نقد و بررسی دكتر حسن عباسی بر سریال گمشدگان + فایل صوتی
لاست؛ تلویزیون استراتژیکی که با آن به جان جهان افتادهاند
سلام به همه دوستان عزیز خودم
سریال لاست رو به احتمال زیاد اکثر شما یا از ماهواره ویا به صورت DVD دیدید(اگه هم ندیدید پیشنهاد میکنم حتما ببینید)
یه تحلیل فوق العاده جالب و جذاب در مورد این سریال از آقای دکتر عباسی تو سایت رجا نیوز دیدم که خیلی کامل و جامع استراتژی پشت این سریال رو شرح داده و حیفم اومد که اینو براتون نذارم.(فایل صوتیش رو هم برای دانلود گذاشتم اگه میتونید حتما دانلود کنید و گوش بدید)
تهیه و تنظیم: رسول عبادی
اشاره: متن زیر مشروح سخنرانی دكتر حسن عباسی درباره نقد و بررسی سریال لاست (Lost) است كه سال گذشته در دانشگاه سوره انجام شده است.
گمشدگان یا لاست (Lost) مجموعهای تلویزیونی است که پخش آن از ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۴ از شبکه ABC آمریکا و تعداد زیادی از شبکههای خارجی آغاز شد.
این مجموعه تلویزیونی داستان 47 نفر از بازماندگان یك هواپیما را نشان میدهد كه از سیدنی استرالیا به مقصد لس آنجلس در حال حركت بوده كه بر فراز جزیرهای ناشناس در اقیانوس آرام سقوط میكند.
افراد مختلف این مجموعه هر كدام به عنوان نماینده یك تمدن به شمار میروند كه مخاطب بعد از دیدن این مجموعه تحت تأثیر القائات فراوانی درباره تمدنهای مختلف قرار میگیرد.
مشروح سخنرانی را در زیر میخوانیم:
... اینها با تلویزیون استراتژیك امروزبه جان جهان افتادند. از سینمای استراتژیك عبور كردند. ناتوی فرهنگی امروز در تلویزیون استراتژیك است. امروز در ایران جوانان صرفاً به پای فیلم سینمایی نمینشینند، سریالهای بالای 40،50 قسمت میبینند. دانشجوی ما میآید میگوید سه شب غذا نخوردم، 86 قسمت سریال لاست (Lost) دیدم، زحمت بكش اینها را ببین بگو این استنباط من درست است و شما هم این را میبینید؟ سریالهای 24، فرنس و لاست، دورهای كه اینها شروع كردند، با فیلم سینمایی صرف نیست. من فقط ابعاد یكی از این سریالها را اجمالی معرفی میكنم، خیلی از شما دیدید. منتهی ملاحظات استراتژیك پشت صحنه فیلم را میگویم.
سریال لاست كه هم، گمشده معنا میدهد و هم گمشدهها، داستان یك هواپیمایی است كه از سیدنی استرالیا راه میافتد برود لس آنجلس بین راه گم میشود و سقوط میكند، در یك جزیرهای میافتد پایین مجمعالجزایر اندونزی، گوشههای اقیانوس آرام. 47 نفر زنده می ماند؛ اولاً آنجایی كه سقوط میكنند در جزایر هاوایی است كه عین بهشت است، یعنی تمام این فیلم كارت پستال است. القای اینكه بهشتی كه مدنظر بود، همین است. در این فیلم برای شما یك بهشت ترسیم می شود. بروید در اینترنت ببینید فقط به زبان فارسی درباره این فیلم چه خبر است! اگر افلاطون بود میخواست امروز "جمهورش" را بنویسد فیلم لاست را میساخت. اگر سر توماس مور میخواست كتاب "اتوپیا" را بنویسد، لاست را میساخت. اگر بیكن بود میخواست "آتلانتیس نو" را بنویسد، لاست را میساخت.
جزیره جهانی جزیرهای است كه اینها در آن گمشدهاند. 47 نفر باقی ماندند، كه اینها افراد و عناصری هستند از مكانهای مختلف جمع شدند. این 47 نفر را به تمدنهای مختلف در كره زمین تقسیم كردهاند.
از تمدن اسلامی با یك میلیارد و 300 میلیون نفر یك نفر را آورده است. یك افسر شكنجهگر عراقی زمان صدام. اسم آن سعید جراح (Sayid Jarrah) كه یك هنرپیشه بسیار فاسد آمریكایی است. این هنرپیشه یك رگش هندی است، یك رگش غربی است، همانند سلمان رشدی؛ این در زندگی خانوادگیاش یكی از فاسدترین هنرپیشههای غرب است. یعنی بكگراندی كه مخاطب از او دارد، این را انتقال میدهد به جامعه اسلامی. یعنی نمایندهی یك میلیارد و 300میلیون مسلمان، در آن جزیره جهانی این آدم است.نماینده كل 2میلیارد نفر شرق، یعنی چینیها، ژاپنیها، ویتنامیها، لائوسیها و كرهایها، یك زوج كرهای هستند.
برای تمدن آمریكای لاتین كه اسپانیولی زبان هستند یك زنی را در فیلم به نام آنالوسیا (Ana Lucia Cortez) قراردادهاند كه این زن در خود امریكا در ایالت كالیفرنیا پلیس بوده است.
برای تمدن آفریقایی 3، 4 سیاه پوست گذاشته، اما پنبه كار آنها را زده! یعنی اصلاً حل شدند در فرهنگ امریكایی. میماند بقیه كه همه آنگلوساكسون (Anglo-Saxons)هستند.
از روسها یك نفر منفی كه یك چشمش بسته است.
از فرانسویها یك زنی به عنوان نماد فرانسه ایفای نقش میكند، بقیه دو قطب اصلی هستند؛ یهود كه نماینده اصلی آن بنجامین (Benjamin Linus) است و بازیگر آن اصلاً یهودی است، از یهودیان اشكنازی كه قیافهاش كاملاً یهودی است و اسمش هم یهودی است. این از یكی دستور میگیرد بنام جكوب (Jacob) كه ما به آن یعقوب میگوییم. یك اسم یهودی است. یعنی پشت صحنه اداره جزیره جهانی، یهود است. بازیگران اصلی همه آنگلوساكسون هستند، همه انگلیسی تبار هستند. یعنی آمریكایی، كانادایی و استرالیایی.
نقش اول فیلم یك آمریكایی است به نام "جك شفرد" (Jack Shephard) یعنی چوپان. مسیحیها معتقدند كه هركسی مسئولیت دارد، چوپان گله است. یعنی از اول صحنه كه هواپیما سقوط كرده، چوپانی گله را شروع میكند. اسم پدرش "كریستین شفرد" است. كریسیتین (Christian) یعنی مسیحی. چوپان مسیحی. این انسانِ تراز لیبرالیسم است. انسان باكلاس لیبرالها. بلافاصله انسان منفی لیبرالها را معرفی می كند. یعنی ساویر (Sawyer). از داستان "تام ساویر" این عنوان را گرفته است. ساویر، انسان تراز پایین است.
یك پرانتز بازكنم یك دقیقه فلسفه هنر بگویم. در فلسفه هنر میگویند كه شما باید تراژدی ارائه كنید. هركس كار هنری میكند باید تراژدی بدهد. تراژدی كشمكش بین دوگروه دیونیزوس(Dionysus)و آپولون (Apollonius). آپولون مرد است و نظم ایجاد میكند، باصطلاح خوب است. دیونیزوس نماد زن است بینظمی و هرج و مرج را دنبال میكند و آشوب و بههمریختگی را میخواهد. از زمان ارسطو قراربود بین این دو شخصیت كاتارزیس (Catastasis) صورت بگیرد. یعنی انسان تصفیه شود. از تقابل بین این دو مثلاً ما بزرگترین تراژدی را قضیه عاشورا میبینیم، میگوییم خوبها یك طرف و بدها یك طرف اینها به تقابل رسیدند، تصفیه ما در این صورت میگیرد كه نگاه كنیم و از آن درس بگیریم. از نیچه به این طرف، فلسفه هنر تغییر میكند؛ میگوید نظام آپولونی را كنار بگذارید. بچسبید به دیونیزوسی.
نمونه آن را ماه رمضان امسال در تلویزیون دیدید. این سری فیلمها كه اخیراً ساخته میشود مثل سریالهای 80 قسمتی و در طول سال میبینید، آن مدل كه هیچكس در آن قهرمان نیست، همه عوضی هستند، همه كارهایشان بد است. همه از یك سطح بخصوصی به پایین است، این را "هنر دیونیزوسی" میگویند. سر افطار مردم میروند توالت دستهایشان را خشك میكنند، حرفهای زشت و ركیك میزنند، صدای مردم را درمیآورند. به این میگویند هنر دیونیزوسی. یعنی همه چیز بینظمی و بیاخلاق. هیچكس انسان تراز ندارد. اصلاً در این فیلم آدم بزرگ نمیبینید. یك سریال هم بود شخصیتی داشت به نام "داداشی" كه همه بچه پیغمبر بودند. از اول آن شما میدانستید بالاخره یك روز همه جمع میشوند، همه چیز درست میشود، نظم برقرار میشود. به آن میگویند هنر آپولونی.
این كه سریالهای ما جذابیت ندارد و فیلمهای خوبی نداریم، بدین علت است كه آن ابزاری كه از آن طرف آوردند بنیادش ایراد دارد. این كه یك هنرپیشه زن را گریم كنند این كه نمیشود هنر. كارگردانهای ما را جمع كنید یك امتحان فلسفه هنر از آنها بگیرید 99 درصد آنها رد میشوند. دلیل اینكه این فیلم اینقدر جذابیت دارد، بدین خاطر است كه انسان تراز لیبرالیسم با انسان دیونیزوسی آن، اینگونه نیستند. از صفر تا 100، انسانهای تراز لیبرالیسم را معرفی كرده است یعنی شما هرچه در سرزمین خود بودید آن را رها كنید! در تفكر لیبرالی وقتی آمدی اینجا حالا استعداد خود را بروز بده. اول سردر تمام فرودگاههای آمریكا وقتی پیاده شوید این جمله نوشته شده است: "آمریكا سرزمین فرصتها". یعنی این سرزمین، سرزمین فرصتهاست. اگر پیاده شدی كار نداریم كه در دنیای قبل تو چه بودی، بارها در این فیلم این جمله تكرار میشود، لذا هركس امكان دارد استعداد خود را بروز دهد. یعنی لیبرالیسم از صفر آن "ساویر" و 100 آن "جك شفرد" كه چوپان اینهاست.
جان لاك (John Locke) پدر لیبرالیسم است. نفر سوم این فیلم جان لاك است. تمام نكات اصلی كتابهای فلسفه لیبرالیسم را درآوردند و در دهان این آدم قرار دادند، درتمام این 86 قسمت. مثلاً جمله معروف دارد كه میگوید "این تو نیستی كه میتوانی به من بگویی كه چكار نمیتوانم بكنم" ببینید جمله پیچیدگی دارد. این تو نیستی كه به من بگویی چكار نمیتوانم بكنم. این را در این فیلم تا شماره 5 آن 5 بار تكرار میكند. یعنی شما از پای فیلم بلند میشوید بدون اینكه خودتان متوجه شوید دوره ایدئولوژی لیبرالیسم را گذراندید. اندیشه جان لاك در القای غیرمستقیم كامل متوجه شدید.
نفر بعدی كه نقشش خیلی مهم است در این فیلم دزموند (Desmond Hume)، یا دیوید هیوم (David Hume) همان كه كانت(Immanuel Kant)میگوید "این مرا از خواب جزمی بیدار كرد" كسی كه رسماً میگوید من ملحدم؛ یعنی پدر امپریسم (Empiricism) پدر حسگرایی، یعنی هرچه در حس و تجربه نگنجید، باورپذیر نیست. پدر فلسفه انگلیس؛ اینقدر علنی اعلام كردند كه این جزیره جهانی است، هركدام از تمدنها یك درصدی دارند اما مدیران این تمدن كه با یكدیگر دعوا میكنند، انسانهای لیبرال آمریكایی و انگلیسی هستند.
نفر بعدی مجموعه زنهای این فیلم هستند 10 نفر زن اصلی دارد. زن در ادبیات استراژیك یعنی سرزمین (Land) و عقیده(Oponion). مثلاً میگوییم مام میهن. عقیده هم تاء تأنیث دارد، مؤنث است. در ادبیات نمایشی زمان یونان میگفتند كه زن را در تئاتر وقتی میآورید یعنی سرزمین و عقیدهای كه تصرف میشود. یعنی در این فیلمها وقتی خانمی سیبی به كسی دیگری میدهند، نمادش این است كه اجازه میدهد تصرف شود؛ نماد شب زفاف.
شما نگاه كنید 10 زن اصلی كه در این فیلم است اولین كه مهمترین آنهاست "كیت" (Kate) است. این دختر یك موسیونر(missioner) مذهبی بوده است. فامیلی اصلی او، لیلی اوانجلین (Evangeline Lilly) است. مدتی در فیلیپین بوده كه برود موسیونر مذهبی شود. این كانادایی الاصل است.
نفر دوم یك زن آمریكایی است به نام "ژولیت" (Juliet Burke) كه این كارش در جزیره كه هیچ بچه ای به دنیا نمیآید تلاش میكند در این جزیره بچه به دنیا بیاورد و هر زنی كه حامله شود، میمیرد. وقتی یهودیان او را میآورند این جزیره به خاطر این است كه زاد و ولد تمدنی ایجاد كند. زن یادتان باشد نماد سرزمین است. كسانی كه تصرف میشوند.
نفر سوم اسمش "كلیر" (Claire Littleton)، هنرپیشه استرالیایی است. تنها كسی كه در این جزیره حامله است و بچه به دنیا میآورد و بهعنوان تنها تمدنی كه زاد و ولد میكند و در آینده باقی میماند این زن است و اسم بچه او "هارون" (Aarun) است. هارون در نگاه ما برادر "موسی(ع)" است، در كاركردی كه وقتی موسیعلیهالسلام میرود كوه طور و برمیگردد، وقتی اینها گوساله پرست میشوند میگوید زورم به آنها نرسید. اما در یهود و مسیحیت هارون همان كسی است كه "گوساله" را ساخت. تكرار میكنم هارون در اندیشه مسیحی و یهودی كسی است كه خود سامری است یعنی آن گوساله را ساخت. تا برادرش رفت كوه طور و برگشت همه را گوساله پرست كرد. تنها كسی كه در تمدن بشری باقی میماند و از آنگلوساكسونهاست، سامری است و مینویسند كه مسلمانها در قرآن به حرف ما اعتقاد ندارند. میگویند هارون، سامری نیست. اما یهود و مسیحیت معتقدند كه سامری است. نسلی كه باقی میماند از آنگلوساكسونها در نظام تمدن آینده سامری است.
زنبعدی، زنی است به نام "پنلوپه" (Penelope) در اندیشه یونانی یعنی زن وفادار. كسی است كه تا وقتی شوهرش اودیسیوس رفت جنگ و برگردد 108 خواستگار داشت، ماند به پای شوهرش. انگلیس كشوری بود كه ریخت در دریاها و سرزمینها را گرفت. در این جزیره، كسی كه بدون هواپیما آمده باشد، هیوم است. هیوم، پدر فلسفه انگلیس و پنلوپه نماد سرزمین و عقیده انگلیس كه نمیخواهد غیر از خود هیوم با كس دیگری ازدواج كند، با یك كشتی سه سال دربه در دنبال هیوم میآید. زنی وفادار و آخر فیلم هم او افراد را از جزیره نجات میدهد. پدرش لرد (Lord) است. انگلیسیها طبقه اشراف دارند. نماد سرزمین انگلیس كه به غیر از دیوید هیوم به كسی توجه ندارد.
زن بعدی آنگلوساكسون شانون (Shannon Rutherford) است. هتل هیلتون درتمام دنیا را میشناسید. این شخص، دختری داشته كه مانكن و بسیار زن فاسدی است. نماد بخشی از زندگی آمریكایی با هیكلی مشابه هیكل باربی، شانون است. این پسر مسلمان، عاشق این میشود و در فیلم این القا را میكند كه انسان مسلمان، فقط در علاقه و تصرف سرزمین غرب فقط حق دارد با بخش "لمپن" سرزمین غرب ارتباط برقرار كند. بسیاری از جذابیتهایی كه غرب برای جوانهای ما دارد جدابیتهای بخش لمپنی غرب است، نه جذابیتهای به درد بخور غرب.
زن بعدی یك زن سیاه پوست است به نام "رز" (Rose Henderson). زن پیری است كه نماد آفریقاست. آنالوسیا كه اشاره كردم نماد آمریكایی لاتین است.
"سان" (Sun) كه در زبان انگلیسی خورشید معنا میدهد، نماد سرزمینهای شرقی است و دَنیله (Danielle Rousseau)هم نماد سرزمین فرانسه است. نسبت اینها چگونه تعریف میشود؟
چرا این فیلم جذابیت دارد و خط تعلیقش را جوانها دنبال میكنند؟ تعلیق یعنی پادرهوا بودن. فیلمی اگر تعلیق داشته باشد میگویند، كشش دارد. خط تعلیق فیلم به خاطر این 5،6 كاراكتر است.
عشق مثلثی، جك با ساویر نسبت به كیت. یعنی جك كه كه چوپان اینهاست و انسان لیبرال تراز آنهاست و ساویر كه لمپن آن جامعه است (نمیآیند در جامعهشان فقط بگویند مثلاً ما یك بسیجی معرفی میكنیم مطلق انسان دینی است) هنرمند آنها میگوید ما لیبرال درجه یك و دو و سه و 88 و درجه 100. ما نمیآییم بگوییم بچه مسلمان انسان ایرانی یك، دو، سه تا 100 ما صرفاً میخواهیم یك ضرب بگوییم یك نفر مطلق ما است. بعد مردم نگاه میكنند كه این دست یافتنی نیست. این شهیدی كه شما معرفی میكنید نمیشود به آن رسید، "آسمانی" است. حالا یك فیلمی ساخته میشود بنام "اخراجیها" مردم میبینند كه در جبهه بعضیها پشتك- وارو هم میزدند. چرا ما میآییم اینگونه برخورد میكنیم. طرف میآید بین این دو آدم، این زن را قرار میدهد، یعنی كیت، عشق مثلثی این دو یعنی خوب و بد تفكر لیبرال، سرزمین كانادا را میخواهند تصرف كنند و سرزمین كانادا به این دو گرایش دارد، پیامی كه آمریكاییها میگویند (چون كانادا را مكانی لمپنی میدانند) كه میخواهد متمایل شود به نماد آمریكا یعنی سرزمین كانادا میخواهد تصرف شود از سوی ساویر كه آدم پست است. این عشق مثلثی اول.
عشق مثلثی دوم عشق بین جك، با آن یهودی یعنی بنجامین درباره ژولیت آن دكتر آمریكایی است. یعنی اصل سرزمین تمدن اصلی غرب نماد آن میشود ژولیت، بنجامین یهودی تا الآن دنبال او بوده است، برای تفكر یهود رقیب پیدا شده است، یعنی تفكر آمریكایی. آن صحنهای كه با هم شطرنج بازی میكنند جك و یهودی آن نماد این است كه شطرنج بازی میكنیم تا جزیره را تصرف كنیم. مدیریت بر این جزیره، او میگوید "جزیره من" یعنی آن فرد یهودی میگوید دنیا برای من است، من شما را از این جزیرهام بیرون میكنم و جك میایستد روبه روی او و آخر آن به توافق میرسند.
در آخرین قسمت این فیلم وقتی همه از جزیره فرار میكنند، میروند آمریكا دوباره مجبور میشوند برگردند كه پیام آن این است كه از اتوپیا و مدینه فاضلهی لیبرال هیچكس نمیتواند فرار كند، هركجا بروید باید برگردید. ایدئولوژی متفاوتی وجود ندارد. آقای ژوزف استیكلیتس وقتی میگوید نئولیبرالیسم دوره آن تمام شد یا فرانسیس فوكویاما میگوید نابود شده است، در این فیلم این خبرها نیست، حرف اول و آخر شده لیبرالیسم و این جزیره و بهشت همین وضع موجود است و باید برگردیم. نیمه شعبان امسال مقام معظم رهبری فرمود: "منتظر كیست؟ كسی كه به حفظ وضع موجود قانع نیست" در این فیلم برعكس است. میگوید كه وضع موجود همین جزیره جهانی است و شما هیچ راه دیگری ندارید، اگر از اینجا بیرون بروید دوباره باید برگردید. دو نفری كه توافق میكنند برگردند همین دو رئیس هستند، یعنی بنجامین یهودی و جان لاك. بالای سر چه كسی؟ بالای سر جنازه جك شفرد، بالای سر جنازه جان لاك. آخرین پلانی كه در این سریال میبینید این است.
بین انسان تراز پایین لیبرال و انسان تراز بالای لیبرال دعوا بر سر سرزمین است. یعنی كیت نماد كانادا، دعوا بر سر خود اصل آمریكا یعنی سرزمین اصلی آنگلوساكسونها، دعوا بین یهود، یعنی بنجامین و جك است. این عشق دوم بود.
عشق سوم عشق مثلثی زن كرهای با شوهرش و با فاسقش كه علاقه به آمریكا دارد.
عشق بعدی عشق پنلوپه به همان دزموند كه همان دیوید هیوم است كه موجب تعلیق فیلم است.
عشق بعدی عشق سعید یعنی فرد مسلمان به زن آمریكایی كه شانون(Shannon) است كه نشان میدهد مسلمانان نمیتوانند سرزمین آمریكا را تصرف كنند و از آنها بچه دار شوند. از پیوند تمدن اسلامی با تمدن غربی بچهای به دنیا نمیآید آن یك نفر هم كه از بیرون تمدن انگلوساكسون علاقه داشت كشته میشود وسط فیلم. یعنی این زن را حذف میكنند، یعنی اثری نماند از اینها كه یكی ازآنها تصرف میشود و بچهای كه قرار است تمدن دورگه بوجود بیاورد.
عشق آنالوسیا به ساویر است. یعنی تمدن لمپنی یعنی آمریكای لاتینیها، عشقشان به تمدن لمپنی آمریكاست.عشق رز به همسر آنگلوساكسونش است. شما صحنهای كه در این فیلم میبینید، صحنه علاقه این پیرزن سیاه پوست به یك شوهر پیرمرد سفیدپوستی است. القا میكند كه این دو نفر را میبینید چقدر به هم علاقه دارند این زن تمدن آفریقایی بوده در جوانیهایش علاقه مند شد به تمدن سفیدپوست آغوشش را بازكرده و تصرف شده. حالا ببینید چه در فراغ همدیگر عین دو مرغ عشقی كه از هم دور میافتند مریض میشوند.
عشق دَنیله، این فرانسوی قبلاً زن بنجامین بوده و از او دختری دارد به نام "الكس" (Alex). پیامی كه در این فیلم القا میكند این است: اولاً تمام آدمهای این فیلم حرامزاده است، یعنی در هر قسمت، گذشته این افراد جزیره را بررسی میكند، تمام آدمهای این فیلم حرامزاده هستند از جمله این بچهای كه در این جزیره به دنیا میآید. یعنی به كلیر میگویند این بچه پدرش كیست؟ میگوید من اوپن (Open) هستم، فكرم باز است. خیلی امروزی هستم. یعنی چی پدرش كیست؟ یعنی تمدن حرامزاده. تمام كاراكترهای این فیلم همه حرامزاده هستند. زندگی آنها را نشان میدهد.
در آمریكاآمارهای رسمینشان میدهدبین 54 تا 56 درصد از بچه هایی كه به دنیا میآیند پدرشان معلوم نیست چه كسانی هستند، اخیراً در شمال غرب آمریكا نیویورك، بوستون تا خود واشنگتن دادگاههایی به وجود آمده كه مجوز میدهد به پدرها كه بروند فرزندان خود را تست ژنتیك كنند تا معلوم شود كه بچه متعلق به خودشان است یا نه، كار به این افتضاح كشیده آمار غیررسمی فقط متعلق به خود فرانسه 92% است، یعنی92% از بچههایی كه در فرانسه به دنیا میآیند پدرانشان معلوم نیست كه چه كسانی هستند! یعنی یك تمدن زنازاده؛ حالا پیام جامعه لیبرال در این فیلم این است كه این بهشتی كه میبینید وجود دارد، هیچ كدام از این آدمها سرجای خودشان نیستند. البته در این فیلم كشیش مسیحی كه سیاه پوست است و آفریقایی است یك گانگستر قاچاقچی مواد مخدر است كه هارون را غسل تعمید میدهد.
پیام دوم فیلم این است كه نئولیبرالیسم آخرین راه است. بشر هیچ راهی ندارد. در این فیلم سهم هر تمدن را روشن كرده است، میگوید در این جزیره جهانی مسلمانها فقط تابعند. باید ما به آنها بگوییم. یعنی آن سفیدپوستها میگویند تو كجا برو كجا بیا، برای سیاه پوستها، چینیها، ژاپنیها و كرهایها تصمیم میگیرند. تنها كسانی كه تصمیم میگیرند برای سرنوشت جزیره آنگلوساكسونها هستند. خود به خود كسی كه این فیلم را میبیند به او القا میشود كه اگر رفت در سازمان ملل بنشیند تا آگلوساكسونها برای او تصمیم بگیرند.
پیام بعدی فیلم این است كه جزیره جهانی همان بهشت لیبرالیسم است كه بشر راه برون رفتی برای آن ندارد (حفظ وضع موجود) و اگر رفته باید برگردد. اتوپیاگرایی و مدینه فاضله لیبرالیسم را به بهترین نحو نشان میدهد. ببینید اصل بحث مردمسازی، دولت سازی و نظامسازی است. در این 47 نفر اینقدر اینها قشنگ تمرین نظام سازی كردند، میگویند مردم چینی(Nation bulding)، دولت سازی (State bulding)، تمدن سازی (System bulding) به دو روش صورت میگیرد یا مردم از ترس دور هم جمع میشوند یا از سر محبت اینها از ترس مشكلاتی كه در جزیره وجود دارد دور هم جمع میشوند، از سر محبت بین آنها علاقههای عاطفی به وجود می آید، ملات رابطهشان میشود. لذا در عراق اصلیترین مسئلهشان دولت چینی است.
علوم استراتژیك، سه كار اصلی میكند، دولت چینی، مردمچینیونظامچینی. در افغانستان ملت سازی میكنند، كتابهای جدید فوكویاما را ببینید. در عراق دولت چینی میكنند. در لبنان و فلسطین دولت چینی میكنند. ما با آمریكاییها رقابت میكنیم، آمریكا در لبنان یك دولت به وجود آورده است یك شق آن جریان حزبالله است. در فلسطین یك دولت آنها به وجود آوردند كه ابومازن است، در كرانه باختری یك دولت به وجود آمده كه جریان اسلامگراست و در نوار غزه است. یعنی این حكومتها دو سر دارند. در جمهوری آذربایجان، پاكستان، افغانستان و عراق اینها دارند دولت چینی- ملت چینی میكنند.
در این فیلم روشهای دولتچینی، ملتچینی توسط اینها را به خوبی نشان میدهد. گروه دیگری از اینها كه افتادند گوشهای از جزیره، همه لت و پار میشوند، یعنی نمیتوانند دولت چینی كنند. آنهایی كه لیدر آنها اسپانیایی است. اما جك شفرد كه چوپان اینهاست وقتی تهدید میشود 4 اسلحه در هواپیما بوده است. یك زن را صدا میكند كه پلیس بوده است. میگوید میخواهیم ارتش راه بیندازیم، چه چیزی نیاز داریم؟ خودش بخش سیستم بهداشت و درمان را راه میاندازد، سیستم شكنجه راه میاندازد.
فرد مسلمان را میگذارند كه ساویر را شكنجه كند، همه وسایل را جمع كرده بود، نمیداد؛ یكی از اینها آسم دارد، ساویر وسایل این را میگرفت و از آنها باج میخواست. او را سیستم امنیتی و شكنجه گر این گروه میگذارند. ببینید دولت چینی ملت چینی نشان میدهد كه آمریكاییها و انگلیسیها چقدر در این قضایا مسلط هستند. سیطره آنگلوساكسونها بر جزیره جهانی را نشان میدهد، تقابل و همكاری آنگلوساكسونها و یهود در مدیریت و سیطره جهان؛ تمام این فیلم بنجامین یهودی با جك ضد و دشمن هم هستند. یك موقع این اسیر اینها میشود، یك موقع آن اسیر اینها میشود. اما آخر سر غدهی در كمر یهودی را همین دشمن معروف یعنی جك درمیآورد. درواقع میگویند برای مدیریت بر جهان همكاری ما یعنی یهودیها با آنگلوساكسونها ضروری است.
در این فیلم و در این جزیره یك عدد رمزی وجود دارد كه باید صفرش بكنند. عدد "108" مدام این كنتور میاندازد یك تأسیساتی زیر جزیره پیدا میكنند كه اگر این كار را انجام ندهند جهان منهدم و متلاشی میشود. آن عدد 108 را وقتی در سایت اصلی فیلم لاست میبینید، میگویند این عدد را از بودا گرفتهاند.
در اندیشه بودائیسم و هندوئیسم 108 گناه وجود دارد. یعنی هركدام یك دقیقه است و هر 108 دقیقه یكبار باید اینها رمزی را وارد كنند كه جهان منهدم نشود. چه كسی قبلاً پای كامپیوتر بود؟ هیوم ملحد انگلیسی، از اینجا به بعد جان لاك و جك مینشینند پای كامپیوتر كارشان این است كه هر 108 دقیقه كه این كنتور میاندازد یعنی هر 108 باری كه بشر یك دور همه گناهان را انجام میدهد اینها هستند كه نمیگذارند جهان متلاشی شود. القا از این آشكارتر؟ در هیچ كار سینمای اینها انجام نداده بودند.
یك آدم دارند العیاذبالله امام زمان آنهاست. در این فیلم یك فیزیكدان آوردند كه فارادی (Dan Faraday)است. كاملاً المانها اصلی است. در خود این دائرةالمعارف فیلم هم در اینترنت هم گفتهاند همان فرادای فیزیكدان معروف انگلیسی است. وقتی كه اینها میآیند در جزیره پیاده میشوند با همان زن مردم شناس با چتر سقوط میكنند، میآیند در فیلم یك موشك از روی كشتی تست میكنند، یك موشك كوچك آزمایشی كه به جزیره برخورد كند. ساعت میگیرد میبیند دودقیقه اختلاف ساعت دارد. یك دقیقه و 30 ثانیه باید میآمده، 3دقیقه و 30 ثانیه میآید، همانجا متوجه میشوید این جزیره وجود ندارد، اصلاً در عالم برزخ است؛ یعنی از زمان عبور این جزیره وقتی كه این موشك دو دقیقه اختلاف داشته است. وقتی گروه اول با هلیكوپتر میرود هیوم هم همراه آنها است، هیوم وقتی از زمان عبور میكند و وقتی برمیگردد درعالم واقع، ذهنش به هم میریزد. مثل كامپیوتر كه میریزد به هم، فارادای تلفن را به دست مرد عرب میدهد و بعد امامت میكند بر زمان.
ببینید ما یا در زمان هستیم مثل ما. بعضیها با زمان هستند و بعضیها بر زمانند. فارادای در این فیلم بر زمان است. چطور؟ تلفن را دستش میگیرد به دیوید هیوم میگوید بیا او را میبرد 16 سال پیش. از لندن برو آكسفورد بیا در فلان طبقه و فلان كلاس و او را در كلاس خودش میبرد. 16 سال پیش همین معادلات جزیره را طرح میكرده است. یعنی "بدون زمانی" تلقی كه ما از امام زمان داریم این است كه امام در زمان نیست كه مثل ما شامل زمان باشد. امام با زمان هم نیست، امام بر زمان است. بقدری زیبا توانسته این امامت بر زمان را توسط این آدم القا كند كه شما به سادگی متوجه میشوید آنها امام زمان دارند. یعنی غولی مثل دیوید هیوم معادلاتش ریخته به هم حالا تلفن را میدهد دستش بعد هدایت میكند از زمان فعلی به 16 سال پیش آرام آرام میگوید بیا اینجا بعد میبیند همین زمان فعلی است. یعنی این معادله ذهنی او را با تماس تلفنی درست میكند.
سینمای استراتژیك ناتوی فرهنگی در دوره جنگ سرد و بعد از جنگ سرد و دوره جدید هردفعه یك پیام داشت؛ اگر یك روز جیمز باند را در مقابل شوروی میساختند اگر علیه سیستم هستهای مسساختند الآن مسئلهشان تروریسم و اسلامهراسی و مواجهه با اینكه اسلام تمدن سازی نكند.
انگارههایی كه اسلام با آنها تمدن سازی میكند "تقوا"، "حیا"، "ایمان" و "یقین" است. در این فیلمها هر چهار انگاره، مورد هجوم قرار میگیرد. من برای اینكه نقد فیلم لاست را جاهای مختلف انجام میدهم، دوبار مجبور شدم كامل ببینم و ابعاد مختلف آن را ارزیابی كنم. واقعاً اگر ما یك روز جوانانمان در هنر سینما به جایی برسند كه جامعه آرمانی موردنظر جمهوری اسلامی و اسلام و انسانهای تراز اسلام و قرآن را با این ابعاد و هنر بتوانند انجام دهند، اندازه میلیونها جلسه سخنرانی و هزاران منبر و صدها كتاب ارزش دارد. ولی لیبرالیسم آمده حیازدایی، مقابله با تقوا، اصالت خرافه و جادو، تثبیت اینكه شما هر 108 گناه را انجام دهید ما آنگلوساكسونها نشستیم پای آن و دنیا را رِست میكنیم، صفر میكنیم تا از نو شروع شود.
همان كاری كه در فیلم كنسانتین(Constantine)، لوسیفر (Lucifer) انجام داد. یعنی پزشك به كنسانتین گفت اگر اینگونه سیگار بكشی ریهات نابود میشود و میمیری، تو سرطان گرفتی، در آخر فیلم كنسانتین، لوسیفر دست كرد در ریههای این تمام لجنها و دود ریهاش را بیرون آورد. یعنی تو به آن اینكار را بكن و این كار را نكنها گوش نكردی راحت باش من لوسیفر آخرمیخواهم گناهانت را ببخشم، اینجا در این فیلم القا میكند كه 108 گناه را كه هر بار بشر انجام میدهد یك دور این صفر میشود، یعنی آنگلوساكسونها دوباره كنتور حركت جهان را میزنند.
فضای كلی سینمای ناتوی فرهنگی القای بی حیایی است(Porn). فقط در دو سال قبل آمریكاییها 35میلیون وبسایت پورن ثبت شده داشتند. یعنی آن تعداد وبسایت پورن و تصاویر مستهجنی كه قبلاً ثبت شده هیچ، از دو سال پیش 35 میلیون وب سایت ثبت شده است. دفاع از همجنسگرایی و موارد از این قبیل، مگر غیر از این بود كه قوم لوط بخاطر همین چیزها از هم پاشید.
پس سینمای ناتوی فرهنگی در یقین زدایی و ایمان زدایی و حیازدایی و تقوا زدایی پایه اصلی را دنبال میكند. پیام آن مثل فیم لاست این است كه بهشت موعودی كه گفته شده همین لیبرالیسم است. ببینید كه تصاویر چقدر كارت پستالی است و شما راه برون رفت از این ندارید. اما یادتان باشد جوانهای مختلف جهان شما نمیتوانید هیچ زن آنگلوساكسونی یعنی سرزمین و تفكر و تمدن آنلگوساكسون را صاحب شوید. در این فیلم در ماجرای آن پسر عرب، نه فقط دختر آمریكایی را میكشند كه اینها با همدیگر علاقمند شدند، بچه دار نشوند، تمدن اسلامی نتواند حتی جزئی از آن قسمت لمپنی تمدن غرب را هم اشغال كند، بلكه خود نامزد این كه یك دختر عراقی بود و زمان صدام انقلابی بود و شكنجه میشد، توسط خود اینها كشته میشود، یعنی در قسمتهای آخر فیلم حتی خود تمدن اسلامی كه نماینده آن، این آدم لمپن صدامی میشود، خود این از مسلمانها نیز نمیتواند زاد و ولد داشته باشد و ادامه دهد. اما تمدن آنگلوساكسون دارد، یعنی آن دختر كرهای برمیگردد سرزمین خودش و بچه دار میشود. پس بقای تمدنی را چگونه میبینند؟ با نگاه نئولیبرالیسم.
دوست داشتم در این سینماگرهای ما یكی وجود داشته باشد مثل این، یك فیلم درست كند. مثلاً فرض كنید یك كاراكتری مثل "باربی" بیاید عاشق یك پسر ایرانی شود و پیام اینگونه بدهد. نه تنها نیست، بلكه ضربه آخری كه زدند این بود كه یك هنرپیشه ایرانی بازی كرده بود با بازی دی كاپریو. از این دلم میسوزد من 4 سال پیش در حوزه علمیه كلاس داشتم سر برخی از كلاسها خبرنگارها هم میآمدند.
من فیلمی را در سینما دیدم به نام "جایی دیگر" همین خانم بازی كرده بود. من اعتراض كردم خبرگزاری های مثل مهر، فارس این را منعكس كرد كه فیلم جایی دیگر این فیلم در سینمای استراتژیك است و بسیار خطرناك است. فیلم جایی دیگر ماجرای فرار چند ایرانی بود به یك جزیره كه یكی بیاید اینها را خارج ببرد. یك آدم دو جنسیتی است یك آدم سیاسی است كه از شوهرش فرار كرده این خانم در فیلم یك دختر جنوبی است كه حامله شده معلوم نیست كه چه كسی حامله اش كرده برای اینكه بچه اش را سقط نكند از ترس خانوادهاش فرار كرده كه از اینجا بیرون رود. یكی از هنرپیشهها باصطلاح روشنفكر در این فیلم هست كه این فرد قبلاً جبهه میرفته عكاس بوده در جنگ. یعنی كسی كه وقایع جنگ را ثبت میكرده این در فیلم می آید می شود محافظ و مراقب دختر. یعنی كسی كه به این دختر نماد سرزمین و عقیده تجاوز كرده این را بچه دار كرده و این سرزمین و عقیده نمیخواهد این چیزی را كه از آن حامله شده زمین بگذارد.
وقتی میخواهد از اینجا بیرون رود و از كشور فرار كند حالا چه كسی محافظش میشود كسی كه از این سرزمین دفاع میكرده. لحظه دفاع مردم این سرزمین ثبت میكرده و خون دادن آنها كه به عنوان اینكه مام میهن و زنان میهن عقاید را حفظ كنند.
خیانت فرهنگی كه افراد این فیلم، آن را ساختند و پخش كردند و آمریكایی بودن آنها امروز كه فیلم جدید این خانم را ساخته شده رو میشود كه همه با هم خواب بودند.
هیأت اسلامی هنرمندان در سال 83 یك برنامهای گذاشت، رفتم گفتم این فیلم جایی دیگر خطرناك است این ادامه دارد، امام میفرمود: "اینها برای صد ساله آینده برنامه ریزی میكنند." از این خانم چرا در فیلمهای انقلابی استفاده میكنید؛ "میم مثل مادر" این سینماگران كه غول سینمای دفاع مقدس و روشنفكری محسوب میشوند، حداقل این ادبیاتی كه من امشب برای شما گفتم نمیدانند!
این فیلم پخش شد، یك صحنه دارد در این فیلم كه آقای مصفا با همین خانم میرود خرابههای همان جزیره، خرابههایی كه در جنگهای قدیم این ایرانیها دفاع كردند از آن و ویران شده است؛ (نقل به مضمون) میگوید: "چرا قدیمیهای ما مقاومت میكردند، مرزها برای چیست؟!" یعنی چرا اجازه نمیدهید هر تجاوزی صورت گیرد؟! چرا میایستید؟! یعنی پیام این فیلم در گفتگوی تمدنها، تسلیم مطلق است. بگذارید تمدن غرب بیاید بگیرد، چكار دارید كه این از كجا حامله شده است؟ بگذارید عقیدهتان حامله شود، بگذارید سرزمینتان اشغال شود، نطفه انسان غربی در این سرزمین ریشه بدواند.
عراق را گرفتهاند، یك میلیون و ششصد هزار كشته رهآورد همین فضای باز فكری و فرهنگی و ناتوی سیاسی، نظامی و اقتصادی است. آن روز گفتم این داستان ادامه خواهد داشت؛ حالا این فیلم را با دی كاپریو بازی كرده است. این فرد خودش هنرپیشهای همجنس باز است. زن در ادبیات سینمایی یعنی نماد سرزمین. وقتی این می آید عاشق خانم میشود، اولین برخوردی كه با همدیگر دارند می گوید "تو ایرانی هستی؟" می گوید "نه! پدرم ایرانی است" این فیلم برای مصرف داخل ساخته شده و با استانداردهای هالیوود نیست. گفتند كه گونهای بسازیم فعلاً داخل ایران مقاومت زیاد نشود، خیلی به هنرمندها فشار نیاورند، خیلی بد نشود، سنگین نشود.
بله! خانم در این فیلم پوشیده است. ارزشهای نیكول كیدمن، دمی مور و دیگر بازیگران توالتها و رختخوابهایشان در این فیلم نیست. اما علناً میگوید "انسان ایرانی! من این فیلم را برای جامعه تو ساختم، تو كه از زمان كشتی تایتانیك تا به امروز دیكاپریو را میشناسی"، از دار و دسته نیویوركیها تا بحال دی كاپریو را میشناسی و فكر میكنی این چهره علاقمندی است و تو جوان ایرانی كه با او سمپاتی داری، میگوید كه او عاشق سرزمین توست، عاشق عقیده توست.
آخر فیلم وقتی میآید از بیرون نگاه میكند به آن بیمارستان و آن دختر را در داخل میبیند؛ یعنی من از بیرون سرزمین تو ایستادهام و عاشق تو هستم. "القای روانی" آنوقت یك احمقی به نام هنرمند در روزنامهها مینویسد "بالاخره داریم دیده میشویم!" اگر ناموست را هم بخوابانند در رختخوابهایشان مینویسی دیده میشویم؟
روزی كه داد زدم سر قضیهی دختران ایرانی كه به دوبی میرفتند، آخر بحثم گفتم این یك مسئله امنیت ملی است، مسئله 4 دختر نیست. قاضی در دادگاه گفت: "اگر خانمی خودش دلش خواست برود چی؟" گفتم: "مثل اینكه بقیهاش گوش ندادی، من به عنوان یك متخصص علوم استراتژیك میگویم مسئله امنیت ملی است." برای این تمدن "حیا" مطرح است كه اگر زده شد نابود میشود. اینها آمدن سراغ زنان و دختران جامعه ما. حالا اگر خودش خواست برود، برود! آن هنرپیشه و سینماگر نفهم كه این را بت میكند، به او نقش میدهد در فیلم سینمای شاخص دفاع مقدس، اگر نگفته بودم آن روز در قم، اگر خبرگزاریها منعكس نكرده بودند، اگرهیئت اسلامی هنرمندان برنامه نگذاشته بود، همه اینها را جمع نكرده بود، میگفتم، نگفتیم.
میگفتند محیط روشنفكری كشور، مدیران فرهنگی سیاسی اجتماعی را توجیه نكرده است. اما امروز این فیلم را ساختند، ببینید چه وقت بوده، اگر همین آدمها را در رختخواب دراز نكردند و فیلم درست نكردند و القا نكردند به جوان ایرانی كه ببین انسانی مثل دیكاپریو، شومپن و دیگران مثل ال پاچینو و رابرت دنیرو، عاشق سرزمین و عقیده تو هستند، آنوقت احمق مینویسد كه "دیده میشویم" شاید تو دوست داشته باشی ناموست را بخوابانی كنار دست انسان غربی، اما این مملكت هفتهزار سال با غیرت روی پا مانده است، حتی زمانی كه اسلام نبوده.
شما آنروز كجا بودی كه خون داده میشد تا این مملكت ذره به ذره و میلیمتر به میلیمترش دست غربیها واسرائیلیها و عراقیها و دیگران نیافتد شما كه حداقل ادبیات سینمایی را نمیدانید. حداقل سینمای دیونیزس و آپولونیس را نمیدانید، حداقل نمادها را نمیشناسید. دیدید یك آدمی از راه رسید یك فیلم "اخراجیها" ساخت، گفتید كه شما حزباللهیها اصلاً سواد ندارید، ولی روی دست همه محیط روشنفكری سینمایی شما زد. حالا ما در این محیط میخواهیم چیزی نگوییم، حرفی نزنیم، آخر این چه مصیبتی است كه بر سر مملكت آمده است. وقتی گفتند این خانم فیلم جایی دیگر را بازی كرده، دعوت میكند كه بیایید ما را تصرف كنید، دعوت میكند كه ما را اشغال كنید، اگر جنگ خواست صورت گیرد مقاومت نكنید، این پیام ضد مقاومت دارد.
چرا دستگاه اطلاعاتی ما با این فیلم برخورد نكرد. چرا دستگاه قضایی ما با این فیلم برخورد نكرد. حالا همه ماندند چه كنند با خانم كه رفته این فیلم را بازی كرده است. حالا پوشیده بوده، مثل اینكه كلاه گیس سرش بوده! مگر فرقی هم میكند؟ صحنههای دیگری كه این خانم برهنه ایستاده، مصاحبه میكند، كلاه گیس سرش است؟ چرا كلاه شرعی سر خودتان میگذارید؟ امروز اسنادش موجود است كه این آدم را مطرح میكنند كه یك روز بگذارند روبهروی هنرپیشههای غربی، حواسشان نبود! حیثیت سینمای كشور اینگونه میرود. این خانم -مثل همان فاحشهای كه میرود دوبی- با اختیار خودش میرود، این فیلم را بازی میكند، اما این خانم ایرانی نیست. سرزمین ایران به هیچوجه توسط هیچ سرباز آمریكایی اشغال نخواهد شد؛ خطبه 27 نهجالبلاغه این را به ما گفته كه ذلیل و خوار نشد مگر كسی كه در خانه خودش با دشمن جنگید.
ما پیرو علی علیهالسلام هستیم، اجازه نمیدهیم كه سرباز آمریكایی در سرزمین ما بیاید؛ اندیشه اسلامی و ایرانی توسط اندیشه لیبرالیسم حامله نخواهد شد، این را یادتان باشد روشنفكران سكولارهای ایرانی و استراتژیستهای غربی، مادامی كه ما اینجا ایستادیم چشم ما باز است، ذهن ما باز است، طول و عرض ابعاد تفكر شما را شفاف میكنیم و بزرگترین ضربه به یك تفكر مهاجم این است كه مشتش را باز كنید.
من نگفتم كه نئولیبرالیسم دارد نابود میشود، "ژوزف استیك لیتس" گفت؛ خیلی قبل از اینكه "فرانسیس فوكویاما" گفته كه آمریكا از هم میپاشد گفته بودم، لذا باز هم میگویم شاید وزارت ارشاد جمهوری اسلامی خواب باشد، شاید دستگاه تبلیغاتی ما نداند، شاید نظام روشنفكری ما متوجه نباشد، اما صرف بازی یك خانم كنار دست یك هنرپیشه همجنسباز مسئله این نیست، بلكه مسئله این است كه زن در ادبیات نمایشی یعنی سرزمین و عقیده و وقتی یك كسی به او دل میبندد یعنی میخواهد كه سرزمین و عقیده را تصرف كند و این از اندیشه ایرانی، سرزمین ایرانی، تفكر ایرانی و زن ایرانی بدور است؛ مگر مرد ایرانی مرده باشد این اتفاق بیافتد. گفتم كه بدانند كه ما میدانیم و ما بیداریم، حالا هركسی می خواهد برود هالیوود و هر غلطی دلش میخواهد بكند، هركسی میخواهد در این مملكت بانك بسازد، هركسی میخواهد منطقه آزاد تجاری ایجاد كند، هركسی میخواهد لیبرالیسم را در فرهنگ و اقتصاد و سیاست به هر شكل آن پیاده كند، ما بیداریم و میایستیم و ایستادیم.
پیام قرآن این است كه "فإن حزبالله هم الغالبون" غلبه میكند. فساد و انحطاط و تمدن لیبرالی در جامعه آمریكا از درون مثل خوره، آن را میخورد. با فیلم دستگاه هالیوود میتوانند روی پا نگاه دارند؟ به این خاطر و از این منظر گفتم كه دوستان بدانند چهار سال پیش گفتم، دستگاه فرهنگی كشور از خواب بیدار نشد. امروز میگویم برای 4 سال دیگر.
سینمای ناتوی فرهنگی سربازانی دارد، سربازان آن از آن طرف مرزها نیستند، داخل هستند. اسم آنها استاد دانشگاه می شود، خبرنگار میشود، مدیر اقتصادی و مدیر بانك میشود، آدم منطقه تجاری میشود، سخنرانی وآدم فكری و دانشگاهی میشود. سینماگر و هنرپیشه میشود. سربازان ناتوی فرهنگی خود ما هستیم. هركس كه اجازه داد نفسش را شیطان قلاده بزند، ببرد.
این فیلم پیام میدهد به جهان كه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و جزیره جهانی یك محیط گم شده است. راه به كجا میبرید!؟ بیایید به همین محیط، وقتی هم از آن محیط برمیگردید، مجبورید كه برگردید. پیامبران آنها كیانند؟ جان لاك و دیوید هیوم. آدمهایی كه در آن فیلم هستند همه حرامزاده. جوانهای مملكت ریسه میروند كه فیلم لاست را ببینند، ما واهمه نداریم؛ ما پیرو مكتب آن مطهری هستیم كه میگفت روبروی دپارتمان اسلام شناسی دپارتمان ماركسیسم شناسی بگذارید، تازه بگویید خودشان بیایند درس بدهند. من نمیگویم كه تبلیغ شود برای فیلمها، میگویم بروید ببینید، ما نسل خودمان را واكسینه میكنیم. كلید پشت این فیلمها را به آنها نشان میدهیم، حتی اگر استادان فلسفه و هنر در دانشگاههای ما نتوانند این مسائل را تبیین كنند.
http://abyes.blogspot.com/ :برای ادامه مطلب به این لینک کلیک کنید
1 comment:
صدای کریه "دکتر" عباسی و تحلیل پارانوئیدی "دکتر" عباسی از سریال لاست. آدم یاد تحلیلهای مشابه یک روانی دیگه که چند سال پیش راجع به تام و جری پخش شد می افته!! شما میتونید از لینک بالا متن را بخونید و یا اگر مایل هستید میتوانید بر روی "فایل صوتی" در لینک ارسالی کلیک کرده و صدا را گوش کنید
Post a Comment