزاران تنی که در زمان جمهوری اسلامی جانشان به هدر رفت، مقایسه کرد. اما امروز همچنان روز غمانگیزی برای نسل جوان ایرانیان است که با هر جهتگیری سیاسی، شاهد از دست رفتن زندگی یک جوان از سر ناامیدی بود.
برای ادامه مطلب به این لینک کلیک کنیدhttp://abyes.blogspot.com*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه ما نیستشما هم چيزی بنويسيد- هر چي دلتان مي خواهد بنويسيد. اينجا مربوط به شماست- اگر نظر خصوصیای دارید لطف کنید و از طریق ایمیل مطرح کنید، ممنون
No comments:
Post a Comment