Wednesday, March 11, 2009

کشوری که در زمان جنگ ۸ساله به ایران سلاح فروخت اسراییل بود...! ـ

 کشوری که در زمان جنگ ۸ساله به ایران سلاح فروخت اسراییل بود...! ـ


در سال 1984، هنگامی که « پرز » بر پایه قرارداد قبلی، برای مدت 2 سال به نخست وزیری حکومت ائتلافی اسرائیل دست یافت، « امیرام نیر Amiram Nir » را به سمت مشاور ضد تروریسم خود منصوب کرد. نیر در ابتدا افسر ارتش بود و در یکی از یگان های تانک ارتش انجام وظیفه می کرد. وی در یکی از تمرینات ارتشی یک چشم خود را از دست داده بود. وی سپس توسط همسر ثروتمندش به عنوان خبرنگار و گزارشگر تلویزیونی کارشناس در امور دفاعی کار می کرد. هنگامی که نیر در سمت مشاور ضد تروریسم نخست وزیر اسرائیل «شیمون پرز » مشغول کار شد، رافی ایتان که در پیش این شغل را در اختیار داشت و به وسیلۀ آن موفق شده بود در زمان نخست وزیری بگین، یک شبکۀ گستردۀ جاسوسی در آمریکا به وجود بیاورد، این هدف را بوسیلۀ شغل تازه اش که ریاست « لاکامLakam » یعنی قسمت علمی اطلاعاتی اسرائیل بود، ادامه داد. هنگامی که در سال 1984، « نیر » نیز به شغل مشاورت ضد تروریسم نخست وزیر اسرائیل منصوب شد، مجبور بود کارش را از آغاز شروع کند، زیرا ایتان حاضر نبود در این باره به او کمکی بکند.

اما نیر موفق شد، اسناد و مدارکی دربارۀ شبکه ای که ایتان در آمریکا بوجود آورده بود و همچنین فروش جنگ افزار بوسیله کمیته مشترک به ایران پیدا کند که کار او را آسانتر می کرد.

پرز

 
« پرز » و « نیر » با وضع بسیار مشکلی روبرو شدند. زیرا از یک سو سازمان اطلاعاتی اسرائیل که در اختیار حزب لیکود قرار داشت، حاضر نبود با آنها همکاری کند و از دیگر سو، حزب کارگر نسبت به امور مالی اسرائیل قدرتی نداشت، زیرا وزارت امور مالی در زمان نخست وزیری پرز در اختیار حزب لیکود قرار گرفته بود. « لاکام » نیز که زمانی موجودی « سرمایه سیاه » آن در خدمت اجرای برنامه های حزب کارگر به کار گرفته می شد، اکنون در اختیار ایتان قرار گرفته بود. اجتماعات کلیمی خارج از اسرائیل نیز به حزب کارگر، هیچگونه کمک کالی نمی کردند. اگر قرار بود، پولی از کسی دریافت شود، پول مذکور برای اسرائیل اختصاص می یافت و نه حزب کارگر.

در سال 1985، که کم و بیش نزدیک دو سال به نخست وزیری شیمون پرز باقی مانده بود، او برای حل مشکل مالی خود به اندیشه ای دست یافت. بدین شرح که او تصمیم گرفت، فروش جنگ افزار به ایران را از اختیار کمیته مشترک و جامعه اطلاعاتی اسرائیل (سازمان اطلاعات ارتش و موساد) در آورده و ادارۀ آن را به نزدیکان خود بسپارد.

ولی، پرز بزودی متوجه شد که جامعه اطلاعاتی اسرائیل و اسحق شمیر، معاون نخست وزیر، به هیچ وجه با چنین برنامه ای موافقت نخواهند کرد و از این رو تصمیم گرفت، کانال تازه ای برای فروش جنگ افزار به ایران ایجاد نماید و با عملیات کمیته مشترک در این باره رقابت آغاز کند. پرز فکر کرد که اگرچه سازمان اطلاعاتی اسرائیل با فرد نیرومندی مانند رابرت گیتز پیوند دارد، با این وجود با ایجاد کانال تازه ای برای این کار، عملیات فروش جنگ افزار به ایران را از دست سازمان اطلاعاتی اسرائیل خارج خواهد کرد و گذشته از آن پول کلانی به جیب افراد نزدیک به خود سرازیر خواهد نمود. شخصی را که پرز برای تصدی عملیات مذکور گزینش کرد، نیر بود.

الشویمر

 
نیر برای انجام این وظیفه آمادگی نداشت. او نه در عملیات اطلاعاتی تجربه داشت و نه در معاملات تجاری. بنابراین، چون این کار از عهدۀ او خارج بود، در صدد جلب توجه کمک دیگران برآمد. یکی از افرادی که او برای این کار گزینش کرد، یک بازرگان آمریکایی  اسرائیلی بود به نام « الشوویمر Al Schwimmer» که در گذشته در صنایع هواپیماسازی اسرائیل کار می کرد و با شماری از افرادی که در فعالیت های داد و ستد جنگ افزار در جهان وارد بودند، آشنایی داشت. از زمانی که حزب کارگر در سالهای دهه 1960 در اوج قدرت بود، پرز او را از آمریکا به اسرائیل آورده بود.

نیمرودی

 

اسحق شمیر

 
یکی دیگر از افرادی که نیر برای این منظور با او تماس گرفت، « یعقوب نیمرودی » یکی از ثروتمندترین مردان اسرائیل بود. او یک اسرائیلی عراقی الاصل و وابسته نظامی سابق اسرائیل در ایران بود که در آغاز سالهای دهۀ 1960، نخستین گام را برای فروش جنگ افزار به ایران از سوی حکومت اسرائیل برداشته بود. در سال 1967، پس از پایان جنگ خاورمیانه، او به تل آویو بازگشت و از ستاد نیروهای دفاعی اسرائیل تقاضا کرد که او را به سمت فرمانداری ساحل غربی که به تازگی بوسیله اسرائیل اشغال شده بود، منصوب کند. او ادعا می کرد که چون یک یهودی خاورمیانه ای است، عربها را بخوبی می فهمد و می خواست برای صلح بین اسرائیل و فلسطینی ها به عنوان پلی انجام وظیفه کند. هنگامی که ستاد نیروهای دفاعی اسرائیل به وی اظهار داشت که این شغل را به وی نخواهد داد، او گفت که اگر سمت مذکور را به وی ندهند، از ارتش کناره گیری خواهد کرد و یک میلیونر خواهد شد.

تمام افرادی که این حرف را از نیمرودی شنیدند، به خنده افتادند و به او گفتند : « برو و میلیونر بشو. »

او تمام این افراد را شگفت زده کرد. زیرا، به محض اینکه استعفایش از خدمت ارتش مورد پذیرش قرار گرفت، به تهران بازگشت و به سبب پیوندهای دوستانه ای که با شاه داشت، موافقت ایرانی ها را جلب کرد که هر جنگ افزاری که از اسرائیل به ایران وارد می شود، بوسیله او خریداری شود و به وی حق میانجیگری پرداخت شود. او در ایران به سوداگری های دیگری نیز دست زد و امروز ثروت او در حدود 2 بیلیون دلار تخمین زده می شود. پس از اینکه در سال 1979 در ایران انقلاب بوجود آمد، نیمرودی دارای پولی هنگفت بود، ولی شغل مناسب و رضایت بخشی نداشت. باید گفت، در اصل معلوم نبود که نیمرودی به کدامیک از احزاب اسرائیل وابستگی دارد، زیرا در حالیکه خود را تا حدی به حزب کارگر وابسته می دانست، سالها بود که با هر دو حزب کارگر و لیکود همکاری می کرد. او به ویژه به آریل شارون وابستگی زیادی داشت زیرا هنگامی که او در جوانی در نیروهای دفاعی اسرائیل به خدمت اشتغال داشت، زیر فرماندهی آریل شارون انجام وظیفه می کرد.

در زمان محمد رضا شاه، نیمرودی که درجۀ سرهنگ دومی داشت و رئیس اطلاعات سفارت اسرائیل بود، با شاه رابطه و با ساواک همکاری داشت و تبادل اطلاعات می نمود. وی در میان سرویس های اطلاعاتی خارجی بیشترین رابطه را با ساواک داشت. او از بنیانگذاران شبکه های جاسوسی موساد در ایران، عراق و شیخ نشین های خلیج فارس بود. نیمرودی در سال 1348 از ارتش اسرائیل استعفاء داد و بصورت یک بازرگان به عملیات جاسوسی خود ادامه داد. در اواخر سلطنت پهلوی، وی با حمایت موساد محموله های سرّی خود را از مرزهای ایران عبور داد. طبق اسناد موجود بخش عظیمی از این محموله ها آثار باستانی و اشیاء عتیقه ای بود که توسط نیمرودی و سرویس جاسوسی اسرائیل از ایران به سرقت می رفت. نیمرودی در رسوایی « ایران گیت » به همراه یک واسطه گر فروش اسلحه به نام « منوچهر قربانی فر » در رابطه با حکومت اسلامی و آمریکایی ها بود.

 رابین

 
« امیرام نیر »، « الشوویمر » و « یعقوب نیمرودی » یعنی سه فرد عمده ای که در آغاز سال 1985 تصمیم گرفتند، کانال دیگری در رقابت با گروه«  اورا » برای فروش جنگ افزار به ایران بوجود بیاورند، همه معتقد بودند که باید پشتیبانی آمریکا را برای انجام این عمل بدست بیاورند. « نیر » که از رابطه ویژه «رابرت مک فارلین » با «ایتان» آگاه شده بود، تصمیم گرفت که کار را باید باید با تماس با مک فارلین آغاز کنند. بهرحال مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا بود. نیر و یارانش به خوبی آگاهی داشتند که جامعه اطلاعاتی اسرائیل از تمام منابع کشورهای بلوک شرق، آمریکا و بیشتر کشورهای دنیا برای خرید جنگ افزار جهت ایران بهره برداری کرده بود. حتی « اسحق رابین » که در آن زمان، وزیر دفاع بود، قصد نداشت مانعی در راه عملیات فروش جنگ افزار به ایران توسط گروه « اورا » بوجود بیاورد، زیرا تمایلی نداشت که به « شیمون پرس » کمک کند. بهرحال نیر به واشنگتن پرواز کرد و در رستوران هتل شرایتون در واشنگتن با « مک فارلین » دیدار کرد. در این دیدار نیر به مک فارلین اظهار داشت که یا آمریکایی ها باید تنها با گروه آنها برای فروش جنگ افزار به ایران همکاری کنند و یا ...

  جان پویند کستر

 
« مک فارلین » پیام را گرفت. مفهوم سخنان نیر این بود که اگر مک فارلین با آنها همکاری نکند آنها موضوع را فاش خواهند کرد. با توجه به اینکه مک فارلین راهی برای رهایی از آلودگی مذکور نداشت، ترتیبی داد که نیر با دو نفر از کارکنان شورای امنیت ملی تماس حاصل کند. این دو نفر عبارت بودند از : « اولیور نورت Oliver North » و « جان پویند کستر John Poindexter ».

مک فارلین

 

  نورت

 
سرهنگ نیروی دریای اولیو نورت و معاون شورای امنیت ملی، دریاسالار جان پویند کستر با رئیس خود مک فارلین هم عقیده بودند که باز کردن کانال دومی برای فروش جنگ افزار به ایران فکر بسیار خوب و سازنده ای است. این افراد همچنین اظهار داشتند که اگر وارد این عملیات شوند، کمیتۀ مشترک اسرائیلی را که تاکنون این کار را انجام داده، نابود خواهند کرد. در گفتگوهای نخستینی که مک فارلین و نورت پس از دیدار با نیر در سال 1985 انجام دادند به این عقیده رسیدند که برای انجام این عملیات آنها نباید به طور مستقیم به پرزیدنت ریگن مراجعه کنند، زیرا به عقیدۀ آنها او نمی توانست جریان را به خوبی درک کند. ولی در عوض آنها به سوی رئیس « سیا » یعنی « ویلیام کیسی William Casey » رفتند. از سال 1981 که کیسی دچار حملۀ قلبی شده بود، جورج بوش معاونت رئیس جمهوری و رابرت گیتز در امور « سیا » نظارت داشتند. در سال 1980، هنگامی که درگیر و دار مبارزات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا رونالد ریگن برای معاونت خود جورج بوش را برگزیده بود بین آن دو موافقت به عمل آمده بود که پس از ورود به کاخ سفید جورج بوش بر فعالیت های سازمان اطلاعاتی آمریکا که به امور سیاسی مربوط می شود، نظارت داشته باشد.

این موضوع به طور طبیعی برای کیسی خوشایند نبود و از این رو وی برای گشودن کانال دومی جهت فروش جنگ افزار به ایران بسیار گرایش داشت. بنابراین نیر، نورت و پویند کستر موفق شدند، کیسی را به طرف خود جلب کنند ولی آیا پاسخ جورج بوش به این موضوع چه خواهد بود؟ جورج بوش باید فکر کرده باشد که شبکۀ اطلاعاتی « سیا » - اسرائیل، شایستگی خود را برای انجام عملیات فروش جنگ افزار به ایران ثابت کرده و گذشته از آن برای بودجۀ سیا نیز پولسازی کرده است و بنابراین اگر کانال دیگری در برابر آن رشد کند، کارها را با اشکال روبرو خواهد کرد. اما نیر که سه بار با جورج بوش دیدار کرده بود بعدها اظهار داشت که بوش دربارۀ خاورمیانه سیاست وسیع تری در مغز دارد. بدین شرح که او تصمیم گرفته است با نادیده گرفتن عملیات کانال دوم نظر شیمون پرز نخست وزیر اسرائیل را جلب کند. زیرا جورج بوش تشخیص داده بود که اگر قرار باشد که آمریکایی ها برای صلح، خود را در خاورمیانه به اسرائیل تحمیل کنند، باید با شیون پرز و حزب کارگر روابط دوستانه ای داشته باشند.

عملیات جدید داد و ستدهای جنگ افزار در سال 1985، در عرصۀ پر جنب و جوشی به شرح زیر آغاز گردید :

1-                      عملیات کمیته مشترک با شرکت « سیا » برای ارسال جنگ افزار به ایران. این عملیات بوسیلۀ رابرت گیتز سرپرستی می شد و حزب لیکود از آن پشتیبانی مر کرد.

2-                        فروش جنگ افزارهای غیرقانونی بوسیلۀ گیتز  شارون به کنتراها.

3-                        فروش جنگ افزارهای عادی غیر پیشرفته بوسیله کشورهای فرانسه و شوروی به عراق.

4-                        ارسال سیستم های جنگ افزار اتمی و شیمیایی « پیشرفته » بوسیله آلمان غربی، آفریقای جنوبی و شیلی به عراق که تمام این عملیات با پشتیبانی آمریکا انجام گرفت.

کیسی

 
سرانجام، ایجاد کانال دوم فروش جنگ افزار به ایران و کنتراها بوسیله گروه امیرام نیر  اولیور نورت.

هنگامی که نیر و افراد گروهش کانال دوم را برای فروش جنگ افزار به وجود آوردند، به یک شهروند ایرانی، به نام منوچهر قربانی فر برخورد کردند که به سوداگری اشتغال داشت و برای « سیا » نیز کار می کرد و با میرحسین موسوی نخست وزیر ایران پیوندهای نزدیک داشت. گروه نورت در این زمان با اعضای بلندپایه شورای عالی انقلاب و شورای عالی دفاع ایران، تماس های لازم نداشتند تا بتوانند به فروش جنگ افزار به آنها بپردازند. نورت و نیر که در صدد بودند، هرچه که بیشتر ممکن است، کمک افراد بلندپایه دولت ها را برای اجرای برنامه داد و ستد جنگ افزار به خود جلب کنند، متوجه « میکل لدین Michael Ledeen » شدند. «لدین » کلیمی بود و بطور نیمه وقت به عنوان مشاور برای شورای امنیت ملی کار می کرد و مشهور بود که او هم به رؤسای خود در شورای امنیت ملی و هم به وابستگان شیمون پرس احساس وفاداری دارد.

                    رافی ایتان

 
پس از اینکه نورت و نیر پشتیبانی شماری از افراد سرشناس را به خود جلب کردند، کوشش نمودند کانال اول را نابود سازند و اعتبار حزب لیکود را در آمریکا از بین ببرند. بر پایۀ گفته های نیر، برای اجرای منظور مذکور، آنها تصمیم گرفتند، جزئیات شبکه ای را که « رافی ایتان» برای جاسوسی در آمریکا بوجود آورده بود، در اختیار کارگزاران FBI قرار دهند.

گروه نورت بسیار دقت می کردند که در ضمن اجرای این هدف، پای افراد بلندپایه آمریکایی را که درگیر فعالیت های جاسوسی برای اسرائیل بودند، به میان نکشند. از این رو، آنها یک تحلیلگر جوان دون پایه غیر نظامی را که یکی از جاسوسان حقوق بگیر تل آویو بود و برای نیروی دریایی آمریکا کار می کرد، به نام « جاناتان پولارد Jonathan Pollard »، به اضافه همسرش «ان هندرسون  پولارد Ann Henderson - Pollard » که با شوهرش کار می کرد و یک افسر نیروی هوایی اسرائیل به نام سرهنگ «آویم سلا Aveim Sella » را که کارشناس برنامه های اتمی بود، در اختیار کارگزاران FBI قرار دادند.

دلیل اینکه گروه نیر و نورت نمی خواستند پای افراد بلند پایه آمریکایی را وارد فعالیتهای جاسوسی به سود اسرائیل بکنند، آن بود که یکی از افرادی که پولارد کار می کرد، مک فالین بود که نقش بسیار مهمی را در گروه کانال دوم نورت اجرا می کرد. مک فالین بر پایه گفته ایتان، کدهای گزارشات اطلاعاتی را بوسیله کامپیوتر در اختیار او در اسرائیل قرار می داد. بدین ترتیب که ایتان همچنانکه در تل آویو نشسته بود، درخواست می کرد کدهای اطلاعاتی کامپیوتری را در اموری که وی به آنها نیزا اطلاعاتی داشت، در اختیارش قرار دهند. برای انجام این کار، نماینده « لاکام » در واشنگتن که زنی بود به نام « ایریس Iris »، درخواست ایتان را به مک فارلین آگاهی می داد. آنگاه مک فارلین کدهای مربوط را در اختیار او می گذاشت. ایریس نیز کدهای مذکور را به پولارد که برای نیروی دریایی آمریکا کار می کرد، می داد. پولارد اطلاعات مورد نظر را از کامپیوتر دریافت می کرد و آنها را روی کاغذهای تایپ شده کامپیوتری، شب ها با خود به خانه می برد و از آنها تصویر می گرفت و آنها را به ایریس می داد و سپس برگ های اصلی را بامداد روز بعد در جای خود قرار می داد. علت این همه برو و بیاهای فراوان این بود که بین مک فارلین و پولارد تماس مستقیمی بوجود نیاید و به همین دلیل به احتمال نزدیک به یقین می توان گفت که پولارد نمی دانست که مک فارلین درگیر و میانجی عملیات جاسوسی مذکور بوده است.

بدین ترتیب، اسرائیل بیش از یک میلیون برگ اطلاعات مربوط به فعالیت های ماهواره ای آمریکایی، هواپیماهای آمریکایی، هواپیماهای شوروی، قطعات یدکی که در کاتالوگ های سری فهرست شده بود (و کمیته مشترک به دانستن آنها علاقه داشت) و هر چیز دیگری که در جامعه اطلاعاتی آمریکا وجود داشت، دریافت کرد. یکی از شرایط موافقنامه بین کمیته مشترک و شوروی برای فروش جنگ افزار از کشورهای بلوک شرق به ایران این بود که کمیته مشترک بعضی از مدارک اطلاعاتی پولارد را در اختیار « کا. گ. ب » قرار دهد، ولی از منبع مدارک مذکور ذکری به میان نیاورد. شمیر خود به انجام این کار موافقت کرده بود.

پولارد

 
هنگامی که حزب لیکود و جامعه اطلاعاتی اسرائیل آگاهی حاصل کردند که گروه کانال دوم سبب فاش شدن داستان پولارد و لو رفتن او شده اند، بشدت خشمگین گردیدند و بر آن شدند که گروه تازه سوداگر جنگ افزار را در نطفه خاموش سازند.

زمانی که قرار باشد، با انتشار خبری به شخصیت و ارزش های کسی آسیب برسانند، این کار کمتر با تلفن به یک کارگزار رسمی دولتی انجام می گیرد. اما در این مورد ویژه، در هنگامی که سرلشگر « عهود باراک » رئیس اطلاعات ارتش با همقطارانش در آمریکا با تلفن گفتگو می کرد، تنها اشاره نمود که مک فارلین برای رافی ایتان کار می کند. همانطور که انتظار می رفت، خبر مذکور به گوش ژنرال « ویلیام اودم Willima Odom » رئیس سازمان امنیت ملی رسید و او تصمیم گرفت، بن قضیه را کشف کند. از این رو، وی با « ویلما هال Willma Hall » منشی مک فارلین رئیس شورای امنیت ملی که تصادفاً مادر « فان هال Fawn Hall » منشی اولیور نورت بود، تماس حاصل کرد.

با کمک « ویلما » یکی از گفتگوهای بین مک فارلین و رافی ایتان نوار شد و در آخر سال 1985، برای ژنرال « اودم » ثابت شد که مک فارلین یک جاسوس اسرائیلی است که مانند موش کور زیرزمینی برای رافی ایتان کار می کند. بر پایۀ گفته های نیر و ایتان، ژنرال اودم موضوع را بطور مستقیم به جورج بوش معادن رئیس جمهوری آمریکا آگاهی داد. بوش به خوبی می دانست که فاش کردن موضوع، مبنی بر اینکه یکی از مقامات مهم کاخ سفید جاسوس اسرائیل بوده است، برای حکومت جمهوری خواهان بسیار آسیب آور است، از این رو مک فارلین مجبور به استعفاء شد و موضوع در پنهانی باقی ماند.

در حقیقت، « اسحق شمیر » خودش بطور مستقیم دستور داده بود، بعضی از مدارک اطلاعاتی که از سال 1984 و 1985 از آمریکا بدست آمده بود، جمع آوری و برای بهبود رابطه بین اسرائیل و کشورهای بلوک شرق در اختیار شوروی قرار داده شود. در ماههای پایان سال 1987، « شبتای کالمانوویچ Shabtai Kalmanovitch » به اتهام جاسوسی به وسیله اسرائیل دستگیر شد و این امر سرانجام، آمریکایی ها را راضی کرد. « شبتای کالمانوویچ » یک پیشه ور کلیمی شوروی بود که در جوانی از «ریگا » به اسرائیل مهاجرت کرده بود. یک دادگاه اسرائیلی او را به اتهام جاسوسی محکوم به زندان کرد.

 

این رسوایی در همکاری های مک فارلین با عملیات « نیر  نورت » اثری نبخشید و مک فارلین از خانه اش به همکاری با نیر  نورت ادامه داد. اما سازمان اطلاعات اسرائیل با جلب کمک مختصری از وزیر دفاع ملی ایران، سرهنگ محمد جلالی، تصمیم گرفت به هر نحوی شده است، کانال دوم را از بین بردارد.

در سال های 1985 و 1986 در شورای عالی فرماندهی ایران، گروههای سیاسی گوناگون رشد کرده بودندکه اساس و پایه اش، منافع و اختلافات خصوصی اعضای شورا با یکدیگر بود. وزیر دفاع ایران، سرهنگ محمد جلالی و رئیس مجلس شورای ملی اسلامی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی با کمیته مشترک اسرائیل کار می کردند و محسن رفیق دوست، رئیس سازمان پاسداران و میر حسین موسوی، نخست وزیر کوشش داشتند با کانال دوم وارد معاملات جنگ افزار شوند. بدیهی است که هر دو گروه می خواستند با هر کشوری که به آنها جنگ افزار بفروشد، برای جنگ در برابر صدام حسین که خمینی او را « رافضی غربی » خوانده بود، وارد معامله شوند.

در پایان سال 1985، کمیته مشترک با رفسنجانی که در اصل مسئول خرید جنگ افزار برای ارتش ایران بود، تماس گرفت و رفسنجانی اظهار داشت، آنها نباید نگرانی داشته باشند، زیرا ایران با کسی که نسبت به او اعتماد حاصل کرده است، وفادار خواهد ماند. رفسنجانی به کمیته مشترک گفت : « شوربختانه، موسوی، نخست وزیر که به کانال دوم نزدیک شده است، از گروه سیاسی من نیست. من کوشش خواهم کرد، موضوع را با ابتکار خود حل کنم. ولی بهر حال، به شما اطمینان می دهم که ایران با کانال دوم معامله ای انجام نخواهد داد.»

در اثنای ماههای نخست سال 1986، کمیتۀ مشترک آگاهی پیدا کرد که گفتکوهای دامنه داری برای مسافرت گروه نورت به تهران انجام گرفته است. از بن مناشه خواسته شد با رفسنجانی تماس بگیرد و چگونگی موضوع را کشف کند.

رفسنجانی به بن مناشه گفت : « نگران نباشید، من حسابشان را خواهم رسید. »

در آوریل 1986، عملیات « نیر  نورت » نتوانست در انجام معاملات مربوط به جنگ افزار به جایی برسد. این موضوع، نورت را بسیار خشمگین کرد و او تصمیم گرفت با تمام توش و توان، بر ضد گروه رقیب حمله هایی آغاز کند. »

No comments: