Wednesday, May 27, 2009

انتخابات ایران، مبارزه بقاء برای نئوکان های ایرانی (شهیر)

انتخابات ایران، مبارزه بقاء برای نئوکان های ایرانی (شهیر)




زمینه های جابجائی قدرت از اواسط دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی دیگر کاملا آشکار بود. فشار فوق العاده بر دولت و شخص خاتمی و سکوت وی که آمیزه ای از جبر و اختیار بود خبر از تحولاتی می داد که جامعه ایران آبستن آن بود. ورود شخصیتی خنثی و غیر کاریزماتیک مانند دکتر معین از همان آغاز کار مهری بر شکست اصلاح طلبان در انتخابات ۸۴ بود ضمن آنکه سیاست های مماشات و سکوت و محافظه کاری خاتمی نیز امکان پیروزی دیگری را برای دوم خردادی ها عملا غیرممکن کرده بود.

ظهور احمدی نژاد با آنکه بطور قطع شگفتی بزرگ تاریخ بعد از انقلاب ایران بود هیچ تحلیل گر و متفکر سیاسی را در داخل و خارج کشور آنچنان برنیانگیخت تا از خود بپرسد چه اتفاقی افتاد که تنها نامزدی از جناح محافظه کاران که مورد حمایت هیچ یک از سازمان ها و جریانات و نهادهای رسمی نبود ناگهان بر اوج قدرت در یکی از پر مناقشه ترین کشورهای جهان نشست؟

احمدی نژاد آمد اما پس از گذشت چهار سال، هنوز آمدنش به حاکمیت یک فرد با خصوصیات غیرمتعارف در عرف سیاسی تعبیر و تفسیر می گردد. هنوز نه تحلیل گران و نه مردم ما یا نتوانسته اند و یا نخواستند به این حقیقت گردن نهند که پروسه ای برای تفوق گام به گام بر همه مراکز قدرت توسط یک جریان فکری در جریان است. برای اولین بار است که شاهد آنیم که بنحوی غیر عادی کاندیدائی در یک نظام ایدئولوژیک این چنین در اوج اقتدار سیاسی است اما از حمایت مهمترین مراکز و جریانات ایدئولوژیک (در قم و تهران) محروم می ماند. 

جریان نومحافظه کاری مذهبی در ایران که احمدی نژاد نماد آن است هم چون جریانات نومحافظه کاری در غرب از خصوصیات اعتماد بنفس بالا، تهاجمی بودن، اقتدارگرائی و انحصار، حذف مخالفین و بی توجهی به انتقادات مخالفین برخوردار است. دلیل این امر هم روشن است. برای پیشبرد آرمان های رادیکال باید از چنین خصوصیاتی برخوردار بود.

یکدندگی نئوکان های ایرانی بدون شک باعث شکست کامل سیاست خارجی آمریکا در عراق و لبنان و فلسطین و بالاخره و بطور اخص در ارتباط با ایران بود. آنروز که جورج بوش خلیج فارس را از ناوگان آمریکا لبریز کرد و روزی نبود که انگشت نشانه اش را به علامت تهدید به سوی ایران نشانه نرود، نئوکان های ایرانی در میان حیرت جهانیان پلمب دستگاههای هسته ای را شکستند. اول با ١۶۴ سانتریفوژ و زمانی که جورج بوش کاخ سفید را ترک کرد با ۴٠٠٠ سانتریفوژ به تاریخ زمامداری وی پایان دادند.

اینکه گفته می شود که سیاست های افراطی نومحافظه کاران ایرانی باعث ایجاد آنچنان وضعیت تیره ای در روابط ایران و آمریکا گردید منعکس کننده واقعیت نیست. علیرغم کمک ایران به آمریکا در جریان حمله به افغانستان و در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی که بار دیگر در نیویورک تایمز توسط یک افسر ارشد سابق سی آی ا و یک کارمند علیرتبه شورای امنیت ملی آمریکا مطرح شد، ایران به گرفتن لقب محور شرارت در کنار عراق و کره شمالی مفتخر گردید. طرح نئو کان های آمریکائی ارتباطی به خاتمی یا احمدی نژاد نداشت. آنها در تکاپوی تکمیل طرحی بودند که پیش از ورود جورج بوش به صحنه توسط فکر انباره "پروژه قرن جدید آمریکائی" تهیه و تدوین شده بود. در این راه ایران باید رام می شد چه با وجود خاتمی و جریانات رفورمیستی و چه احمدی نژاد و نئوکان های ایرانی.

اما این همه نباید باعث شود که ضربات سنگین بخصوص اقتصادی که از مدیریت سخت و رادیکال نومحافظه کاران متوجه ایران شد نادیده بگیریم.

در آمریکا نئوکان ها را در برابر مخالفانشان یعنی رئالیست ها قرار می دادند. این تعریف با دقتی شگرف در ایران نیز دارای کاربرد است. نئوکان های ایرانی به دو دلیل یکی ایدئولوژیک و دیگری پی گیری دکترین "بحران سازی متقابل" مسئله "هالوکاست" و نابودی اسرائیل را مطرح کردند. نه تنها به خیال آقای محمد علی رامین که مبتکر این دکترین است با طرح مسئله هالوکاست پرونده هسته ای ایران بسته شد (ایجاد یک بحران در برابر یک بحران تحمیل شده) بلکه محمود احمدی نژاد نیز در آخرین سخنانش مدعی شد که چیزی بنام مسئله هسته ای دیگر وجود خارجی ندارد.

نئوکان های ایرانی با پیش کشیدن این مسئله و مانور بر روی آن قصد فرو بردن حریف را در لاک دفاعی داشتند اما در عمل گودال عمیقی را در برابر خود حفر کردند. برداشت احمدی نژاد اینست که ایران از زیر ضربات تهدیدهای آمریکا خود را خارج کرده است او در نطق تلویزیونی انتخاباتی اش نیز به این مطلب اشاره کرد. اما این یک بخش از واقعیت است. بخش دیگر اینست که با حاد کردن مسئله هالوکاست و شعار نابودی اسرائیل جو بین المللی علیه ایران بسیج شد و اثر مشهود آن تاثیر گذاشتن بر امر سرمایه گذاری در ایران بود. وقتی کار به ماجراجوئی کشیده شد سرمایه گذار خارجی و داخلی برای سرمایه گذاری "میان مدت" و "دراز مدت" در ایران دچار هراس شد و چندین پروژه نفت و گاز که قرار بود با سرمایه و همکاری خارجی ها انجام شود کان لم یکن شد. حتی روسها نیز که قلبا طرف ایران بودند تحویل و تکمیل پروژه بوشهر را مدام به تعویق انداختند. نتیجه این وضعیت این شد که دولت زیر فشار تورم و اوضاع نابسامان اقتصادی مجبور شد ذخائر ارزی را با شتاب و عجله و سرآسیمه به مصارف فوری و زود بازده برساند. 

علیرغم بحران عظیم اقتصادی که دامان همه غرب و بخش بزرگی از جهان را گرفته همین امروز هم اگر سیاستی غیر از سیاست های نومحافظه کاری در ایران دنبال می شد ایران قادر می بود میلیاردها دلار سرمایه ای که برای ترمیم و توسعه صنعت نفت نیاز دارد و خود قدرت تامین آنرا ندارد جذب کند. ایران قادر می بود سرمایه گذار داخلی را راغب به سرمایه گذاری دراز مدت تر کند و قادر می بود با باز کردن درها بر روی کشورهای صنعتی بازار رقابتی را پدید آورد که نهایتا مردم ایران نیز از آن بهره مند می شدند.

در هر حال نئوکان های ایرانی که بدون پشتیبانی حتی یک مرکز مذهبی و دینی در سال ١٣٨۴ بر سر کار آمدند با هدف و برنامه بزرگی آمدند و با جدیت تمام آنرا پی می گیرند. در انتخابات پیش رو با توجه به عدم حمایت جریانات محافظه کار از محسن رضائی و شرکت وی به عنوان کاندیدای مستقل می توان به یک نتیجه اساسی دست یافت. اینکه جریانات محافظه کار یا حامی نئوکان های ایرانند و یا از ترس آنان جرات حمایت از کس دیگری را ندارند.

اینکه چه نیروئی است که به ظهور و اوج گیری نومحافظه کاری در ایران یاری رسانده پاسخی است که برای تحلیل فضای پیش روی سیاسی ایران سخت به آن نیازمندیم. آیا این همه برنامه ریزی تنها برای در اختیار گرفتن سکوی قدرت برای مدت چهار سال بوده است؟ آیا رقبای احمدی نژاد قادرند به آنچنان برتری خورد کننده ای دست یابند که حامیان تشکیلاتی و نظامی این قدرت سیاسی تازه به ظهور رسیده را قانع کنند که حمایت از نئوکان ها به معنی قرار گرفتن در برابر مردم است؟ شاید. اما تحقق چنین امری بستگی به شرکت فوق العاده فعال رای دهندگان مخالف احمدی نژاد در انتخابات دارد. امری که با نگاه به جامعه امروز ایران به سادگی دست یافتنی نخواهد بود.

No comments: