شهرگان - چهارشنبه، ۰۵ اسفند ۱۳۸۸ / ۲۴ فوریه ۲۰۱۰ / ۱۲:۲۱
نوشتهی: ایان بروما *
برگردان: سروش آزادی ـ ونکوور
برگردان: سروش آزادی ـ ونکوور
یادداشت مترجم:
معاملات شیرین دولت جمهوری اسلامی با چین، و گشادهدستی نظامیان حاکم بر ایران در این معاملات، همراه با باجخواهی و فرصتطلبی چین در مقابله با آمریکا باعث صدور بیانهای حیرتآور از سوی ارگان مرکزی حزب کمونیست چین در مورد تحولات ایران شد. این بیانیه یا مقاله سرچشمهی ناآرامیهای پس از انتخابات ایران را «جنگ اینترنتیای که توسط آمریکا آغاز شد» میداند. به نظر ارگان مرکزی حزب کمونیست چین «آمریکائیان از طریق ویدئوهای یوتیوپ و پیامهای کوتاه تویتر شایعهپراکنی کردند تا در میان هواداران محافظهکاران و جناحهای اطلاحطلب شکاف بیندازند، آنها را تحریک کنند و میانشان تفرقه بیاندازند.»
البته تعداد ۱۱۲ نفر از اندیشمندان، دانشگاهیان و پژوهشگران ایرانی خارج از کشور* طی نامهای در مورد موضع چین در خصوص حوادث اخیر ایران به شایستگی روشنگری کردند و در پایان نتیجه گرفتند که: «در این مورد فرصتطلبی سیاسی خدمتی به منافع چین خواهد کرد و موجب خواهد شد که مردم ایران به این نتیجه برسند که دولت چین برای تأمین منافع خود است که در امور ایران دخالت میکنند.»
اما بیانیه ارگان مرکزی حزب کمونیست چین باعث شد تا توجهام به مقالهی زیر جلب شده و آن را برای خوانندگان شهروند بیسی ترجمه کنم. در این مقاله همان گونه که از عنوانش پیداست نویسنده ضمن برشمردن پیوندهایی بین کنفسیوسیسم و مارکسیسم نتیجه میگیرد که در شرایط کنونی گذار اقتصادی اجتماعی، و پس از رنگ باختن مارکسیسم چینی به علت فساد گسترده و دیکتاتوری نظامی و حزبی، چین به یک ایدئولوژی متحد کنندهی جدید نیاز دارد. لذا حاکمان چین ناسیونالیسم را به عنوان مذهب و مشربی جدید جایگزین مارکسیم کردهاند.
مذهب جدید چین، یعنی ناسیونالیسم، اگر از پایگاهی اجتماعی برخوردار است، بایستی ریشههای آن را در برآمدن و بالیدن چین به عنوان یک ابرقدرت نوظهور اقتصادی - سیاسی و لذا ارضای غرور ملی در آن کشور دید. اما آیا مذهب تحمیلی جمهوری اسلامی از چنین نقاط قوتی برخوردار است؟
ناسیونالیسم ایران دوران گذاری طولانی را طی کرده است. ملت ایران که ناسیونالیسماش در دورهی دکتر مصدق آنقدر ریشهدار و گسترده نبود تا در مقابل هجوم امپریالیسم و کودتای آمریکایی ـ انگلیسی پایدار بماند، در ۲۸ مرداد ۳۲ صحنه را به رژیم کودتا و اوباش اجیر شدهی آن سپرد و موقتا عقبنشینی کرد.
رژیم شاه پس از استقرار کوشید تا با تکیه بر عظمت تاریخی و مفاخر گذشتهی ایران به ناسیونالیسم تمسک جوید، وابستگی خود به آمریکا را بپوشاند و برای حکومت سلطنتی مشروعیتی ملی و تاریخی دست و پا کند. شرکت شاه در تلاشهای اوپک برای تأمین منافع صادر کنندگان نفت شاخ و شانه کشیدنهای گاه و بیگاهش برای غرب، و نیز نمایش پرخرج تاجگذاری شاه را بایستی تلاشهایی در این زمینه ارزیابی کرد.
در انقلاب ۵۷ مردم ایران رویگردان از ناسیونالیسم دولتی و در مقابله با رژیم دست نشاندهی کودتا به ایدئولوژی دیگری روی آوردند. آنان خمینی و اسلام او را به حکومت برگزیدند. اسلامی که وعدهی استقلاب، آزادی، عدالت و رفاه همگانی را با خود داشت. شعار روز آن بود که «خانه نخرید، ما همه را صاحبخانه میکنیم.» خمینی شخصا وعدهی مجانی کردن آب و برق را داد. سرنگونی سریع شاه تماما به حساب خمینی نوشته شد و این وعدهها و شعارها اقشار و طبقات مختلف اجتماعی را حول محور وحدت کلمهی وی گرد آورد. دامن زدن به توهم مذهبی جایگاهی خدای گونه به او بخشید و تصویرش را بر کره ماه نقش زد. دولتها و دولت مردان منتصب و یا تأیید شده به وسیلهی او نیز از تشعشع هالهی مقدس بر گرد وی بهرهمند میشدند.
اینک اما، پس از گذشت سیسال و استحالهی رژیم به قدرتی فاسد و سرکوبگر، آن توهم رنگ باخته است و حکومت اسلامی هیچ جایگاهی در نزد اکثریت عظیم طبقات و اقشار مختلف مردم ایران ندارد. جنبش سبز مردم ایران خواستهای ملموس و مشخص مدنی را جایگزین توهمات اتوپیایی ایدئولوژیک کرده است و میرود تا در مسیری پرفراز و نشیب با برقراری دموکراسی در ایران، بار دیگر نقطه عطفی در تحولات خاورمیانه باشد.
«س. آ»
* * *
سال ۲۰۰۹ برای چین سال خوبی بود. در هنگامهی رکود اقتصادی جهان، اقتصاد چین خروشان به پیش رفت. دیدار اوباما از چین نه در قالب دیدار رهبر بزرگترین ابرقدرت جهان، بلکه بیشتر در کسوت راهیافتهای به دربار امپراتور بود. حتی کنفرانس سران در مورد تغییرات آب و هوا در کپنهاک دقیقا آن گونه تمام شد که چین میخواست: عدم موفقیت کنفرانس در متعهد کردن چین یا هر کشور صنعتی دیگر به کاهش چشمگیر گازهای آلاینده، در حالی که سرزنش این امر متوجه آمریکا شد.
واقعیات فوق نشان میدهد که دولت چین تحت حاکمیت حزب کمونیست برای داشتن اعتماد به نفس چیزی کم ندارد. در چنین شرایطی چرا یک استاد محتاط سابق ادبیات به نام لیو زیائوبو (Liu Xiaobo) تنها به صرف تبلیغ برای آزادی بیان و پایان حکومت تک حزبی، بایستی به ۱۱ سال زندان محکوم شود؟
آقای لیو یکی از نویسندگان طوماری بود به نام «منشور ۰۸» که در سال ۲۰۰۸ به وسیله هزاران چینی امضاء شده و در آن درخواست شده بود حقوق اساسی مردم مورد احترام قرار گیرد. آقای لیو یک شورشی خشن نیست. عقاید وی که طی مقالاتی در اینترنت منتشر شدهاست کاملا مسالمتآمیز است. با این همه دلیل محکومیت و زندانی شدن وی «تبلیغ براندازی حکومت» اعلام شدهاست.
این ایده که آقای لیو، معلم محتاط سابق، بتواند قدرت عظیمی به نام حزب کمونیست چین را سرنگون کند ظاهرا به نظر مضحک میآید. با این حال مقامات چینی به راستی اعتقاد دارند بایستی با تنبیه او درسی به دیگران بدهند تا به چنین تبلیغی نپردازند.
اما چرا رژیمی بدین پایه مستحکم صرف ابراز عقیده، یا حتی درخواست مسالمتآمیزی را این گونه خطرناک میپندارد؟ آیا از آن رو نیست که زمامداران آن در واقع پایههای خود را آن گونه که مینماید مستحکم نمیپندارند؟
هیچ دولتی نمیتواند بدون مشروعیت با اعتماد به نفس بر مردم خود حکومت کند. راههای گوناگون و ترتیبات متنوعی برای کسب مشروعیت سیاسی وجود دارد. دموکراسی لیبرال تنها ابداعی معاصر در این زمینه است. پیش از آن سلطنت موروثی به پشتوانه فر ایزدی مشروعیت داشته و بر مردم حکومت کرده است. هم چنین مستبدان جدیدی مانند رابرت موگابه مشروعیت خود را از سابقه و اعتبار گذشته خود به عنوان مبارزان جنبش رهاییبخش ملی کسب کردهاند.
چین در قرن گذشته تحولات عمدهای به خود دیده است، اما از یک جنبه تفاوت محسوسی نکرده است: این کشور هنوز با درکی مذهبی از سیاست اداره میشود. براساس این درک، مبنای مشروعیت را نمیتوان داد و ستد، سازشهای اجتنابناپذیر، و توافقاتی دانست که بر پایه درکی اقتصادی از سیاست در دموکراسی لیبرال انجام میشود. برخلاف این درک اقتصادی، اساس برداشت مذهبی از سیاست باوری مشترک و همگانی است که در یک آیین ایدئولوژیک از بالا اعمال میشود.
در امپراطوری چین این مشروعیت را آیین کنفوسیوس ایجاد میکرد. ایدهآل دولت کنفوسیوسی «هماهنگی و سازگاری» است. اگر همهی مردم از مجموعه باورهای خاصی از جمله اصول اخلاقی حاکم بر کردار خویش اطاعت کنند، تضادها از میان خواهند رفت. در این سیستم ایدهآل، حکومت شوندگان به طور طبیعی از حاکمان خویش اطاعت میکنند. همان گونه که پسران اطاعت از پدران را واجب میدانند.
در دهههای اولیه قرن بیستم، پس از انقلابات متعدد، مکتب کنفوسیوس جای خود را به تفسیری چینی از کمونیسم داد. جذبهی مارکسیسم برای روشنفکران چینی از آن روی بود که این مکتب هم مانند کنفوسیوسیسم مبتنی بر کتاب بود، آیین اخلاقی مدرن را ارائه میکرد، و نیز مانند آن مکتب وعدهی هماهنگی و سازگاری کامل میداد. و نهایتا تضاد منافع در اتوپیایی کمونیستی ذوب میشد و از بین میرفت. جایگاه و نقش صدر مائو عواملی از سیستم امپراطوری چین و تمامیتخواهی کمونیستی را به هم میآمیخت اما سرنوشت آیین جدید نیز رنگ باختن تدریجی بود. امروزه حتی در ردههای بالای حزب کمونیست کمتر کسی را میتوان یافت که مارکسیست معتقدی باشد. رنگ باختن آیین جدید خلاء ایدئولوژیکی را ایجاد کرد که در سالهای دهه ۸۰ به سرعت با حرص و آز، خودخواهی، و فساد پر شد. اعتراضات و تظاهرات که سراسر چین را فرا گرفت و در مجموع در تظاهرات و سرکوب میدان «تیانامن» (Tianamen) تبلور یافت، حاصل این بحران بود. آقای لیو زیائوبو در سال ۱۹۸۹ سخنگوی فعال اعتراضات دانشجویان بر علیه فساد رسمی و برای کسب آزادی بود.
زمانی طولانی از سرکوب خونین میدان «تیانامن» نگذشته بود که آیین جدیدی جایگزین مارکسیسم چینی شد: ناسیونالیسم چینی، تنها حکومت تک حزبی میتواند ادامهی خیزش چین را تضمین کند و قرنها تحقیر ملی را پایان بخشد. حزب کمونیست چین سرنوشت چین را به عنوان قدرتی بزرگ رقم زده است. هرگونه تردید در این واقعیت نه فقط اشتباه است بلکه غیرمیهنپرستانه و حتی «ضد چینی» است.
چنین دیدگاهی است که نظرات انتقادی آقای لیو زیائوبو را براندازی تلقی میکند. این گونه نظرات آئین رسمی را مورد تردید قرار میدهد و لذا مشروعیت دولت را زیر سئوال میبرد. این واقعیت که رژیم چین در سال ۱۹۸۹ هرگونه مذاکره با دانشجویان معترض را رد کرد، یا امروزه به دنبال هیچ گونه تفاهم یا سازشی با منتقدین نیست، نباید تعجببرانگیز باشد. چنین تعجبی ناشی از برداشت نادرست از ماهیت سیاست مذهبی است. مذاکره، سازش یا تسامح نشانههای درک اقتصادی از سیاست است. درکی که در آن برای هر معاملهای بایستی بهائی پرداخته شود. در مقابل، آنان که بر پایه یک باور مشترک حکومت میکنند نمیتوانند مذاکره و چانهزنی را تحمل کنند زیرا که چانهزنی اساس این باور را ندیده میگیرد.
استدلال فوق به معنای آن نیست که برداشت اقتصادی از سیاست در چین به کل برداشتن بیگانه است، و به همین گونه نمیتوان گفت که برداشت مذهبی از سیاست در غرب دموکراتیک کاملا ناشناخته است. اما پافشاری بر آئین هنوز آنقدر قوی است که هیچ گونه انتقاد سیاسی را برنمیتابد.
البته شرایط میتواند تغییر کند. کشورها و جوامع کنفوسیوسی دیگر نظیر کره جنوبی، تایوان و ژاپن اکنون دارای دموکراسیهای لیبرال بالندهای هستند. دلیلی وجود ندارد که چنین گذاری را در چین غیرممکن بدانیم.
اما چنین گذاری از طریق فشار از خارج غیر محتمل است. بسیاری از کسانی که ملیت چینی ندارند، از جمله من، طومار اعتراضآمیزی را علیه بازداشت لیو زیائوبو امضاء کردهاند. امید ما این است که چنین کاری او را دلگرم کند و به چینیهایی که مانند او فکر میکنند روحیه بدهد. اما احتمالا هیچ تأثیری بر آنان که به آیین جاری ناسیونالیسم چینی باور دارند نخواهد داشت. تا زمانی که چین در سلطهای برداشت مذهبی از سیاست است، ایدههای آقای لیو در جامعه ریشه نمیدواند. واقعیتی که نه نشانهی خوبی برای چین، و نه در واقع نشانه خوبی برای بقیه جهان است.
-------------------------------------
* Ian Buruma نویسندهی کتاب «عاشقان چین» و استاد حقوق بشر در کالج بارد ((Bard Collegeناسیونالیسم، مذهب جدید چین
http://abyes.blogspot.com/ :برای ادامه مطلب به این لینک کلیک کنید
No comments:
Post a Comment