Friday, June 4, 2010

راننده‌ی تانك اگر مريد «امام مصباح يزدی» بود


راننده‌ی تانك اگر مريد «امام مصباح يزدی» بود

فردا چهارم ژوئن بيست و يكمين سال‌روز سركوب دانشجويان معترض چينی در ميدان تيان‌آن‌من پكن است كه بدرستی آن را «سركوب مردم‌سالاری در چين» دانسته‌اند.

در تاريخ پنجم ژوئن 1989، يك روز پس از اين سركوب سنگ‌دلانه و خونين، مردی كه در هر دستش كيسه‌ی خريدی داشت وسط همان ميدان ايستاد و يك‌تنه راه تانك‌های ارتش چين را بست. راننده‌ی تانك جلويی چندين بار تلاش كرد او را دور بزند اما هر بار مرد جستی زد و باز هم خودش را سر راه تانك‌ها گذاشت. بالاخره راننده‌ی تانك جلويی و تانك‌های پشت‌سر موتورشان را خاموش كردند و در برابر سماجت او تسليم شدند.
با گذشت بيست و يك سال از اين رخداد، هنوز هم هيچ كس نام و نشان او را نمی‌داند و همه از او با نام «تانك‌مرد» ياد می‌كنند. سرنوشت «تانك‌مرد» هنوز هم روشن نشده و دولت چين همواره اعدام كردن او را انكار كرده است. اما اين فرد كه در نهايت با دخالت پليس مخفی چين دستگير و از سر راه تانك‌ها كنار كشيده شد، به احتمال بسيار تيرباران شده است چون با گذشت سال‌های سال از انتشار تصاوير و فيلم اين رخ‌داد، دولت چين هنوز هم نتوانسته «تانك‌مردِ» زنده را به جهانيان نشان دهد.
دلاوری «تانك‌مرد» جهانيان را برانگيخت و واكنش‌های بسياری را در ميان سياست‌مداران، هنرمندان و مردم عادی موجب شد تا آن جا كه در سال 1998 مجله تايم او را در فهرست «سد فرد مهم قرن» جای داد. كيسه‌های خريد تانك‌مرد (شايد خريدهايی ساده برای خانواده) كه حتا هنگام اعتراض به تانك‌ها هم آن‌ها را از خودش دور نمی‌كند در برابر ستون زره‌پوش‌های چينی، سپر كردن سينه در برابر خشونت كور و بی‌شعور شنی‌های تانك: تانك‌مرد نماد مبارزه‌ی بی‌خشونت شده است.
اين رخداد اما بازيگر ديگری هم دارد كه كمتر به آن پرداخته‌اند: راننده تانك جلويی. كسی كه می‌توانست همان بار اول مرد چينی ريز اندام را زير شنی‌های تانك له كند و بيم مجازات هم نداشته باشد و چه بسا از طرف حكومت مدال هم بگيرد. اما شايد پيكر لاغر مرد، شايد كيسه‌های خريد او كه يادآور زنی و بچه‌ای چشم‌به‌راه بوده يك آن وجدان خفته‌ی «مامور» را بيدار كرده تا ديگر «معذور» نباشد. شايد در همان يك آن راننده‌ی تانك ارتش توانسته است با وجدان بيدارش ببيند كه هيچ فرقی ميان خود او با كسی كه جلويش ايستاده نيست و هر دو «انسان» هستند و خانواده‌ای چشم‌به‌راه دارند.
ذهنم اما به قياسی غريب دست می‌زند: اگر اين اتفاق در ايران افتاده بود و ستون تانك‌ها به جای ميدان تيان‌آن‌من در ميدان آزادی به مردی جسور و مزاحم برخورد می‌كرد چه پيش می‌آمد؟ اگر راننده‌ی تانك يكی از برادران ارزشی ما بود كه آيت الله مصباح يزدی را امام خود می‌خوانند چه پيش می‌آمد؟ بی‌ترديد درست مثل راننده‌ی تانك چينی وجدان برادر ارزشی ما هم برای يك آن بيدار می‌شد اما طولی نمی‌كشيد كه سيل توجيهات، توجيهاتی كه پيش‌تر از مرادش آموخته است، حجت را بر او تمام می‌كرد: آن سوی تو «دشمن نظام» و «منافق» و «كافر» و «محارب» و «مفسد فی الارض» است و ريختن خون و غارت مال و تجاوز به ناموسش حلال.
قياس تلخی است اما به گمانم اگر چنين اتفاقی در ايران می‌افتاد رفتگران شهرداری تهران بايد با كاردك به جان آسفالت می‌افتادند تا تكه‌های جسد مردی را بتراشند كه بيهوده گمان می‌كرد برادران ارزشی هم‌ميهن دست‌كم به اندازه‌ی برادران ارتشی چينی وجدان دارند و دل‌شان برای «انسان» و خانواده‌ی چشم‌به‌راهش می‌سوزد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

4 Votes
منت


http://abyes.blogspot.com/ :برای ادامه مطلب به این لینک .کلیک کنیدشما هم چيزی بنويسيد- هر چي دلتان مي خواهد بنويسيد. اينجا مربوط به شماست- اگر نظر خصوصی‌ای دارید لطف کنید و از طریق ای‌میل مطرح کنید، ممنون

No comments: