Tuesday, November 16, 2010

گذشته چراغ راه آینده است : رضا خان قزاق (رضا شاه) که بود و چرا به او رضا شصت تیری میگفتند؟(دوراندیش) « انقلاب سبز مردم ایران


گذشته چراغ راه آینده است : رضا خان قزاق (رضا شاه) که بود و چرا به او رضا شصت تیری میگفتند؟(دوراندیش)

بدست دوراندیش
از قدیم گفته اند گذشته چراغ راه آینده است . باید از تاریخ درس گرفت . یکی از درسهای مهمی که از تاریخ صد سال اخیر ایران باید بیاموزیم این است که چگونه جنبش آزادیخواهانه مشروطه در ایران ناکام ماند و قلدر آدمکشی به نام رضا خان قزاق توانست به کمک انگلیسها جنبش مشروطه رااز بیخ و بن برکند . این مقاله را برای این نوشتم که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی دوباره دچار قلدری مثل رضا خان نشویم . متاسفانه به نظر میرسد اکنون حدت و شدت دشمنی با جمهوری اسلامی و نفرت از آن باعث شده که نسل جوان ما هرچه را که جمهوری اسلامی با آن مخالف است بدون ارزیابی مستقل ، عزیز دارد . اگر جمهوری اسلامی با اسرائیل بد است این باعث میشود که اسرائیل عزیز شود و چشم بر جنایات آن نسبت به ملت فلسطین ببیندیم . اگر جمهوری اسلامی بساط سلطنت پهلوی در ایران را بر چید این باعث میشود که آن پدر و پسر که خیانتهایشان به ایران و ایرانی منجر به فاجعه انقلاب اسلامی و سر برداشتن جمهوری اسلامی شد محبوب شوند و کسی از خود نپرسد که اگر اشتباهات و آدمکشیهای خاندان پهلوی نبود اصلا آیا ایرانیان به این سرنوشت تلخ دچار میشدند یا نه . اگر جمهوری اسلامی آمریکا ستیز است این باعث میشود که نقش آمریکا را در کودتای بیست و هشت مرداد و جنایتهای آن در سراسر جهان از ویتنام تا شیلی را فراموش کنیم . حتی این اواخر و به خصوص در 28 مرداد اخیر این نفرت به حدی رسید که گروهی سعی کردند تاریخ اخیر ایران را عوض کنند . زخم خونبار 28 مرداد هنوز تازه است و بسیاری از کسانی که آن را دیده اند هنوز زنده اند اما گروهی از شدت نفرت به آخوندها و جمهوری اسلامی حتی تاریخ را عوض میکنند و آخوندها را مسبب اصلی کودتا قلمداد کرده اند حال آنکه همه میدانیم این آمریکا بود که مستقیما کودتای بیست و هشت مرداد را سازمان داد و رهبری کرد و بودجه آن مستقیما توسط سازمان سیا و کرمیت روزولت پرداخت شد . البته گروهی از آخوندها هم مثل سایر قشرهای مردم از این کودتا حمایت کردند ولی نه تا آن حد که آنها سازماندهنده این کودتا باشند. بگذریم و به موضوع اصلی مقاله بپردازیم. برای اینکه تاریخ فراموشمان نشود شمه ای در مورد رضا خان ذکر میکنیم :
رضا خان قزاق که بعدها به خود لقب شاه بخشید و خود را رضا شاه خواند ، و خیلی بعدها بعضی از چاپلوسان و کاسه لیسان خاندان پهلوی کنیه کبیر را هم به اسمش چسباندند قزاقی بود بیسواد و قلدر که از بچگی در هنگ قزاق خاندان قاجار وابسته به دولت روسیه بزرگ شده بود . این آدم چون از بچگی بین قزاقها بزرگ شده بود غیر از قلدری و زور و آدمکشی چیزی ندیده بود و نیاموخته بود و بعدها نیز در زندگی خود هر آنچه را دیده و آموخته بود بر سر ملت بدبخت ایران ، اطرافیان و مسئولان دولت و حتی خانواده خود خالی کرد(میگویند یکی از دلایل بزدلی و ترسویی شاه این بود که زیر دست این پدر قلدر و زورگو بزرگ شده بود و شدیدا از او میترسید). هنگ قزاق از طرف دولت روسیه و برای حفظ منافع روسیه در ایران به وجود امده بود و هست و نیست خود را از روسها داشت و آشکارترین عامل استعمار روسیه در ایران بود.
رضا خان در دوران عمرش دوبار ارباب عوض کرد و در مجموع سه ارباب داشت :
ارباب اول رضا روسها بودند. همانطور که گفتیم او از بچگی زیر دست و پای افسران هنگ قزاق که نماینده دولت استعماری روسیه در ایران بودند بزرگ شد و به ارباب خود دولت تزاری روس خدمت میکرد. در همین هنگ بود که برای سرکوب مشروطه خواهان از طرف محمد علی شاه عازم تبریز شد تا قیام تبریز را بعد از به توپ بستن مجلس به شکست بکشاند ولی خوشبختانه او و اربابانش موفق نشدند.
چرا رضا خان را رضا شصت تیری مینامیدند؟ مشهور است و کسروی نیز ذکر کرده که در اوان انقلاب مشروطیت به این آدم رضا شصت تیری میگفتند . ایرانیان مسلسل را شصت تیر مینامیدند . شصت تیر قبل از جنگ اول جهانی اولین بار توسط هنگ قزاق در ایران مورد استفاده قرار گرفت و رضا یکی از نظامیانی بود که کار با شصت تیر را تعلیم دیده بود . پس از به توپ بستن مجلس و اعزام هنگ قزاق برای سرکوب قیام آزادیخواهانه تبریز رضا خدمات بسیاری برای سرکوب جنبش مشروطه کرد و شصت تیر مشهورش را بارها علیه رزمندگان جنبش مشروطه به کار برد حتی یکبار که ایشان با شصت تیر خود غوغا کرده بود ستارخان مستقیما با این آدم درگیر شده و او مجبور به هزیمت شده بود. لقب رضا شصت تیری یا رضا ماکسیم در این دوران به او داده شد.
پس از سقوط امپراتوری روسیه در انقلاب فوریه و سپس کودتای بلشویکها در نوامبر سال 1917، هنگ قزاق یتیم و بی پدر شد . رضاخان با هوشی که خداوند برای نوکر منشی به او داده بود به سرعت باد ارباب خود را عوض کرد و نوکر انگلیسها شد . او خدمت خود به انگلیسها را درتلاش برای سرکوب نهضت جنگل شروع کرد . او خدمات شایانی برای سرکوب جنبش جنگل و کشتار روشنفکران و مبارزان ایرانی انجام داد ولی البته حتی در این کار هم در نهایت شکست خورد و مفتضحانه به حدود قزوین عقب نشینی کرد و با هنگ خود موقتا در آنجا اقامت گزید. اینجا بود که خدمات ایشان توجه انگلیسها را به خود جلب کرد . دولت روسیه سقوط کرده بود و خطر سرخ در شمال سر بر افراشته بود و دولتهای سرمایه داری جهان شدیدا به هراس افتاده بودند به خصوص که بعد از جنگ اول و آن همه کشتار و ویرانی مردم در همه کشورهای سرمایه داری نا آرام و ناراضی بودند . امپراتوری انگلیس به خوبی میدید که خطر جدی است و باید در همه کشورهای اطراف شوروی یک حصار از دولتهای دست نشانده دیکتاتوری طرفدار انگلیس ایجاد کنند تا خطر سرخ را داخل شوروی محصور نمایند. در ترکیه که آتاتورک سر سپردگی خود به غرب و مخالفتش با کمونیستها را به خوبی ثابت کرده بود و خطری نداشت . ایران در گیر و دار انقلاب مشروطه بود و جنبش جنگل و پسیان و خیابانی و لاهوتی و سایر جنبشها در نقاط دیگر ایران ، نشان داده بود که ایرانیان پس از انقلاب مشروطه آماده پذیرش ایده های سوسیالیستی نیز هستند به همین سبب باید در ایران نیز یک دیکتاتور پیدا میکردند . این امر برای انگلیسها حتی مهمتر از حمایت از آتاتورک بود. دلیل آن هم نفت بود.
نفت ایران مهمترین عامل پیروزی انگلیس در جنگ اول به شمار میرفت و برای حفاظت امپراتوری مالکیت نفت ایران از اهم واجبات برای انگلیسها بود . در زمان جنگ اول چرچیل وزیر دریاداری کشتیهای ناوگان قدر قدرت انگلیس را مجهز به موتورهای بنزینی و دیزلی کرده بود و اگر انگلیس میخواست امپراتوری خود را حفظ کند سخت محتاج نفت بود .ایران در آن زمان به همان اندازه هندوستان برای انگیس اهمیت داشت . در آن زمان هنوز نفت عربستان (که بعدها خاندان سعودی لطف کرده و آن کشور را مثل ملک خانوادگی خود عربستان سعودی نامیدند) و غیره راه نیفتاده بود و نفت فقط در قفقاز در روسیه ، در مناطقی از آمریکا و در ایران کشف شده و استخراج میشد . با انقلاب روسیه نفت باکو به دست کمونیستها افتاده بود ، آمریکاییها هم که اینقدر از نفتشان استفاده میکردند که چیزی برای انگلیس نمیماند در نتیجه نفت ایران ارزشی مانند طلا و الماس برای انگلیسها پیدا کرد و باید به هر قیمتی آنرا حفظ میکردند .
در صورت پیروزی مشروطه خواهان و آزادی احزاب سوسیالیست در ایران صد در صد مالکیت صنعت نفت ایران از دست انگلیسها به در میشد و این امری بود که آنها به هیچوجه آماده قبولش نبودند و برای حفاظت از این نفت آماده هر جنایت و کشتاری بودند . رضا خان در جریان سرکوب جنبش جنگل نشان داده بود که از بیرحمی و قساوت و آدمکشی کم از بعضی از نیروهای قزاق ارتش سفید در روسیه ندارد و به این ترتیب توجه انگلیسها را جلب کرد. انگلیسها برای نجات نفت خود و نجات قرارداد ننگین 1919 با سید ضیا به توافق برای کودتا رسیده بودند وفقط دنبال یک فرد نظامی بودند تا نیروهای کودتا را رهبری کند. نیروی نظامی کودتا را هنگ قزاق رضا خان تامین کرد . مشهور است که انگلیسها با چند نفر از سرکردگان قزاق در این مورد صحبت کردند ولی همه آنها از این کار تن زدند و حاضر به خیانت به کشور خود نشدند تا سرانجام رضا در ملاقاتی با آیرونساید انگلیسی حاضر شد در سمت نوکری انگلیسها وظیفه سرکوب جنبش مشروطه را به عهده بگیرد . انگلیسها سرانجام در وجود رضا جلادی را که به دنبالش بودند تا از شر نهضت مشروطه و خطر سوسیالیسم در ایران خلاص شوند یافتند.
پس از ورود نوکر جدید انگلیس به تهران ، مردم کم کم شروع کردند به فهمیدن اینکه یک من ماست چقدر کره دارد و این آدم واقعا دیکتاتوری خونخوار است که از هیچ چیز برا ی وصول به قدرت کوتاه نمی آید . رضا به تدریج شروع به تمرکز قدرت در سرپنجه های خود کرد و دست به دستگیری و سرکو ب و کشتار مخالفان خود زد از آن جمله عشقی شاعر مشهور و محبوب ایران بود . بعد به تدریج به جان سایر سران مشروطه افتادو چپ و راست همه از سر راه خود برداشت . سرانجام به مقصود خود رسید و یک قزاق بیسواد توانست خود را شاه ایران کند و بر تخت کهنسال شاهنشاهی ایران تکیه زند .
گاهی بعضی از شاهدوستان لس آنجلس نشین دعوای خزعل و رضا را مطرح کرده و کنار زدن خزعل را از خدمات خاص رضا میدانند. اما باید دانست خزعل هم مثل رضا نوکر انگلیسها بود و وظیفه اش اینکه نگهبان منابع نفت ایران باشد . بیایید خود را به جای انگلیسها بگذاریم . یک نوکر کوچک کم قدرت در خوزستان کاشته ایم که از منابع و لوله های نفت ما حفاظت کند ، ناگهان همای سعادت روی سرمان مینشیند و یک قلدر بی مخ پیدا میکنیم که بشود دیکتاتور تمام ایران و علاوه برحفاظت از منابع نفت ایران ، در مبارزه با نفوذ کمونیستهای روسی هم حاضر باشد نوکر مان باشد . خوب معلوم است که نوکر کم زور را اخراج میکنیم چون دیگر فایده ای برایمان ندارد . انگلیسها هم مثل هر آدم عاقلی وقتی نوکری مثل رضا خان پیدا کردند دیگر به خزعل احتیاجی نداشتند برای همین هم دست رضا را باز گذاشتند که حساب نوکر کوچکشان را برسد و از اینطریق یک مقدار آبروی نداشته هم برای خود در داخل ایران دست و پا کند.
بعضیها میگویند او دانشگاه تاسیس کرد و راه کشید و غیره . یک قزاق بیسواد را چه به اینکه بفهمد اصلا دانشگاه خوردنی است یا پوشیدنی . این پیشرفتهای الهام برگرفته از سیستمهای غربی را همان روشنفکران دوروبر او که خیلیهایشان تحصیل کرده خارج بودند ایجاد کردند و به اسم این بیسواد تمام شد . افرادی مثل داور که دادگستری جدید ایران را به وجود آورد یا تیمور تاش و فروغی وتقی زاده و دیگران . آنچه او در این میان میکرد این بود که هر وقت یکی از اینها به خاطر کارهایی که کرده بود مشهور میشد ایشان میترسید که مبادا اینقدر محبوب شود که جایش را بگیرد و دستور میداد طرف را زندانی کنند و بعد هم طرف به نحو مرموزی در زندان سر به نیست میشد . روش محبوب کشتن مخالفان توسط ایشان تزریق آمپول هوا بود که مرگ وحشتناکی را برای زندانی بدبخت رقم میزد . البته از تیرباران و دار زدن و مسموم کردن هم استفاده میکرد ولی معلوم نیست چرا اینقدر به تزریق آمپول هوا علاقه مند بود. مسئول آمپول هوا در زندان هم پزشک احمدی بود که پس از شهریور 20 چون قرار شد به جنایات رضا خان رسیدگی کنند پس از مدتها دادگاه و بروبیا معلوم شد که فقط یک جنایتکار در عصر رضاخان بوده و آن هم این بدبخت بود که به سزای اعمالش هم رسید . از جمله افراد نامداری که خود از جمله متحدان رضا بودند و او را در همه مراحل کسب قدرت یاری کرده بودند و بعد توسط او کشته شدند میتوان از علی اکبرخان داور وتیمورتاش نام برد . بسیاری افراد دیگر نیز نظیر نصرت الدوله فیروز و صولت الدوله قشقایی و سردار اسعد بختیاری تا مرحوم فرخی یزدی (شاعر و روزنامه نگار شریف) و سیدحسن مدرس به همان سرنوشت دچار شدند.
در مورد تاسیس سازمانهای جدید در ایران ضمنا دوستان توجه ندارند که هر حکومت دیگری هم در ایران بود همین کار را میکرد چون روح زمان چنین کارهایی را میطلبید . تمام کشورهای هم سطح ایران در جهان سوم مشغول به همین امور شده بودند و رضا خان نبوغ خاصی از خود نشان نداد که اصلاحاتی را که زمان مشروطه شروع شده بود و به هر حال در جریان مدرن شدن ایران باید انجام میشد ادامه داد . اگر در ایران یک حکومت پارلمانی جمهوری نیز به وجو د آمده بود خواه و ناخواه و به سرعت همه قوانینی را که در زمان آن دیکتاتور تصویب شد صد در صد پیشنهاد و تصویب میکرد .نمونه آن حکومت جمهوری ترکیه است که تقریبا همزمان با حکومت رضا خان در ایران ایجاد شد و اتفاقا تغییرات بسیار وسیعتری ایجاد کرد . تفاوت در آن است که تغییرات جمهوری ترکیه چون در یک دموکراسی پارلمانی به وجود آمده بود دوام بیشتری یافت و تا امروز نیز ادامه پیدا کرده است اما تغییرات زیر فرمان رضا و پسرش چون حاصل یک دولت فاسد دیکتاتوری بود متاسفانه دوام نیاورد.
بعضی دیگر به لغو قرارد اد دارسی و تصویب یک قرارد ا د جدید نفت با انگلیسها اشاره میکنند ولی نمیدانم چرا همیشه از یاد میبرند که رضا با این بازی فریبکارانه قراردادی را که چیزی به پایانش نمانده بود از نو به مدت شصت سال دیگر با انگلیسها تمدید کرد .مگر انگلیسها غیر از این میخواستند که قرارداد دارسی به صورتی جدید دوباره ادامه یابد ؟ آیا این خدمت بود که قرارداد نفت را شصت سال دیگر تمدید کرد و در واقع بدبختی ایران را شصت سال بیشتر دوام داد . التبه بعدا مصدق کل قرارداد را باطل کرد و ایران را از آن قرارداد خانه خراب کن که به دست رضا تحمیل شده بود نجات داد.
به هر حال ایشان در همان حال که اطرافیانش لایحه تاسیس دانشگاه و دادگستری و غیره را به مجلس میبردند و ساخت و ساز میکردند مشغول پر کردن جیبهایش بود . چون در آن زمان علامت ثروت در ایران هنوز داشتن دهات و املاک و رعیت بود رضا افتاد به جان ملاکان و مالکان ایران و به زور و با قساوت تمام هزاران هزاران هکتار از مرغوبترین زمینهای کشاورزی ایران را بالا کشید . به خصوص به زمینهای شمال و مازندران علاقه فراوانی داشت و تقریبا مالک کل مازندران شده بود .( البته پس از تسلیم مفتحضانه و تبعیدش ، پسرش محمد رضا برای اینکه تاج و تخت خود را نجات دهد بسیاری از آن زمینها را به صاحبانش بازگرداند). در اواخر سلطنت این آدم شده بود بزرگترین فئودال و ملاک ایران . در فرانسه یک روزنامه مشهور یک کاریکاتور از ایشان کشید و گفت در ایران گربه ای پیدا شده که به جای شیر زمین میخورد. چون در زبان فرانسه تلفظ شاه مشابه تلفظ شا (گربه) است و از این تشابه لغوی استفاده کرده بودند . ایشان هم عصبانی شدند و سفیر ایران را از فرانسه احضار کرده و سفیر بدبخت به حضور نرسیده سفیر را گرفت زیر مشت و لگد و تعلیمی که بمیرد وفرانسویها درس بگیرند و دیگر در مورد شاهنشاه ایران از این حرفها نزنند . حالا با کتک خوردن سفیر فرانسویها چطور درس میگیرند دیگر با خداست .
یکی دیگراز خدمات بزرگ رضا خان را به دروغ ساختن اولین راه آهن ایران ذکر کرده اند . اینقدر در حکومت پنجاه ساله پهلوی این خدمت بزرگ را با تبلیغات فراوان به مردم ما تزریق کرده اند که گروهی هنوز بر این باورند که او راه آهن را برای ایرانیها ساخت حال آنکه اگر دقت کنیم میبینیم که او مستقیما مجری اوامر اربابان انگلیسی خود بود . انگلیسها به هر سرزمینی که وارد میشدند و آن را مستعمره میکردند در آن راه آهن میساختند. در هندوستان این کار را کردند ، در چین پس از تصرف هنگ کنگ و شانگهای این کار را کردند . در آفریقا راه آهن کشیدند. ساختن راه آهن در این مستعمرات صد در صد برای خدمت به مردم و ملتهای تحت استعمار نبود. هدف انگلیسها دو امر بود . هم تجارت و هم کمک به سهولت لشکر کشی برای سرکوب جنبشهای مردمی . در بعضی نقاط راه آهن عمدتا برای گسترش تجارت بود و در نقاط دیگر بیشتر هدف نظامی داشت . راه آهنی که در ایران کشیده شد مطلقا برای انگلیسها هدف نظامی داشت زیرا انگلیسها در ایران یک هدف تجاری را دنبال نمیکردند و مقصودشان از استعمار ایران عمدتا استخراج و استفاده تقریبا مجانی از نفت بود.
رضا راه اهن را با کشیدن مالیات بر قندو شکر مردم بدبخت و بیچاره ایران ساخت ولی برای انگلیسها نه ایرانیها . انگلیسها در آن زمان بزرگترین پالایشگاه نفت دنیا را در آبادان ساخته بودند و اگر روزی روزگاری ارتش سرخ از شمال سرازیر میشد و پالایشگاه را تسخیر میکرد کل ناوگان دریایی انگلیس میخوابید . برای همین به رضا دستور دادند که یک راه آهن از نزدیک پالایشگاه تا خیلج گرگان درشرق دریای خزربکشد که اگر لازم شد به روسیه حمله کنند از همان راه آهن استفاده کرده و نیروهایشان را مستقیما وارد ناحیه ای از روسیه کنند (شرق دریای خزر ناحیه ترکستان و غیره) که نسبتا خالی از جمعیت است و ارتش سرخ نمیتواند از آن دفاع کند . به همین دلیل هم در همه دنیا به این راه آهن میگفتند راه آهنی که از هیچ به هیچ کشیده شده فقط برای استفاده جنگی انگلیسها . اگر رضا واقعا میخواست یک راه آهن درست و حسابی برای ایرانیان بسازد باید آنرا از نقطه ای مثل بندر عباس شروع میکرد و با عبور از شیراز و اصفهان و تهران آن را تا بندر انزلی که از قدیم فعالترین بندر دریای خزر بود ادامه میداد . هر بچه ای که به نقشه ایران نظری بیندازد فورا میفهمد که مسیر طبیعی یک راه آهن شمالی جنوبی در ایران این مسیر است نه خط آهنی که از بندر معشور شروع شود و به خیلج گرگان خاتمه یابد و از شیراز و اصفهان و اکثر شهرهای مهم بین راه هم رد نشود. اصولا انتهای شمالی راه آهن ایران واقعا یک ناحیه خالی در نقشه ایران بود که هیچ فعالیت اقتصادی و تجارتی در آن انجام نمیگرفت و فقط بهترین نقطه برای حمله به شوروی به شمار میرفت . رضا خان بی انصاف نگفت لا اقل این راه آهن بی مصرف را از درآمد نفت بسازد بلکه مالیات کشید بر قند و شکر مردم بدبخت و کارگر و رعیت روستاها و شهرها و با پول آنها راه آهن را ساخت و تقدیم انگلیسها کرد .
و اما می آییم بر سر مسئله کشف حجاب خانمها و تغییر اجباری لباس آقایان . ایشان همیشه احساس حقارت نسبت به آتاتورک میکردند چون آتا تورک تحصیلکرده و غربیتر بود . هرچه آتاتورک میکرد رضاهم یکی دوسال بعد دستور میداد بکنند که عقب نماند . وقتی آتاتورک نغمه کشف حجاب را سرداد در ایران هم رضا برای اینکه از آن بابا عقب نماند توی سر مردم زد که به زور باتوم و لگد و کتک زنها کشف حجاب کنند و مردها لباس اروپایی بپوشند و کلاه شاپو سر بگذارند. نتیجه اش را چهل سال بعد دیدیم که آن عمل به زور ، عکس العمل به زور جمهوری اسلامی را ایجاد کرد. یکی نبود به این بیسواد بگوید آخر با باتوم و کتک که نمیشود لباس مردم را عوض کرد ، تو مردم را با سواد بکن خودشان به تدریج لباسشان را عوض خواهند کرد. مردم ایران خاطرات تلخی از آن دوران که ماموران پلیس رضا خان در کوی و برزن به زن و بچه مردم حمله میکردند و به زور چادر از سرشان میکشیدند دارند . کار به جایی رسیده بود که درشهرستانها ژاندارمها و ماموران پلیس لباس مردانی را که با پوشش سنتی ایران بیرون می آمدند با قیچی و در خیابان پاره میکردند و دستور میدادند که از فردا باید با لباس مدل اروپایی بیرون بیایید . آنوقت سلطنت طلبان ایرانی این روش قلدر مآبانه کشف حجاب و تغییر لباس را از خدمات مهم رضا خان قلمداد میکنند. آنها نمیگویند که کار به حدی خراب بود که مردم تنها برای حفظ لباس سنتی خود کشته شدند . در مشهد بنا بر برخی آمار تا حدود دو هزار نفر در هنگام تحصن در حرم حضرت رضا در اعتراض به ماجرای تغییر لباس به دست ماموران رضا کشته شدند . د رحالی که در سراسر دنیا ملتها و اقوام به لباس و پوشش سنتی خود افتخار میکنند و سعی دارند آن را به هر طریقی که هست حفظ کنند در ایران رضا به زور میخواست با تغییر لباس و ظاهر مردم به خیال خود مردم را اروپایی کند غافل از اینکه باید مغز و تربیت مردم را مدرن کرد و هرگز با تغییر پوشش و ظاهر نمیتوان ملتی را مدرن کرد.
کنترل دولت دیکتاتوری رضا بر جزئیات زندگی مردم کمابیش کم از دیکتاتوری توتالیتر شوروی یا هیتلر نداشت . به عنوان مثال در زمان او تمام نامه ها ابتدا خوانده شده و بعد اجازه فرستاده شدن مییافتند. در هر اداره پست یک مامور دولت نشسته بود که کارش نظارت بر نامه های مردم بود . اگر کسی میخواست نامه ای بفرستاد باید ابتدا نامه توسط این مامور خوانده میشد که در آن کلمه ای بر علیه دولت علیه ایشان نوشته نشده باشد و بعد اجازه صدور می یافت (البته چون تعداد تحصیلکرده و نامه نویس کم بود و اداره پست هم زیاد نبود این کار در آن زمان امکان داشت) . او ایران را کرده بود مثل شوروی که اگر از یک شهر به شهر دیگر میرفتی باید ورود خود را ابتدا به اداره پلیس شهر جدید اعلام میکردی .
از اشتباهات دیگر رضا تغییر نام ایران در خارج از پرشیا به ایران بود . مانند بسیاری از کشورهای دیگر ما ایرانیان نیز برای خارجیان نامی غیر از آن که خود در داخل برای خود داریم داشته ایم . از قدیم الایام در تقریبا سراسر جهان ما را به نام پرشیا میشناختند . لغت پرشیا از دوهزار و پانصد سال پیش به حدی مشهور بود که محال بود در نقطه ای از جهان متمدن نام پرشیا برده شود و مردم فورا به یاد ایران و تمدن آن و امپراتوری آن و قدرتش در عهد یونان و رم نیفتند . اما رضا لج کرده بود که باید در خارج نیز ما را به نام ایران بشناسند و نام را تغییر داد . اکنون از هر ده نفر در خارج از ایران ، نه نفر وقتی میگویید ایران نمیدانند ایران اصولا چیست ، خیلیها آن را با عراق که در زبان انگلیسی ایراک نامیده میشود اشتباه میگیرند و به ندرت کسی را پیدا میکنید که بداند ایران همان امپراتوری مقتدر پرشیا ست که از عهد هخامنشیان تا صفویه در سراسر دنیا به این نام شناخته میشد . ملتهای متمدن هرگز این اشتباه را نمیکنند . آلمانها در داخل کشور خود را دویچه لاند مینامند و فرانسویها به آنها آلمان میگویند و انگلیسها جرمانی ولی آلمانها هرگز نخواسته اند که کشورهای دیگر جهان حتما باید نام آنها را دویچه لاند کرده و از استعمال نامهای دیگر خودداری ورزند چون خوب میدانند که دویچه لاند هیچ خاطره تاریخی را در ذهن سایر مردمان جهان بر نمی انگیزد . ژاپنیها به خود نیپون میگویند ولی هرگز نخواسته اند دنیا آنها را به نام نیپون بشناسد . فقط دیکتاتورهای نادانی مثل رضا یا موبوتو در کنگو یا نظامیان برمه هستند که رسما از سایر کشورها میخواهند کشور آنها را به نامی که در داخل نامیده میشود بنامند .
و اما میرسیم به بزرگترین اشتباه تاریخی رضا خان که گریبان ملت بینوای ایران را نیز سرانجام گرفت، در انتخاب ارباب جدید در اواخر سلطنت او. در اواخر سلطنت رضا احزاب دیکتاتور فاشیست در اروپا سر برداشته بودند و به ظاهر قوی و شکست ناپذیر می آمدند . گذشته از آنکه اصولا مشی و مرام این احزاب با شخصیت دیکتاتور و قلدر رضا بیشتر هماهنگ بود تا دموکراسی انگلیس ، به نظر می آمد که این احزاب تازه نفس شاید به زودی خدمت ارباب فعلی او انگلیس برسند و دوباره او مثل دوران انقلاب کمونیستی یتیم و بی ارباب شود . به همین سبب او به خیال خود اینبار پیشدستی کرد و سریعا به جبهه قویتر پیوست و به تدریج به نوکری حزب نازی آلمان هیتلری در آمد چون فکر میکرد نازیها به زودی بر سرتاسر جهان مسلط خواهند شد و برای نوکر ایرانی خود نیز تکه استخوانی پرت خواهند کرد . تبلیغات ایرانی –آریایی به همین سبب در ایران آغاز شد و متاسفانه اثرات منفی این تبلیغات فاشیستی نژادی را هنوز نیز در بعضی ایرانیان شاهدیم . رضا خان برای اینکه خود را به آلمانها بچسباند شروع به تبلیغ این امر کرد که اصولا ما ایرانیها نیز مانند شما آلمانها آریایی هستیم و به همین سبب قربان ، لطفا سهم ما از فتوحات جدید فراموش نشود . هیتلر رفت ، حزب نازی شکست خورد ، تبلیغات آریایی در اروپا به کلی فراموش شد و امروز حتی اروپاییها نیز خود را آریایی نمیدانند ولی هنوز متاسفانه هستند افرادی در ایران که تاثیر تبلیغات فاشیست نژادی رضاخان در دماغشان ادامه دارد و با فیس و افاده خود را آریایی میدانند غافل از اینکه از این فلات تاریخی ما ایرانیان در طی هزاران سال صدها قوم و قبیله مختلف از آریایی و ترک و عرب و بلوچ و غیره عبور کرده اند و ژن خود را در ما ایرانیان به جا گذاشته اند و ما ایرانیان به همان اندازه آریایی هستیم که تبتیها و هندیها و بر مه ایها و بومیان استرالیا و سرخپوستان آمریکا و غیره.
به هر حال وقتی رضا جانب طرف قویتر (به زعم خود) را گرفت دیگر کاری نبود که برای نازیهای آدمکش و دیکتاتور نکند. فوج فوج متخصصان آلمانی و غیره را دعوت کرد به ایران و هیتلر هم از خدا خواسته که در مقابل قدرت انگلیس در خاور میانه یک متحد پیدا کرده تا میتوانست جاسوسان خود را در لباس هیئتهای مشاور و کارشناسی به ایران فرستاد . الان اگر بروید ایستگاه مرکزی راه آهن تهران که آلمانها ساختند و به سقف نگاه کنید هنوز علامت صلیب شکسته حزب نازی را میتوانید روی سقف ببینید . خلاصه همانطور که گفتیم ایشان به اشتباه فکر کرده بود که هیتلر از انگلیسها قویتر است و به همین سبب مثل همان موقع که از دامان روسها به دامان انگلیسها لغزید حالا هم میخواست برود لای دست هیتلر . هدف دیگر هیتلر از قبول نوکری رضا این بود که او نیز مانند انگلیسها نقشه های دور و دراز برای شوروی داشت و بدش نمیامد که پایگاهی هم در ایران داشته باشد که وقتی از سمت اروپا حمله میکند نیروهایش از سمت شمال غرب ایران و دریای خزر هم حمله گاز انبری بکنند و منابع نفت قفقاز را که آلمان شدیدا به آنها نیاز داشت سریعا تسخیر کنند. به همین دلیل هم بسیاری از نیروهای آلمانی در بندر انزلی که اولین منزل حمله به باکو محسوب میشد جا خوش کرده بودند. البته آقای رضا خان هم کاملا دروازه را باز گذاشته بود.
اما انگلیسها دیدند کار خراب است و این نوکر خانه زاد دوباره به فکر عوض کردن ارباب افتاده است ، خوششان نیامد . برای رضا خط و نشان کشیدند و جنگ که شروع شد با یک فوت ایشان را از سلطنت ساقط کردند . مردک بدبخت حتی سه روز هم نتوانست در برابر حمله ارتش انگلیس و روس دوام بیاورد و با کمال حقارت و ترسویی استعفا داد و حتی جرئت فرار هم نداشت بلکه خود را دست بسته تسلیم انگلیسها کرد که هر بلایی میخواستند سرش آوردند و سرانجام در تبعید در یک جزیره بد آب و هوا از مستعمرات انگلیس در اقیانوس هند جان داد .
چرا ارتش دست ساخت رضا به این سرعت و در ظرف سه روز شکست خورد و اسلحه بر زمین گذاشت و با کمال خفت و خواری از میدان جنگ گریخت در حالی که کشورهای بسیار کوچکتر از ایران با کمال شجاعت و شهامت سالها در برابر ارتشهای بسیار قویتری مقاومت کردند؟ داستان از این قرار بود که رضا خان ارتش خود را بر جان و مال مردم مسلط کرده بود . اگر باشند پیرانی از آن دوران از ایشان بپرسید که کوچکترین افسر پایین رتبه ارتش چگونه فرمان میراند و چه قدرتی داشت و مردم چقدر از هرچه ارتشی و ژاندارمری بود میترسیدند . قدرت بی کنترل باعث فساد میشود . ارتش رضا خان دزد و فاسد بود . آنوقت این ارتش فاسد و بی ظرفیت را شب و روز به حلق مردم میچپاندند که قویترین ارتش دنیاست و غیره ، کمابیش شبیه آنچه احمدی نژاد و خامنه ای در مورد سپاه میکنند . اماهمین ارتش به ظاهر قدر قدرت قوی به محض حمله خارجی مثل برف در آفتاب ذوب شد و در عرض سه روز به کلی ناپدید شد . اصلا کسی نفهمید این افسرها کجا رفتند. سربازها را به حال خود گذاشتند و میدان را خالی کردند و فرار کردند . آن روز که ارتشهای روس و انگلیس از مرز گذشتند مردم ایران انتظار داشتند این ارتش “قدرتمند” با اینهمه تبلیغات و با اینهمه زورگویی که در داخل ایران داشت اینبار بر خلاف دفعات گذشته تاریخ ایران مرد و مردانه در برابر ارتشهای روس و انگلیس بایستد و مقاومت کند و مانع تسخیر ایران شود. هیچ دلیل و منطق و بهانه ای نمیتواند شکست این چنین شرم آورو سریع این ارتش را توجیه کند . رضا خودش آدم ترسویی بود وگرنه لا اقل کاری میکرد و دستور ایستادگی میداد ولی خود او هم آن چنان از روس و انگلیس میترسید که از فروغی خواست وارد میدان شود و با تسلیم به انگلیس سلطنت او را نجات دهد . این یکی از نکات معروف تاریخ ماست که رضا فروغی را هم که این همه به او خدمت کرده بود آن اواخر عمرش خانه نشین کرده بود و وقتی ارتش روس و انگلیس وارد ایران شدند از ترس و ناچاری فرستاد دنبال فروغی که تورا به خدا بیا نخست وزیر بشو و مرا نجات بده ( مثل پسرش که به دست و پای بختیار افتاد) . التبه همه میدانند که فروغی بهش چه گفت: ” در کف شیر نر خونخواره ای ، غیر تسلیم و “رضا” کو چاره ای ” ، که در اینجا بازی ظریفی با اسم این بابا هم کرده بود .
آن داستانهای پل پیروزی و غیره هم بعدها برای فریب ملت ایران در زمان محمد رضا ساخته شد تا شکست شرم آور پدرش را به صورتی توجیه کنند وگرنه همه میدانیم که آنها به ما پل پیروزی نگفتند . وارد شدند و تا میتوانستند چاپیدند هم نفت را بردند و هم آذربایجان را میخواستند جدا کنند و حتی محصولات کشاورزی ایران را هم خوراک سربازانشان کردند به صورتی که سالها ایرانیان دچار قحطی بودند. بیچاره مردم در زمان اشغال ایران برای یک نان که نصف آرد آن خاک اره بود بر سرو کله هم میکوبیدند در حالیکه گندم همین مردم در پادگانهای ارتشهای اشغالگر به خورد سربازانشان میرفت. اگر ارتش رضا اندکی قدرت داشت داستان طور دیگری میشد . متفقین نمیتوانستند ایران را تسخیر کنند و حد اکثر اینکه مجبور بودند برای استفاده از راههای ما برای رساندن اسلحه به روسیه پولهای گزافی هم به دولت ایران پرداخت کنند.
میدانم که این وجیزه بر بسیاری از سلطنت طلبان ما که در لس آنجلس گرد آمده اند گران خواهد آمد ولی حقیقت را باید گفت .
“دوراندیش”


Rate This


برای ادامه مطلب به این لینک کلیک کنیدhttp://abyes.blogspot.com*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه ما نیستشما هم چيزی بنويسيد- هر چي دلتان مي خواهد بنويسيد. اينجا مربوط به شماست- اگر نظر خصوصی‌ای دارید لطف کنید و از طریق ای‌میل مطرح کنید، ممنون

No comments: