هزاران تن از دانشجويان رشته فلسفه، سينما و علوم سياسی و بسياری از پيروان چپ مدرن برای شنيدن حرف های ژيژک به اين موسسه هجوم آوردند و استقبال به حدی بود که بسياری از مشتاقان نتوانستند وارد سالن بزرگ 900 نفره لوگان شوند.
بحث ژيژک محدود به موضوع تعيين شده نبود و وی در باره برخی از مهم ترين مسائل مهم و حياتی جهان امروز مثل، خشونت، نژادپرستی، تعامل، مدرنيته و روشنفکران و بحران اخير ايران حرف زد.
ژیژک در بخشی از حرف هايش در باره کاپيتاليسم گفت:
« يک آنتاگونيسم بنيادی در کاپيتاليسم هست. همان چيزی که هگل آن را جهان شمولی ملموس يا فرم های تاريخی ويژه سرمايه داری می ناميد».
ژیژک در قسمتی از بحثش در باره رويکرد ليبراليسم غربی نسبت به نژاد پرستی خطاب به ليبرال ها گفت:
« اين درست است که ما بايد در شکست نژادپرستان با هم صد درصدهمبستگی داشته باشيم ولی اين به آن معنا نيست که ما تا حدی با شما موافقيم ولی مبارزه طبقاتی خودمان را هم دنبال می کنيم.
ما می دانيم شما چه می خواهيد وقتی می گوئيد که ضد نژادپرستی هستيد و ما بيشتر از آنچه شما می خواهيد باشيد هستيم. اين رفتار تيپيکال ضد مهاجر طبقه کارگر و واکنش ايدئولوژيک اين طبقه است که به طبقه فرادست اجازه می دهد که خود را باز و چند فرهنگی نشان دهد.
من اين نوع سازش را نمی پذيرم. ما با نژادپرستی شوخی نداريم. ما می توانيم به ليبرال ها نشان دهيم که چگونه نژادپرستی را شناسايی کنند.
مسئله من اين نيست که ليبرال ها را قانع کنم، بلکه مشکل قانع کردن طبقه کارگر است و اين نيمی از مبارزه با نژادپرستی است.
گاهی من تحليل برخی چپ ها را می خوانم طوری تحليل می کنند که انگار سياست های ضد مهاجر، ابداع امپرياليست ها برای تحميق توده های مردم است. نه خير اين طور نيست بلکه اين ها واکنش تيپيکال و ايدئولوژيک طبقه کارگر نسبت به مهاجران است.»

ژيژک در توضيح اينکه مقصودش از عبارت « دست به هيچ کاری نزدن» در کتاب « خشونت» چيست، گفت:
« يکی از مفاهيم اينکه هيچ کاری نکنيد اين است که هيچ چی به بانک ها نپردازيد. من نگفتم بياييد هيچ کاری نکنيم بلکه گفتم بعضی اوقات « کاری نکردن» خشن ترين کاری است که می توان کرد.»
ژیژک در بخشی از سخنان خود در باره رويدادهای ايران گفت:
«می دانيد چه چيزی در باره ايران مرا ناراحت کرده؟ اينکه همه چيز در هاله ای از ابهام پوشيده شده. اکثريت مردم غرب بازی برنارد هانری لوی را دنبال کردند: « اوه! اصلاح طلب غربی داره قدرت می گيره».
از طرف ديگر اين پارانويا هم وجود دارد که همه چيز توطئه سازمان سیا است. اما بحران درونی ايران اين است که موسوی يک اصلاح طلب طرفدار غرب نيست بلکه يک انقلابی اصيل است. اگر ما نتوانيم اين را تشخيص دهيم، کار ما زار است.»
آشفتگی نشانه خوبی است
بعد از پايان سخنرانی ژيژک، به سراغ او رفتم تا در باره رويدادهای اخير ايران با او حرف بزنم.
ژیژک در حالی که در ميان موج عظيمی از دوستدارانش محاصره شده بود، چند کلمه ای در باره اوضاع ايران با من حرف زد. وی گفت:
« اکنون لحظه ای حساس و سرنوشت ساز است، به خاطر اين شور و شوق عظيمی که هست اما هر ابلهی می تواند پرشور و شوق باشد. مسئله حياتی پيدا کردن يک فوروم حداقل سازمانی است که تداوم داشته باشد.
به نظر من بزرگ ترين خطر اين شورش های پوپوليستی اين است که شما اين جنبش عظيم را داريد، همه توی خيابان اند، همه با هم همبستگی داريد و اين کار از هر ابلهی برمی آيد اما هنر واقعی اين است که يک فوروم واقعی برای ايستادگی پيدا کنيد. يک نوع کار شبکه ای. فشار بايد ادامه داشته باشد. شايد تظاهرات نه، بلکه شما بايد يک نوع سکوت تهديد کننده باشيد.»
از ژیژک پرسيدم: « اين روزها همه در وضعيت آشفته ای به سر می برند و نمی دانند چه خواهد شد و يا چه بايد بکنند. چگونه می توان بر اين وضعيت غلبه کرد؟»

در جواب من می گويد:
« آشفتگی نشانه خوبی است. مائو گفته است: زير آسمان هرج و مرج است پس وضعيت عالی است.
بايد هميشه به خاطر داشته باشيد که اين آشفتگی تنها برای شما نيست بلکه برای آن بالا هم هست. در يک وضعيت آشفته اگر عصبی نشويد، می توانيد فضا را اشغال کنيد. شايد در اين مرحله از دست رفته باشد گرچه اميدوارم حقيقت نداشته باشد، اما فکر می کنم هنوز فضای کافی وجود دارد که می توان اشغال کرد، يک نوع کار شبکه ای سازمانی می تواند به وجود آيد. قطعا امروز وجود برخی فرم های سازمانی، حياتی است.»
آنگاه ژيژک برای مردم ايران آرزوی موفقيت کرد و گفت که بسيار مايل است روزی از ايران ديدن کند:
«من دوست دارم بيايم اما يک نفر مرا تقريبا به موسوی وصل کرد تا برايش برنامه ريزی کنم و به من گفتند که يا هرگز ايران را نخواهی ديد يا در صورت پيروزی ايشان، به ايران دعوت خواهی شد و اين تنها فرصت من بود.
من بنا بود سال قبل به ايران بروم اما يکی از اساتيدی که مرا دعوت کرد دستگير شد. و الان هم که اوضاع خراب است اما من واقعا دوست دارم از ايران ديدن کنم چرا که من سينمای ايران را دوست دارم.»
کيارستمی برای پسند غرب فيلم نمی سازد
اين حرف ژيژک بهانه ای شد تا نظر ژيژک را در باره سينمای ايران و به ويژه کيارستمی بدانم. بيشتر به خاطر مسائلی که مراد فرهادپور و مازيار اسلامی که از پيروان ژيژک اند، در کتاب « از پاريس تا تهران» در باره کيارستمی و سينمايش مطرح کردند.
از ژيژک پرسيدم که از کدام سينماگر ايرانی بيشتر خوشت می آيد؟ در جواب می گويد:
« کيارستمی را خيلی دوست ندارم. همه از کيارستمی حرف می زنند اما فيلمسازهای ديگری هم هستند که من اسمشان را نمی دانم. دو سه تا فيلم هست که من خيلی دوستشان دارم. يکی از آنها در باره انتخابات است. در باره دختر جوانی که به دهکده کوچکی در شمال ايران می رود تا انتخابات را برگزار کند. (منظور ژيژک فيلم رای مخفی ساخته بابک پيامی است که داستان زن جوانی است که مسئول صندوق رای گيری است و به يکی از جزاير جنوب ايران- نه شمال ايران- سفر می کند) دهکده ای که مردم آن حتی نمی دانند که انتخابات چيست. فيلم خوب و بی ادعايی بود. من اين نوع فيلم ها را ترجيح می دهم.
من فيلمی مثل قندهار را دوست ندارم. فکر می کنم اين فيلم برای غرب ساخته شده باشد و روشن است که برای پسند غربی ها ساخته شده.»

از ژیژک می پرسم: « در باره کيارستمی چه فکر می کنید. برخی از منتقدان چپ گرای ايرانی معتقدند که کيارستمی محصول فستيوال های غربی است و برای پسند آنها فيلم می سازد. نظر شما چيست؟»
نه موافق نيستم. شايد من اشتباه کنم اما من اين جنبه از کار کيارستمی را تحسين می کنم که او نمی خواهد اين نقش را بازی کند. او نمی خواهد در غرب به عنوان يک اصلاح طلب يا سکولار مورد ستايش قرار گيرد. او به نوعی می خواهد به طور جدی ايرانی بماند و بخشی از ايران باشد و من اين ويژگی او را خيلی می پسندم.
من می دانم که اين حرف در مورد خيلی ها صدق می کند. به عنوان مثال من کتابی می خواندم در باره کوروساوا که نکته فوق العاده ای از آن آموختم. تو می دانی که کوروساوا دو نوع فيلم ساخته است. يک نوع فيلم های قديمی حماسی سامورايی و ديگر فيلم هايی که در ژاپن مدرن اتفاق می افتد با لباس های غربی. نکته اين است که آن فيلم های اصيل ژاپنی برای غرب ساخته شدند. اگر شما فيلم های واقعا ژاپنی کوروساوا را بخواهيد، اين فيلم ها همان فيلم های معاصر و درام های مدرن اند که آدم هايش لباس های امروزی غربی بر تن دارند. اينها فيلم های واقعی ژاپنی است.
به همين دليل مردم از من می پرسند چرا من به طور تعصب آميزی عليه اين يارو فيلمساز يوگسلاوی سابق-کوستوريستا هستم. او برای غرب بازی می کند. چه تصويری از يوگسلاوی سابق را از فيلم « زيرزمين» می گيريد. در فيلم های او مردم دائم دارند يا می خورند يا می کشند يا ترتيب هم را می دهند، يک نوع عياشی بی وقفه. اين چيزی است که غرب در فيلم های کوستوريتسا می بيند.»
در اين هنگام دختر جوان فيلمسازی که اهل بلغارستان بود و برای ساختن فيلمی در باره ژیژک به اين فستيوال آمده بود وارد بحث شد و در اعتراض به حرف ژیژک گفت: « آه ژيژک کوتاه بيا. اين چيزهايی که کوستوريتسا در باره کشورهای اروپای شرقی می گويد تا حدی صحت دارد. ما بلغاری ها اين طوری هستيم.»
ژيژک زير بار نمی رود و می گويد: « ما مردم اسلوونی با شما بلغاری ها فرق داريم.»
و برای اينکه بحث منحرف نشود دوباره از ژيژک می پرسم آيا فکر می کنی کيارستمی هم دارد کار کوستاريتسا را می کند. در جواب می گويد: « من او را به اندازه کافی نمی شناسم. گوش کن. من نا آگاه تر از آن هستم که تو فکر می کنی. می دانی مشکل چيست...»
در اينجا يکی از مسئول برگزاری فستيوال حرف ژيژک را قطع کرده و او را با زور از جمع ما جدا کرده و با خود می برد. اما ژیژک در حالی که دور می شود قول می دهد در فرصت ديگری به اين بحث ادامه دهد.
http://abyes.blogspot.com/ :برای ادامه مطلب به این لینک کلیک کنید*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه ما نیستشما هم چيزی بنويسيد- هر چي دلتان مي خواهد بنويسيد. اينجا مربوط به شماست- اگر نظر خصوصیای دارید لطف کنید و از طریق ایمیل مطرح کنید، ممنون
No comments:
Post a Comment